خلاصهی داستان:
پدر یک خانواده- به نام جمشید- به دلیل غرق شدن در مناسبات کاری و درآمدزا تصمیم میگیرد با یکی از مشتریانش وصلت و، بهطور پنهانی، همسر دوم اختیار کند. او از همسر اولش- شمسی- که سابقهی زندگی مشترک ده ساله دارند، دو فرزند کوچک دارد؛ یک دختر به اسم فاطی و یک پسر به اسم مهدی. ماجرای همسر اول او بر نامزد دومش فاش و همین امر سبب واکنش خشونتآمیز جمشید علیه شمسی میشود. در ادامه، با آشکار شدن رازهایی، جمشید زندگی خانوادگیاش را از دست رفته میبیند و ...
شناسنامه فیلم:
نویسندگان: حمید تمجیدی و مریم بختیار/ تهیهکننده و کارگردان: حمید تمجیدی/ بازیگران: حمید تمجیدی، نلی میناسیان، ناصر گیتیجاه، فاطمه طاهری، لوریک میناسیان، رؤیا حسنلو، ژانت وسکانیان، شبنم علائی، عبداله میرزاده، حبیباله کاظمی، سورن مناچکانیان، علیاکبر یعقوبی، حسن عبدالعلیزاده، شراره مهریان، کسری تمجیدی، (با حضور) حمید طالقانی/ تدوینگران: حمید تمجیدی و میترا بختیار/ مدیر فیلمبرداری: مرتضی پورصمدی/ گریم: مسعود تکاور و فاطمه رجبی/ طراح گریم: طاهره رجبی/ طراح صحنه و لباس: حمید تمجیدی/ سرپرست گویندگان: فریبا شاهینمقدم/ صداگذاری و میکس: گارنیک یادگاریان/ موسیقی متن: حمید تمجیدی و پرهام پرواس/ مدیر تولید: مریم بختیار
بگذارید یادداشت را از عنوان فیلم آغاز کنم؛ از شب بیپایان که رمانی از آگاتا کریستی به همین نام را به ذهن میآورد و داستان مرد جوانی را روایت میکند که با دختر ثروتمندی آشنا شده و با او ازدواج کرده است. پس از ازدواج، خانهای را میخرد متعلق به دوران ویکتوریا که آن خانه به گفتهی مردم نفرین شده است. گویی آن جوان، جمشید است که شمسی را از خانهی ناز و نعمت پدری به عقد خود درآورده و آن خانهی نفرین شده، خانهای است که جمشید پس از گذشت چند سال از ازدواجش خریده و اکنون خوشبختی خانوادگیاش در آن شکست میخورد. هرچند مصاحبهای مکتوب یا شفاهی از تمجیدی در دست نداریم که خودش به اقتباس اشاره کرده باشد اما پیوند او با ادبیات پیوند ناآشنایی نیست. مگر در فیلم گل سرخ به امبرتو اکو اشاره نمیکند یا در پرنده مردنیست (فیلمی که پس از مهاجرتش ساخت) به شعری از فروغ! گوشهای از خطوط داستانی نام گلسرخ (رمان اومبرتو اکو) را به نظر میرسد میتوان در سریال مزد ترس نیز پیگرفت همچنان که روایت سریال عقیق براساس یک ماجرای واقعی نوشته شده است. دنبال کردن رد علاقهی تمجیدی به ادبیات و اقتباس نیاز به بررسیای جداگانه از آثارش دارد. او خوب میداند چگونه از اقتباس آزاد (برداشت آزاد) استفاده کند و چگونه فیلمنامهی اقتباسی را به رنگ فرهنگ ایرانی درآورد و در استفاده از المانهای فرهنگ بومی در پرداخت فیلمنامه و کارگردانی آن مهارت دارد.
حمید تمجیدی، فیلمنامهنویس، بازیگر و کارگردان پُرکار و نامآشنای دههی هفتاد خورشیدی را بیشتر و پیشتر با سریال تلویزیونی مزد ترس میشناسیم؛ مجموعهای در ژانر پلیسی-کارآگاهی که در زمان پخش چنان محبوب شد که تمجیدی را ترغیب به ساخت ادامهاش ( سری دوم) با عنوان بازی با مرگ کرد و از دلِ این سری یک نسخهی سینمایی هم تولید و گوشههایی از آن به صورت ارجاع «بینامتنی» در ابتدای شب بیپایان ارائه شد. این فیلم در ردهی آثار غیر پلیسی تمجیدی قرار میگیرد. فضای فیلم بهطور آشکار و مستقیم به جامعه و کوچکترین واحد آن یعنی خانواده سرک میکشد و یکی از مهمترین موضوعات جامعهشناختی خانواده را در روزگاری مطرح میکند که فضای سیاسی-اجتماعی و، به تبع آن، فضای سینمایی کشور عمدتاً متوجه موضوعات دیگری بود. او در شب بیپایان (1378) به سراغ خشونت خانگی میرود؛ مضمونی که میتوان گفت در آن زمان هنوز بکر بود و هنوز، همچون سالهای اخیر، مورد پژوهشهای جامعهشناختی و آماری، به این گستردگی، قرار نگرفته بود. در ادامه، بهطور خلاصه، فیلم از دید مطالعات جامعهشناختی در زمینهی خشونت خانگی بررسی میشود.
از آنجا که همواره خانواده به منزلهی پناهگاهی مقدس برای آسایش خاطر و آرامش انسان تلقی شده است، خشونت، تصویر امن و آرام خانواده را درهم میشکند. عوامل متعدد ژنتیکی، فیزیولوژیکی، محیطی و اجتماعی در اِعمال خشونت خانگی نقش دارند اما یکی از مهمترین متغیرهای تأثیرگذار بر خشونتورزی در نظریهای معروف به «یادگیری اجتماعی» آمده است. این نظریه، حاصل پژوهشهای آلبرت باندورا است و براساس آن، انسانها به سه دلیل به یکدیگر پرخاش میکنند؛ یک) واکنشهای پرخاشگرانه را از تجربههای گذشته (انتقال میان-نسلی) آموخته اند، دو) انتظار دارند با عمل پرخاشگرانه به هدف و مقصودی برسند و سه) شرایط اجتماعی خاصی آنها را به سمت پرخاشگری سوق میدهد. در فیلم مورد بحث، برای هر کدام از موارد نامبرده مصداقی وجود دارد. سکانسی از شب بیپایان، در حیاط منزل مسکونی، میان جمشید و پدرش میگذرد. پدر، جمشید را بابتِ خشونتی که به شمسی روا داشته بهشدت سرزنش میکند و خطاب به جمشید میگوید: «فقط موندم این زن چطور این چند سال تو رو تحمل کرد!» و جمشید پاسخ میدهد: «همونجور که مادرم تو رو تحمل کرد. یادت نیست داشتی سرش هوو میآوردی چه حالی داشت و مشت-مشت قرص اعصاب میخورد». در سکانسی دیگر که در همان حیاط میان پدر و مادر جمشید جریان دارد زن به مرد میگوید: «یادت رفته هیچکی جرأت نداشت جیک بزنه؟ یادته با باتوم چهقدر به پشت من زدی؟» یادآوری گذشته، از زبان اعضای خانوادهی جمشید، نشان میدهد که او خشونت و رفتارهای خشونتآمیز را از تجربهی نسلِ پدرش و در بستر خانوادهی پدری و محیط اطراف خود آموخته و در چرخهی خشونت و گردشِ نسلی آن افتاده است. باندورا نیز اولین دلیل خشونت را همین فراگیری رفتار از راه مشاهده یا تجربهی مستقیم رفتار عنوان میکند و دومین دلیل را نائل شدن به قصد و هدفی معین برمیشمارد. به نظر میرسد قصد جمشید از اِعمال خشونت فیزیکی علیه شمسی به رخ کشیدن اقتدار پدرسالارانه است؛ اقتداری که داشتن همسر دوم را برای خود حق میشمارد و اعتراض به آن را با تنبیه بدنی پاسخ میدهد. دلیل سوم از دید باندورا به شرایط اقتصادی-اجتماعی وابسته است. جمشید در ردهی قشری از جامعه قرار دارد که درآمدزایی برایش راحت نبوده و پشتوانهی مالی چندانی نیز نداشته است. بنابراین، در شرایط نابرابرِ اجتماعی که بسیاری را در گردشهای نابرابر مالی و رفاهی له میکند، راههای خطا، برای رسیدن به رفاه، فریبندهتر جلوه کرده و استرس و اضطرابِ از دست دادنِ راهها و امکانها، خود، مسبب رفتارهای پرخاشگرانه و خشونتآمیز میشود. ازدواج دوم برای جمشید یک راه است و یک امکان که برای از دست ندادنش حتی به دروغ و پنهانکاری متوسل میشود و زمانی که احساس خطر میکند خشونت میورزد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
آدرس اینستاگرام:
https://www.instagram.com/filmmagazine.official
آدرس کانال آپارات: