نویسنده، تهیهکننده، کارگردان و تدوینگر: جعفر صادقی. مدیر تصویربرداری: حمیدرضا کیوانفر. تصویربرداران: مسعود طهماسبی، محمدرضا اکبری. صدابردار: رضا عزیزی. آهنگساز و گوینده گفتار متن: امیر شمس. 112 دقیقه. محصول 1394 تا 1396.
فرشادِ آقای گُل مستندی ورزشی است که به جای نمایش در تلویزیون - که میتوانست بهترین رسانه برای عرضه چنین فیلمی باشد - ابتدا از گروه «هنر و تجربه» سر درآورد و سپس با فاصلهای کوتاه در شبکه نمایش خانگی توزیع شد. خصوصیت تلویزیونی فیلم مورد بحث جدا از ساختار آن (تلفیق گفتوگوهای انجامشده با صحنهها و لحظههای آرشیوی) و البته نحوه پرداخت فیلمساز (کاربرد وله و گرافیک خاص برنامههای تلویزیونی) ریشه در سوژه محوری آن (فرشاد پیوس) دارد که به نظر میرسد بیش و پیش از هر چیز، مناسب شبکه ورزش، برنامههای مورد علاقه مخاطبان تلویزیون و در رأس آنها طرفداران تیم فوتبال پرسپولیس یا همان پیروزی است؛ تیمی که بیش از دو دهه پیش، زمانی که کیفیت و سطح بازی سایر تیمها تا این حد مرغوب و نظرگیر نبود معمولاً یکی از چند قهرمان سنتی لیگ برتر به حساب میآمد و گاهی حتی پیش از پایان لیگ به عنوان «قهرمان زودهنگام» آن شناخته میشد. البته بیشک یکی از عوامل مؤثر در این کیفیت را میتوان خلاقیت، نحوه بازیسازی و استعداد مثالزدنی اغلب بازیگران این تیم و در رأس آنها فرشاد پیوس دانست؛ بازیکنی با استعدادی غریب در تهاجم به حریفِ زمین، جاگیریِ دقیق و همچنین گُلزنی، که به شهادت فیلم مورد بحث با ثمر رساندن 153 گُل، بهترین هافبک تاریخ باشگاه پرسپولیس به حساب میآید و با 58 گُل بیشتر از علی پروین، در صدر این فهرست و نسبت به سلطان سرخپوشان پایتخت در جایگاهی کموبیش مرتفع و دستنیافتنی قرار گرفته است. بگذریم که اگر محرومیتهای طولانیمدتِ ششماهه (در جریان یکی از جنجالیترین داربیهای پرسپولیس و استقلال) و یکساله (در جریان جام ملتهای آسیا) گریبان پیوس را نگرفته بود چهبسا این آمار، تعداد گُلهای بیشتری را در بر میگرفت.
فیلم با تصویرهایی از اردیبهشت 1394 و آماده شدن یک عکاس برای سفر به رشت آغاز میشود؛ جایی که ظاهراً مسابقه حساس فوتبال دو تیم سپیدرود و بادران در جریان است و خوشبختانه به ثمر رسیدن گُل حامد حاجتی در این مسابقه، سپیدرود با سرمربیگری فرشاد پیوس را به لیگِ دسته یک میرساند. کمی بعدتر درمییابیم عکاسی که در ابتدای فیلم به او اشاره شده، خود، راوی ماجراست. اما جالب اینکه فیلم به جای ایجاد ارتباط با سوژه محوری از طریق این عکاس - که میتوانست نماینده عکاسان گمنام و ورزشیِ مورد اشاره در تیتراژ ابتدایی باشد - تا پایان ترجیح میدهد او را از پشت سر نشان دهد؛ و به این طریق جدا از ایجاد مانع در مسیر ارتباط مخاطب و چهره راوی، بخش عمدهای از جذابیت ذاتی مستند را نادیده میگیرد. این نکته چند دقیقه بعد (تقریباً دقیقه یازدهم) هم تکرار میشود و زمانی که گزارشگر مسابقه راهآهن و پرسپولیس، در جریان فینال جام حذفی سال 62 نام خانوادگیِ «پیوس» را «پِیوَس» اعلام میکند، ابتدا فیلمساز در مقابل تعجب احتمالیِ بیننده سکوت میکند اما چند دقیقه بعد تصمیم به تصحیح این موضوع میگیرد و از زبان امیر حاجرضایی (کارشناس فوتبال) اعلام میکند تلفظ صحیح این نام، پیوس و معنای آن نیز انتظار و امید است: «واقعاً هر وقت توی زمین فوتبال بود، مثل اسمش، در دل هوادارها، بازیکنان روی نیمکت و همتیمیهای خود امید به وجود میآورد.» (نقل از مضمون) به این موارد میتوان گفتار متن و نحوه اجرای آن را هم افزود که ظاهراً توسط آهنگساز فیلم (امیر شمس) اجرا شده و متأسفانه مثل سایر اجزای آن، از پرداخت یکنواختی برخوردار نیست و گاهی مثل بخشهای آغاز و میانه فیلم، لحن خودمانی به خود میگیرد و گاهی مثل بخشهای پایانی آن - که به خداحافظی پیوس از بازی در فوتبال اشاره دارد - رسمی میشود.
در حقیقت میتوان گفت فرشادِ آقای گل نیز مثل اغلب مستندهایی که در آنها به اسطورهها و چهرههای سرشناس ورزشی پرداخته شده است، از ناحیهی نادیده گرفتن جزییات (شامل جزییات ساختاری و فنی) و همچنین زیباییشناسی تصویر آسیب دیده است. چنان که در همین فیلم مورد بحث، تصویر اغلب گفتوگوهایی که در زمین فوتبال با فرشاد پیوس انجام شده است، به دلیل انتخاب زمان نامناسب (هنگام تابش مستقیم نور از بالا و در نیمروز) و همچنین عدم نورپردازی (برای برطرف کردن سایههای بلندی که روی صورت سوژه افتاده) با مشکل فنی روبهرو است؛ و از این نظر فیلم را به گزارشهای خبری تلویزیونْ نزدیک و شبیه ساخته است. به همه این موارد بیفزایید استفاده از هلیشاتها و نماهای متحرک (در سکانس مرور خاطرات پیوس در ورزشگاه آزادی) را که بیشتر از آن که مفهومی باشد، متأسفانه صرفاً آکروباتیک و تزیینی است.
با تمام این حرفها آنچه مدت زمان 112 دقیقهای فیلم را به یک محدوده کموبیش سرگرمکننده تبدیل کرده است، مرور خاطرات گذشته و بازخوانی مجدد دورانی در فوتبال حرفهای ماست که دیگر با قاطعیت میتوان گفت به خاطرهها پیوسته و دیگر هرگز برنمیگردد؛ دورانی خارج از حاکمیت تجارت بر ساقهای طلایی بازیکنان مستطیل سبز که به تعبیر همکار قدیمی ما در مجله «فیلم» (دکتر حمیدرضا صدر) «پولی در فوتبال نبود» و «بازیکنها مجبور بودند شبها زود بخوابند، رژیم غذایی خود را حفظ کنند، تمرینهای خود را درست انجام دهند و به هر شکل ممکن شرایط جسمانی خود را حفظ کند.» دورانی که اهالیِ یکی از پردرآمدترین ورزشهای کشور، ابتدا نخستین استعدادهای خود در فوتبال را در زمینهای خاکی و ناهموار به نمایش میگذاشتند (بگذریم که در شهرهای بزرگ ما دیگر بهندرت زمین خاکیِ بایر و مناسب فوتبال پیدا میشود!) سپس آرامآرام بدون حضور واسطهها و دلالان به تیمهای حرفهای راه پیدا میکردند و در نهایت اگر توانایی و توانمندی خاصی داشتند، پیش چشم هزاران نفر مشتاق و علاقهمندِ این رشته ورزشی به تبلور میرسیدند؛ و این همان مسیری است که به روایت همین مستند، فرشاد پیوس را از کف محلههای زرخیز جنوب تهران به باشگاههای راهآهن و پرسپولیس رساند و در نهایت، چنان که گفتار متن فیلم هم تأکید میکند او را به یک «افسانه باورنکردنی و دستنیافتنی» تبدیل کرد؛ افسانهای که در وضعیت فعلی کمی بعید به نظر میرسد که دیگر تکرار شود.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: