دقیقاً نمیدانیم که طبقهبندی بازیگران سینما در فیلمهای داستانی را چه مرجع یا کسانی باعث شدهاند. اصولاً یک نقش در چنین آثاری نه به اندازه و طول حضور بازیگر بر روی پردهی سینما وابسته است و نه به حجم دیالوگهایی که یک بازیگر میگوید. شاید اگر اصولاً قائل به چنین طبقهبندیهایی باشیم (که قاعدتاً نباید باشیم) حضور یک بازیگر نقشی فرعی گاهی از حضور بازیگر که بناست نقش اصلی را بازی کند؛ مهمتر، گیراتر و جذابتر است. بر این اساس نمیتوانیم بگوییم در یک فیلم این یا آن بازیگر اصلی است یا مکمل است؛ فرعی است یا اصلی است. چنین نمودی را در برخی از آثار سینمای خودمان در این سالها شاهد بودهایم.
یک نمونهی مثال زدنی در این میان، بازیگری در سینمای ایران است که بازیاش از فیلم چندمش فرزند خاک (1386) به چشم آمد و پس از آن، همچنان به بازی در نقشهای مختلف ادامه داد و احتمالاً برایش اهمیتی نداشته که آیا نقشی که قرار است بازی کند، اصلی است یا مکمل و این که قرار است و نامش در کجای تیتراژ فیلمها بیاید. شبنم مقدمی تا این لحظه و به شهادت آثاری که در آنها حضور داشته؛ا اثبات کرده بازیگری است که به اصطلاح کمفروشی نمیکند. در مجموعهی تلویزیونی هفتسنگ (1393) که در زمان نمایشش دچار سوتفاهمهای نامربوطی شد و به بهانهی ارژینال نبودنش، چنان که باید دیده نشد؛ اما خوشبختانه این روزها بار دیگر در حال نمایش است؛ شبنم مقدمی در نقش لیلا مادر خانوادهی پدیده، از همان نخستین نماهایی که او را میبینیم؛ به گونهای باورپذیر در نقش مادر فرو میرود و بازیاش را به ما تحمیل میکند. به این معنا که نمیتوانیم او را نادیده بگیریم. یک جزء اساسی در بازیهای مقدمی، نوعی طنز زیرپوستی در شکل و شیوهی بازیگری اوست که در نقشهایی مانند لیلا انگ نقش میشوند.
اگر دقت کنیم این طنز زیرپوستی را هم در نگاههایی که از مخاطبانش میدزدد، محسوس است و هم در لحن گفتاریاش که در این مجموعه اصطلاحاً با نقش «چفت» شده است. نقش بسیار کوتاه شهره در اکسیدان (1395) نمونهای از این طنز زیرپوستی در بازی مقدمی است. او در حضور کوتاهش در این فیلم، نقش زنی را بازی میکند که در حال و هوای ذهن خودش سیر میکند و انگار حواسش نیست که در اطرافش چه میگذرد. شهره زنی است حواس پرت که مقدمی با بازیاش این جلوهی شخصیت را پذیرفتنی اجرا میکند. تکگویی او در سکانسی از فیلم نفس (1395) در نقش زنی سنتی با لهجهی اصفهانی که ناگهان از کوره در میرود و سیر تا پیاز زندگیاش را در تکگویی نسبتاً بلندی روی دایره میریزد؛ یکی از بهترین نقش آفرینیهای مقدمی است. او به ریزهکاریهای نقش توجه دارد. در لحظهای گوشهی چادرش را به دندان میگیرد. عصبانی میشود اما بلافاصله به گوشهکنایه زدنها ادامه میدهد.وقتی حرفی را میشنود که برایش پذیرفتنی نیست، به مخاطبش زل میزند، چشمهایش را کمی ریز میکند (خیلی خیلی اندک) و نشان میدهد ششدانگ حواسش به حرفی است که میشنود و پیداست در همان لحظه دارد خودش را آماده میکند که جواب مخاطبش را توی چشم او فرو کند!
مقدمی در ابد و یک روز (1394) نقش اعظم را دارد. زنی که هشت سال از درگذشت شوهرش میگذرد و او دور از چشم خانوادهی پدریاش، برای خرید یک اتومبیل ثبت نام کرده و نمیتواند در برابر برادر بزرگش مرتضی (پیمان معادی) قد علم کند اما زیرجلی بالاخره در فرصتی که گیرش میآید، حرفش را میزند. در سکانسی که سمیه (پریناز ایزدیار) و شهناز (ریما رامینفر) و مادر (شیرین یزدانبخش) حضور دارند، اعظم با بازی مقدمی ناگهان طاقتش، طاق شده و صبرش سرریز میشود و با معصومیتی پذیرفتنی از شاکلهی خانوادهاش حرف میزند و فراموش نمیکند که سهم ناگرفتهی خود از این خانوادهی نابهنجار را با زبان شکوه علنی کند. اعظم با بازی شبنم مقدمی زنی است پذیرفتنی برای مخاطبان فیلم، زنی که از قشر پایین اجتماع کمر راست کرده و تلاش میکند خودش را اندکی بالا بکشد اما ترس از زندگی گذشته و مردان خانوادهاش همچنان در چشمان او سوسو میزند.
خجالت نکش (1397) نقش دیگری از وی را به نمایش میگذارد؛ نقش زنی روستایی به نام صنم که شوهرش قنبر (احمدمهرانفر) در آستانهی میانسالی همچنان دوست دارد پدر باشد. با این که این فیلم از نظر داستان و فیلمنامه کاستیهایی دارد که آن را کش داده اما بازی مقدمی و بازیگر مقابلش مهرانفر تا حد زیادی جبران مافات میکنند. صنم با بازی مقدمی دائماً در حال نفرین کردن قنبر است. نگاه کنید به سکانسی که بچهها در خانه جمع شدهاند و صنم سراغ بچه را میگیرد و قنبر متوجهی ایما و اشارههای همسرش نمیشود. خجالت زده شدن صنم و حرص و جوشهایی که از دست قنبر میخورد، همه و همه در بازی مقدمی به گونهای پرورده شدهاند که میتوانیم او را در نقش زنی روستایی که دائماً نگران آبرویش پیش مردم است؛ باور کنیم.
واپسین حضور مقدمی در عرصهی بازار نمایش خانگی، مجموعهی هیولا (1398) است که به تازگی آخرین قسمت آن عرضه شده است. شهره با بازی مقدمی زنی است از طبقهی متوسط اجتماع که شوهرش ناگهان طبقه عوض کرده و حالا شهره باید با تناقضهای این تغییر طبقه هماهنگ شود. نقش شهره درواقع مشخصهای بازی مقدمی را کاملاً درخودش دارد، این در حالی است که شنیدهها حاکی از این هستند که بازیگر دیگری بنا بوده این نقش را بازی کند. شهره با بازی مقدمی زنی است فاقد اعتماد به نفس و در نتیجه وقتی کم میآورد، سعی میکند بخندد و خودش را مسلط به اوضاع نشان دهد. یکی از بهترین بخشهای این مجموعه زمانی است که وجوه خوب و بد هر دو شخصیت شهره و هوشنگ (فرهاد اصلانی) وارد بازی میشوند. وجه بد شهره با بازی مقدمی یکی از گیراترین نقش آفرینیهای اوست. وقتی وجه خوب شهره به او گوشزد میکند که حرف وجه بد را نشنود و به هوشنگ دروغ نگوید، تغییر چهرهی ناگهانی شهره که برخاسته از همان عدم اعتماد به نفس اوست، بسیار پذیرفتنی از آب درآمده است.
نکتهی آخر درواقع به توانایی شبنم مقدمی در ارائهی نقشهای طنز بازمیگردد که در کنار بازیهایش در نقشهای جدی، یکی از ویژگیهای برجستهی اجراهای او نیز هست. مقدمی یکی از معدود بازیگران زن در سینمای ایران است که نه تنها ابایی ندارد که در نقشهای کمیک ظاهر شود؛ بلکه همراه با بازیگرانی مانند مرجانه گلچین، ژاله صامتی و ویشکا آسایش به تدریج نسل تازهای از زنان بازیگر نقشهای کمیک سینمای ایران را شکل دادهاند و ظرفیت حضور چنین نقشهایی را بسیار بالا بردهاند.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: