
با وجود نقش كوتاهی كه در آتشبس (1384) داشت اما همان باعث شد كه تا دستكم در ذهن نگارنده، نام احمد مهرانفر باقی بماند. او در فیلم میلانی نقش داراب را بازی میكرد، جوانی كه از جنسیت كنونیاش میگریخت و تضاد گفتارش با حركتهای بیرونی برآمده از جنسیت الانش باورپذیرتر از دیگرانی بود كه گاهی آنها را در چنین نقشهایی دیدهایم. در تسویه حساب (1386) اثر دیگر میلانی همچنان در نقش كوتاهی ظاهر شد و این بار او كامران سعیدی بود، جوانی سر به هوا كه نزدیك بودن عروسیاش مانع زیرآبی رفتنهایش نشده و حالا كه اسیر دار و دستهی زنهایی شده كه مردان سر به هوا را تلكه میكنند با آنها كلكل هم میكند.
مهرانفر «استراتژی» حضور در نقشهای كوتاه را در سینما حفظ كرده است. نقش منوچهر در دربارهیالی... (1387) اگرچه ممكن است از لحاظ حضور در داستان، از نقشهایی مانند رانندهی تاكسی در اسب حیوان نجیبی است (1389) پررنگتر باشد اما همچنان نقشی فرعی و كوتاه در بافت داستانی فیلم فرهادی است. شخصیت منوچهر همراه با همسرش نازی (رعنا آزادیور) لابلای داستان پر آب چشم الی (ترانه علیدوستی)، گمشدن و مرگش در حكم نتهای تزیینی یك قطعهی موسیقیاند با این حال در صحنههایی مثل آنجا كه نامزد الی (صابر ابر) متوجهی ارتباط نامزدش با دیگران و احمد (شهاب حسینی) میشود بازی مهرانفر به تعلیق ماجراها میافزاید. اما در این میان استثناهایی نیز به چشم میخورد. نقش عادل در هیچ (1388) نقشی كوتاه است اما مهرانفر تلاش فراوانی میكند كه عادل را برای تماشاگر «تفسیر» كند. عادل با بازی او جوانی است كه همسرش یكتا (باران كوثری) مثل بقیهی زنهای دیگر در این خانه از زندگی و خود او راضی نیست. عادل كار درست و حسابی ندارد و هنگام بازیهای فوتبال در استادیوم ساندویچ میفروشد اما یادش میماند كه صورتش را هم رنگ كند.بیخود و بیجهت (1390) استثنایی دیگر در كارنامهی مهرانفر محسوب میشود و او در نقش فرهاد یكی از اركان اصلی فیلمی است كه دقیقاً متكی به جنس بازی او و البته رضا عطاران در نقش محسن است. به این نكته توجه كنیم (كه چند بار در این سلسله یادداشتها به آن اشاره شده است) وقتی نویسندهای نقشی را برای یك بازیگر مینویسد، حداكثر توجه او به سابقهی بازیهای گذشتهی آن بازیگر است و اكنون باید منتظر بماند تا ببیند بازیگری كه انتخابش كرده، چگونه نقش را «جان میدهد» تفسیر احمد مهرانفر از نقش فرهاد به گونهای سراسر جفنگ (ابزورد) است. فرهاد با بازی مهرانفر آدمی جدی نیست و حتی شغلش این را نشان میدهد. مسخره بازیهایش هنگامی كه ظاهراً همه چیز جدی است، فضا را به گونهای باورپذیر مسخره از آب در میآورد. رابطهی فرهاد نه با همسرش الهه (نگار جواهریان) و نه حتی با كودك محسن نه تنها خوب نیست كه اصلاً افتضاح است. مهرانفر با طنزی سراسری در بازیاش به گونهای به نقش فرهاد جان میدهد كه مخاطبان به راحتی میتوانند بپذیرند كه این جمع چهار پنج نفرهی پریشان در موقعیتی جفنگ گیر نكردهاند بلكه آن را زندگی می كنند. او همچنان در دربند (1391) و ایران برگر (1393) به ترتیب در نقش حمید و رهام در سكانسهایی كوتاه ظاهر شده است كه مورد فیلم جوزانی البته تفاوتهایی دارد. او در این فیلم به شخصیتی نزدیك شده كه شباهتهای فراوانی با نقش ارسطو در مجموعههای مختلف «پایتخت» دارد. هرچند كه مجموعهی نخست پایتخت (1389) زودتر از فیلم جوزانی ساخته شده اما مهرانفر در ادامهی تیپ سازیهای موفقش این بار نیز در نقشی فرعی قابلیتهای خودش را نشان میدهد.
احمد مهرانفر به نقش قنبر در خجالت نكش (1397) این فرصت را به دست میآورد تا وجه دیگری از بازیگریاش را به نمایش بگذارد. اگرچه پژواكهایی از بازیهای گذشتهی او را در فیلم رضا مقصودی میتوان ردیابی كرد اما سنوسال شخصیت قنبر و زندگیاش در فضایی غیر شهری مؤلفههای تازهای را وارد بازی او میكنند: قنبر با بازی او آدمی ساده دل است كه دوست دارد با داشتن فرزندان بیشتر به مملكتش خدمت كند! اما همسرش صنم (شبنم مقدمی) خجالت میكشد كه در چنین سنوسال صاحب بچهی تازهای بشوند. مهرانفر این بار و بر خلاف بازی در فیلمهای قبلی از میمیكهای صورت و بدنش استفاده میكند. نگاههای خیرهی قنبر به صنم و استفهام همیشگی در صورت قنبر، همگام شدنش با جوانها در جشن و شادی و سكوتهایی بیشتر از گذشته در شمار این مؤلفهها هستند. مهرانفر اصولاً بازیگری متكی به بدن نیست و بیشتر گفتار در بازیهای او برجسته هستند كه نمونهی درخشانش را در بازی او به نقش صولت خنجری در مجموعهی شاهگوش (1392) و البته نقش ارسطو در مجموعههای پایتخت میتوان دید. صولت خنجری نمونهی تیپیكال سربازی است كه تقریباً همهكاره هستند و او این بار هم آرایشگر كلانتری است و هم آبدارچی. با توجه به حساسیتهای همیشگی در استفاده از نیروهای نظامی در فیلمها و سریالها، تیپ سرباز همیشه از كارهای كیارستمی تا همین مجموعهی میرباقری امكان حضور در سینما و تلویزیون را داشتهاند. مهرانفر این بار برای نقش صولت ختجری از لهجهی شمالی استفاده میكند (گریم صورت خالخالی هم به یاریاش آمده است) و موقعی كه اندوهگین میشود، انگشت اشارهی دست راستش را در چشمش میمالد و بسیار مسلط به كلام و اصطلاحاً یكی به دو كردن با دیگران از جمله مافوقهایش است كه این به شیرین بودن بازی او بسیار كمك كرده است.
اما موفقترین و شاید جذابترین برگ برندهی احمد مهرانفر در تلویزیون رقم خورده است: مجموعهی پایتخت. او در نقش ارسطو پسر خالهی نقی (محسن تنابنده) یكی از اركان جداییناپذیر این مجموعه است كه به نظر میرسد هر بار و با ساخته شدن مجموعههای دیگری از پایتخت و با توجه به قابلیتهای بازیهای مهرانفر به پیچیدگی نقش ارسطو افزوده شده باشد. ارسطو با بازی مهرانفر هم سادهدل است، هم به داشتن «پایه یك» خودش مینازد، هم با نقی كلكل میكند و دوست ندارد از او حرف بخورد و هم بسیار مایل به ازدواج است اما انگار در این زمینه شانس چندانی ندارد. شاید یكی از جذابترین اجراهای مهرانفر را باید در واپسین مجموعهی پایتخت تاكنون دید كه ارسطو حالا دیگر صاحب مال و منالی شده و در اثر حادثهی اتومبیل دهانش كج شده ولی همچنان همان ارسطوی عاشق پیشه است كه بدش نمیآید از یك دختر انگلیسی كه از بریدههای داعشی است، خواستگاری كند! مهرانفر در دو نقش صولت خنجری و ارسطو در واقع بهترین اجراهای خود را به نمایش میگذارد و كاری میكند كه نه به سادگی و به این زودیها بازیهایش را فراموش نكنیم.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: