
مجموعهی بدون شرح (1381) با جناسهای پنهانش در عرصهی سیاست و روزنامهنگاری و بر روی طول موج طنز در همان دوران نمایش توانست مخاطبان فراوانی دست و پا كند اما شاید حضور دو بازیگر در نقشهایی كمیك و تكیه كلامهایشان، بیش از هر عامل دیگری توانستند به مشهور شدن این مجموعه كمك كنند: فتحعلی اویسی و امیر جعفری.
تماشاگران تئاتر البته پیش از این مجموعه امیر جعفری را روی صحنهی تئاتر دیده بودند اما معارفهی تماشاگران انبوه با او در همین مجموعه بود. نخستین و البته بارزترین خصوصیت نقش فرید، به جز تكیه كلام «خوب چیزیه، خوووب» كه كارش حتی به یكی دو تبلیغ تلویزیونی كشیده شد، اجرای پر انرژی جعفری جلب توجه میكرد. فرید با بازی او بسیار حرف میزد و زمین را به زمان میبافت و برای ماهایی كه آن زمان كمتر نامی از امیر جعفری شنیده بودیم، حفظ كردن این حجم از دیالوگ باورنكردنی بود. حتی اگر بخشهای زیادی از دیالوگها بداهه بوده باشند، بازهم آنچه در بازی امیر جعفری بیش از دیگر مختصات بازیگری به چشم میآید، دیالوگگویی او است كه باید یادگار صحنه و تئاتر باشد. نقش فرید كمیك بود و نه جدی. جعفری در كمربندها را ببندیم (1383) همچنان طنز و نقشهای كمیك را تجربه كرد اما با نقش كموبیش پیچیده و البته جدی جلال فتوحی در میوهی ممنوعه (1386) نقطهی عطفی در كارنامهی بازیگری جعفری رقم خورد و او را از یك بازیگر صرفاً كمیك دور كرد و همین نقش نشان داد كه جعفری در نقشهای جدی نیز میتواند از قابلیتهایش استفاده كند. امیر جعفری اما هر از گاهی به نقشهای كمیك بازگشت و بار دیگر نقشهای جدی بازی كرد تا نامش در كنار معدود بازیگران سینمای ایران قرار بگیرد كه هم در نقشهای جدی در یاد میمانند و هم در نقشهای كمیك. او در تلویزیون درواقع یك در میان سراغ نقشهای كمیك و جدی رفت: چار دیواری (1388) و نقش نادر كه در عین جدی بودن مایههای طنز به وفور داشت و نقش جدی عطاء در زیر هشت (1386).
او در سینما نیز چنین مسیری را تجربه كرده است. نقش منصور در بیپولی (1388) یكی از همان نقشهای طنز امیر جعفری است كه همچنان كلام و دیالوگ در آن نقشی اساسی دارد. با این كه قد و قامت جعفری اصلاً نشان نمیدهد كه در نقش یك معتاد برای تماشاگر پذیرفتنی باشد اما لحن تودماغی حعفری و دیالوگهایی كه نعمتالله و مقدمدوست برای نقش منصور نوشتهاند همراه با اجرای مسلط جعفری این نقش را به یكی از بازیهای خوب او بدل ساخته است. نگاه كنیم به همان نخستین صحنهی مواجهه منصور و ایرج (بهرام رادان) كه ایرج او را تحویل نمیگیرد و منصور در دو سه دیالوگ، تمام دار و ندار ایرج را رو میكند. نقش ابرام غیرت در پستچی سه بار در نمیزند (1387) همچنان پژواكهایی از طنز در خودش دارد. امیر جعفری در كیفر (1388) و همكاری دوبارهاش با حسن فتحی، در جلد شخصیتی به نام جمال فرو میرود كه نام و شخصیت دیگری هم دارد: ابی بنبست. او در این فیلم هم جمالی است بامزه و نگران خانوادهی برادری كه از دست داده و باید حواسش به برادر كوچكش سیامك (مصطفی زمانی) باشد و هم شخصیتی است زخم خورده از برزو (هومن برقنورد) برادری دیگر كه او را تبدیل به هیولا كرده است. جعفری این بار و در یك فیلم تركیبی از بازی طنز و جدی را به نمایش میگذارد كه در قاعدهی تصادف (1392) به نقش پدری جدی بدل میشود كه انرژی سرشارش را جمع كرده تا مانع سفر دخترش بشود. او در این نقش، خشونت را نیز چاشنی بازیاش میكند اما در زاپاس (1394) در نقش داوود بار دیگر به فضاهای طنز باز میگردد و هم باید مراقب داماد و دخترش باشد و هم مراقب تیم فوتبالی كه برایش حكم آبرو و حیثیت دارد. در ساعت 5 عصر (1395) كمدی سیاه مهران مدیری در باب رفتارهای اجتماعی مردمی كه نمیدانند در كجای معادلهی زندگی هستند؛ امیر جعفری نقش یك راننده تاكسی را بازی میكند كه تعادل روانیاش را از دست داده است و توهم را چنان واقعی میبیند كه میخواهد پرهام (سیامك انصاری) را به راه راست و سر خانه و زندگیاش با خواهرش بیاورد! در این نقش بسیار جدی و دشوار، جعفری یكسر باید نقش مردی متوهم را بازی كند كه واقعیت را نه میبیند و نه حتی از وجودش باخبر است. نگاه كنیم به صحنهای كه راننده تاكسی در آن خانهی قدیمی هیجان زده شده، بیقرار است و پرهام را تهدید میكند كه او را زنده نخواهد گذاشت.
امیر جعفری بار دیگر و در اكسیدان (1395) به فضای بازیهای كمیكاش باز میگردد و در كنار جواد عزتی نقش بهمن را بازی میكند. این نقش را درواقع باید نقطهی عطفی در میان نقشهای كمیك او دانست. شخصیت بهمن با بازی جعفری به نوعی وردست اصلان (عزتی) است كه گویی نیمهی پر شر و شور اوست. در مواجهه با شهره (شبنم مقدمی) عنان از كف میدهد. در برابر كشیش (رضا بهبودی) هر چه به ذهنش میرسد به هم میبافت تا خودش و اصلان را از مهلكه به در ببرد. دقیقاً چنین میزانسنی در فیلم بعدی حامد محمدی چهار انگشت (1397) تكرار میشود و بار دیگر جعفری در قالب شخصیتی به نام احد فاتحی، میداندار میشود. شوخیهای بیپروا سهم اوست و همچنان با پرحرفی سعی دارد راه گریز پیدا كند. شخصیتی شبیه به شخصیت بهمن اما این بار در قانون مورفی (1397) ساختهی رامبد جوان. امیر جعفری این بار نیز در نقشی فرعی با مایههایی كمیك سعی میكند نقش را ازآنِ خود كند. با این حال او در مجموعهی ممنوعه (1397) و در نقش اویس تجنگی یك بار دیگر نقش جدی را تجربه میكند و این بار در نقش پدری سختگیر ظاهر میشود كه زندگی خودش برایش اهمیت بیشتری دارد تا زندگی فرزندش سامی (میلاد كیمرام).
امیر جعفری با اتكاء به فیزیك و قامت بلند و صدای دورگه و شیوهی راحت و رها در دیالوگها اكنون به یكی از بازیگرانی در سینمای ایران تبدیل شده كه اگر كمتر پیش میآید كه در نقش اول ظاهر شود اما با توجه به تواناییهای بازیگریاش، نقشهای مختلف را ازآنِ خود میكند. كارنامهاش نشان میدهد كه او هم در نقشهای كمیك و هم جدی توانایی دارد كه هم دوربین را با خودش همراه كند و هم توجه تماشاگر را حفظ كند. شاید تنها نكتهای كه میتوان در این میان به آن اشاره كرد، تصمیم نهایی او در انتخاب یكی از دو مسیر یاد شده باشد. با توجه به دو یا سه فیلم اخیری كه از او به نمایش درآمده، به نظر میرسد او انتخابش را كرده و نقشهای كمیك را ترجیح داده است. هرچند آینده نشان میدهد كه آیا این انتخاب صحیح بوده یا نبوده است.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: