
جدلی طولانی در تاریخ بازیگری وجود دارد كه آیا یك بازیگر باید با استفاده از حس و غریزهی درونیاش با یك نقش روبرو شود یا از تكنیكهای بازیگری استفاده كند تا بتواند به یك نقش نزدیك شده و آن را باورپذیر از آب دربیاورد. طرفداران این دو دیدگاه استدلالهایی برای ارجح دانستن هر یك ارائه میكنند. به عنوان مثال پروانه معصومی بازیگری است كه به اذعان خودش بر اساس حسی كه به یك نقش داشت بازی میكرد كه این باعث میشد تا بعد از هر اجرایی به شدت احساس فرسودگی كند. از سوی دیگر بازیگری مانند فخری خوروش تلاش میكرد تا با استفاده از مكثها، بازی با چشمها و صورت در جلد شخصیتهای مختلف فرو برود. بازی او در نقش بگم در تاراج (1364) یكی از نمونههایی است كه او با استفاده از چهره، فرو انداختن شانهها، مكث و سپس در سكانسی از فیلم كه بگم بر زینال (جمشید هاشمپور) میشورد، با استفاده از خشم و گشاد كردن چشمهاست كه به این نقش جان میبخشد.
مقلد شیطان (افشین صادقی، 1385) نخستین فیلمی است كه ساره بیات در آن ظاهر میشود اما جدایی نادر از سیمین (1389) است كه باعث دیده شدن بازی او میشود. در فیلم صادقی او نقش پروانه را بازی میكند كه شبه فم فتلی است و قرار است داود (كامبیز دیرباز) را فریب دهد. تقریباً در تمام سكانسهایی كه پروانه در آنها حضور دارد، بازی بیات ما را به یاد بازیهای دیگر او پس از نقش راضیه در فیلم فرهادی میاندازد. به این معنا كه نقش او در جدایی... بیشتر شبیه به یك استثناء در كارنامهی او محسوب میشود. راضیه با بازی بیات زنی است ستمدیده كه برای كمك به شوهرش بیرون از خانه كار میكند. سلطهای بر شوهر ندارد. به اصولی معتقد است و حلال و حرام را میشناسد. با این همه میداند كه نه میتواند به حقاش برسد و نه میتواند زندگی آرامی در كنار حجت (شهاب حسینی) داشته باشد. او یك قربانی است كه پذیرفته چنین نقشی را در جامعهاش بازی كند و دم نزند. بازی بیات در نقش راضیه كاملاً در خدمت چنین تصاویری است كه برشمردیم. تكنیك بازی او در این نقش «مظلومنمایی» است (نه لزوماً به معنای منفی چنین اصطلاحی). حتی لحن حرف زدن او در نقش راضیه به شكلی است كه بنا نیست صدایش را بلند كند. حتی با تودماغی كردن صدایش در برخی از لحظات مثلاً صحنههای دادگاه و التماس كردنهای راضیه به قاضی (بابك كریمی)، بیات سعی میكند شاكلهی عمومی این نقش را حفظ كند و از چهارچوب دایرهی آن بیرون نزند.
بعد از فیلم فرهادی، او تقریباً هرگز نقشی شبیه به راضیه را بازی نكرده و حتی با وجود تشابه فضاها در خداحافظی طولانی (1393) بازی او همچنان از بازی در نقش راضیه متفاوت است. برخی از نقشها برای یك بازیگر به پرسونای او تبدیل میشوند و تكرار چند بارهی چنین نقشی كافی است تا بازیگر را با نقش یكی تصور كنیم. این پرسونا و با بازی در نقش مهتاب در آااادت نمیكنیم (1394) آغاز میشود: مهتاب زنی افسرده، شكاك، پرخاشجو و عصبی كه به هیچ صراطی مستقیم نیست و خودش هم نمیداند كه چرا چنین رفتاری دارد. این پرسونا به تدریج در بازی ساره بیات نمودار شد و طبعاً مورد استقبال كارگردانها و نویسندهها قرار گرفت. در زرد (1395) این بار در نقش زنی به نام نهال است، رنج كشیده، خسته و عاشق شوهرش كه همه چیزش را حاضر است بدهد تا به او زندگی دوباره ببخشد اما غافل از این كه مورد خیانت واقع شده است. این را باید افزود كه بیات در نقش نهال در جاهایی از فیلم بازی تكنیكیاش اجرایی فوقالعاده را به نمایش میگذارد. صحنههایی مانند روبرو شدن نهال با زنی كه با حامد دوست شده یا هنگامی كه نهال تصمیم میگیرد وارد خانهی آن مرد نشود و برمیگردد و رابطهی زیرپوستی شهاب (بهرام رادان) و نهال كه فرامرز (مهرداد صدیقیان) سرانجام به آن اشاره میكند.
بیات در مجموعهی عاشقانه (1395) كه برای نمایش در شبكهی خانگی ساخته شد در نقشی مشابه ظاهر میشود كه درواقع ادامهی همان پرسونایی است كه به آن اشاره شد. او در این مجموعه نقش پگاه دادگر را بازی میكند، خانم دكتری كه تنشهای زندگیاش با همسرش سهیل بقایی (محمدرضا گلزار) به خاطر گم شدن حیوان دستآموزش به بحرانی جدی میرسد و پردههای این زندگی نا به سامان یكی بعد از دیگری دریده میشوند و به توهینهای تكان دهندهای ختم میشوند. نوع دیالوگهایی كه برای پگاه در صحنهی دعوای او و سهیل در آشپزخانه نوشته شده، در عین حال كه یكی از نمونههای درخشان دیالوگنویسی در سینما و تلویزیون است با اجرای-همچنان- تكنیكی بیات به یكی از اوجهایی میرسد كه در سالهای اخیر كمتر شاهدش بودهایم. ساره بیات در اتاق تاریك (1397) هاله است. زنی حساس به كوچكترین خطای شوهرش فرهاد (ساعد سهیلی) كه بدش هم نمیآید او را تحقیر كند. در صحنه بگومگوی هاله و فرهاد یكی دیگری را سیمون دوبووار و دیگری سارتر و سپس به فرانسه «چندش» خطاب میكند. در صحنهی شام خوردن، نهال ماجراها را به اوج میرساند و عصبیت خودش را نشان میدهد. نگاههای تند و تیز و سرشار از سؤظن هاله به پگاه (مروارید كاشان) در نهایت او را به مرز انفجار میرسانند. از راضیه تا هاله، ساره بیات مسیری نسبتاً طولانی را پیموده است. در این مسیر گاهی توانسته خود را به عنوان بازیگر به سینمای ایران اثبات كند و گاهی مقهور پرسوناهایی شده كه سینما برایش رقم زده است. با این همه او بازیگری است با شناخت تواناییهای تكنیكی بازیگری و آشنا به زیر و بمهای شخصیتشناسی، برای خلق شخصیتهایی باورپذیر كه این برای یك بازیگر دستاورد اندكی نیست. با این همه بهنظر میرسد كه مانند بسیاری از بازیگرانی كه در سینمای ما به چهره تبدیل شدند و پس از آن به پركاری روی آوردند، بیات نیز كم و بیش در حال پیمودن چنین مسیری است.
نه قصدی برای اندرز وجود دارد و نه اصولاً چنین گزینهای برای نگارنده مطرح است اما اگر به این موضوع اشارهای اندك میكنیم، تنها و تنها یادآوری نكتهای مختصر اما شاید مهم به بازیگرانی است كه برایشان پركاری همواره خوشیمن نبوده است. از آنجا كه بازیگری هم مانند زندگی است، چقدر خوب است بازیگری را كه دوستش داریم، كمتر روی پردهی سینما ببینیم تا دلمان برایش بیشتر تنگ شود... كه دائماً در چشممان نباشد. ظاهراً ضربالمثل از دل برود، هر آن كه از دیده برفت، در سینما همیشه كاربرد مستقیمی ندارد. گاهی زیاد به چشم آمدن باعث میشود دیده نشویم.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: