
سینمای فارسی در دوران گذشته، به اندازهی کافی عناصری داشت که مخاطبانش را بتواند آزار بدهد. یکی از چشمگیرترین عناصر آزاردهنده در آن دوران نقشهای منفی فیلمها بودند که سر بزنگاه و در جایی که داستان به آنها نیاز داشت تا مانع بزرگی بر سر راه قهرمان فیلم ایجاد کند، ناگهان از ناکجاآباد پیدایشان میشد. یا قهرمان را زخمی میکردند و باعث مرگش میشدند یا بلایی بر سرش میآوردند که مرگ را آرزو کند و یا بهطور کلی مسیر داستان فیلم را به هم بریزند و آنطور که باید و شاید نگذارند مسیر داستان پیش برود. این شخصیتهای منفی هویت نداشتند؛ پا در هوا بودند. از همان ابتدا برایشان مقرر شده بود که در داستان باید نقش منفی داشته باشند. غلامرضا سرکوب، جلال پیشواییان، مرحوم یدی، مرحوم نرسی گرگیا، یدالله شیراندامی و از قدیمیترها مرحوم محسن مهدوی، مرحوم آراسته، عنایت بخشی و دیگران همواره نقش آدمهایی بیهویت را بازی میکردند که هم تیپ و چهرهشان به گونهای گریم میشد که منفی جلوه کنند و هم کنشهایشان به شکلی پیشبینی شده بود که با نخستین حضورشان روی پردهی سینما به راحتی میشد حدس زد که «آدم بده» وارد شده است.
این نوع تیپسازی یکی از بلایای عمدهی سینمای فارسی بوده است. اما زمانی که یک فیلمساز نگاهی غیر تیپیک به آدمهای فیلمهایش داشته باشد، آنوقت میتوان دید که داوود رشیدی در فرار از تله (۱۳۵۰)، جلال پیشواییان در دشنه (۱۳۵۱) و تیغ و ابریشم (۱۳۶۴) سیمایی دیگرگونه از نقش منفی به نمایش میگذارند. رشیدی به نقش کریم، اصولاً نسبت به جهان و آدمهای پیرامونش، صاحب دیدگاه است و برای خودش اصولی دارد اما به عنوان یک شخصیت منفی، نمیتواند ذات خودش را پنهان کند و حتی برای گیر انداختن مرتضی (بهروز وثوقی) میتواند با عسگر (جلال پیشواییان) صاحب پولها نیز به همکاری و همراهی دست بزند. جلال پیشواییان در دشنه اصولاً چهره و شخصیتی منفی ارائه میدهد، اما در میانهی زد و خورد با عباس (بهروز وثوقی) شکست را میپذیرد و طلب برادر عباس را میدهد. جلال در تیغ و ابریشم قبول کرده که رانندهی کامیون حمل مواد مخدر باشد اما موقعی که از قصد و نیت آنها در منفجر کردن کامیون درون شهر باخبر میشود، نمیتواند همکاری بیشتر را بپذیرد و کامیون را خارج از شهر به یک پمپ بنزین میکوبد. گرشا رئوفی و عنایت بخشی به عنوان شخصیتهای منفی گوزنها (۱۳۵۳) که نام هر دو اصغر است، رها نشدهاند و نمیتوان به محض مشاهدهشان اعلام کرد که آدمهای منفی داستان هستند. بر اساس سبک و سیاق کیمیایی در روایت داستانی فیلمهایش، در اینجا نیز هر دو شخصیت از زبان سید و فاطی (نصرت پرتوی) به ما شناسانده میشوند. حتی هنگامی که سید به اصغر التماس میکند، در لابهلای دیالوگهایش هرچه بیشتر با این شخصیت آشنا میشویم. یا در کلانتری، محافظهکار بودن و بزدلی صاحبخانه به نمایش گذاشته میشود.
به همین سیاق شخصیت امانی (سعید راد) در خط قرمز (۱۳۶۰) نیز به عنوان شخصیت منفی، به حال خودش رها نشده است. او نیز مانند شخصیت کریم در فرار از تله نه تنها به عملکرد خودش بهشدت باور دارد بلکه حتی خودش را قربانی نیز میشمارد و به خودش حق میدهد که با شکنجهی همسرش از او حرف بکشد. شخصیت شش انگشتی با بازی داوود رشیدی در مجموعهی هزاردستان (۱۳۶۶) یکی از دقیقترین شخصیتهای منفی در سینما و تلویزیون است که به تصویر کشیده شده است. به این معنا که علی حاتمی توانسته موازنهی شخصیتی را در چنین شخصیتی به خوبی رعایت کند. او به موقع و در مواجهه با رضا خوشنویس (جمشید مشایخی) خشن است و مبادی آداب نیست. در برابر خان حاکم (عزتالله انتظامی) متواضع و حتی تا حدی ترسو است. در برابر مافوقش (جعفر والی) سعی میکند خودش را از تک و تا نیندازد، اما هنگامی که بستنی سفارش میدهد و از کودکیاش میگوید و پدری که حتی مردهاش را ندیده، ناگهان حاتمی دست به کند و کاو در این شخصیت منفی میزند و وجوهی از شخصیت درونی او را روشن میکند که حتی مرگش نزد مخاطب میتواند تأثربرانگیر باشد. شخصیت سرهنگ (فتحعلی اویسی) در ناخدا خورشید (۱۳۶۵) یک شخصیت منفی باهوش است و همین خصیصه باعث میشود که بود و نبودش برای ما اهمیت داشته باشد، زیرا مانند برخی از شخصیتهای منفی ماندگار در سینمای ایران دارای هویت است و به عبارت دیگر از تیپهایی که در یاد داریم فاصلهی نجومی گرفته است. او نه تنها فریب مستر فرهان (علی نصیریان) را نمیخورد بلکه حتی او را فریب میدهد که به قیمت جان مستر فرهان تمام میشود.
یا شخصیتی مانند قندی (اکبر عبدی) در اجارهنشینها (۱۳۶۵) هم جلوههای منفی دارد و هم مثبت، و همین باعث میشود که جذابیتی چند برابر پیدا کند. حال این را اضافه کنیم به بازی عبدی که در صحنههایی مانند انفجار مغازهی باقری (منوچهر حامدی) و مواجههاش با مهندس افجهای (فریما فرجامی) تضاد شخصیتی قندی را به اوج میرساند. به این ترتیب وجه دیگری به شخصیت قندی افزوده میشود که بلاهت است و به نظر میرسد این شخصیت منفی با این وجه آخر به یکی از جذابترین شخصیتهای منفی سینمای ایران تبدیل شده است. اصغر فرهادی خودش اذعان دارد که در آثارش با شخصیتهای منفی به معنای کلاسیک آن روبهرو نیستیم، اما پژواکهایی از شخصیتهایی با وجود منفی در آثار او دیده میشوند که فرهادی تلاش میکند هرچه بیشتر این وجوه منفی را از آنها بگیرد و همین باعث جذابیت آنها میشود. نگاه کنیم به شخصیت پیمان (پیمان معادی)، امیر (مانی حقیقی) و علیرضا (صابر ابر) نامزد الی که هر یک «تیک» مختصری از یک شخصیت منفی را بازتاب میدهند. پیمان خیلی زود وجه منفی شخصیت خودش را با قضاوت دربارهی الی نشان میدهد و او را دروغگو میداند. او با این حرف میخواهد خودش را منزه جلوه دهد و «دیگری» را بد نشان بدهد. امیر جایی که سپیده (گلشیفته فراهانی) را کتک میزند و تمام عقدههای سرکوفتهاش دربارهی ارتباط سپیده و احمد (شهاب حسینی) را بیرون میریزد به قوس یک شخصیت منفی بسیار نزدیک میشود. علیرضا با آن هجمه علیه احمد و پرخاش به شهره (مریلا زارعی) و سرانجام آن رفتار عجیبش در انتها که نمیگوید آن که را دیده الی بوده یا نه، جلوههای بیشتری از یک شخصیت منفی را به نمایش میگذارد، اما فرهادی از پیش به ما یادآوری کرده که علیرضا زخمخوردهی یک رابطهی بیسرانجام است و شاید همین به نوعی توجیهکنندهی رفتار ناپسند وی باشد. شخصیت حجت (شهاب حسینی) در جدایی نادر از سیمین (۱۳۸۹) نیز دارای وجوه منفی است، اما فرهادی او را پشت طبقهی اجتماعیاش پناه میدهد و راضیه (ساره بیات) در دادگاه به بیماری عصبی حجت اشاره میکند و حتی خودش با کوبیدن سرش به در اتاق سعی دارد این منفی بودن را پنهان سازد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: