خون مردگی
کارگردان، تهیهکننده و پژوهشگر: محمد کارت، تصویربردار: سعید کشاورزی و یعقوب جهانپور، صدابردار: اشکان فتحی، صداگذار: آرش قاسمی، تدوینگر: اسماعیل علیزاده و فرزاد هراخویینوری، مدیر تولید: ابراهیم اشرفپور، محصول ۱۳۹۲، ۴۲ دقیقه.
مستند اجتماعی، به عنوان یکی از گونههای سینمای مستند که در صدد تبیین و تحلیل مسائل مختلف جامعه است، یکی از دشوارترین رهیافتها در این نوع سینما است. شاید در وهلهی نخست، به دلیل تنوع جاری در بافتهای اجتماعی، بتوان با سوژههای پرشماری در این زمینه مواجه شد؛ از طلاق و فقر گرفته تا اعتیاد و فحشا؛ اما بحث سینمای مستند اجتماعی، تنها انتخاب سوژه نیست و مرحلهی دشوارتر، بعد از این روند آغاز میشود: اینکه چهگونه میتوان به این جور موضوعها (که اغلب دامنههای ملتهب دارند) نزدیک شد. این پرسش از آن رو مطرح میشود که اولاً لایههای غیررسمی اجتماعی در زیر سایهی سنگینی از پنهانکاری قرار گرفتهاند و بهسختی میتوان اعتماد سوژههای مورد مطالعه را به دست آورد که مقابل دوربین مستندساز ظاهر شوند و ثانیاً، به دلیل مخاطرات گوناگون پیش رو، خود مستندساز و گروهش هم در معرض موقعیتهای پیشبینینشدهای قرار میگیرند که میتواند بهای سنگینی برایشان داشته باشد.
خونمردگی یکی از مطرحترین مستندهای اجتماعی کشورمان در سالهای اخیر است که توسط محمد کارت کارگردانی شده است. کارت سابقهی چندانی در مستندسازی ندارد و پیشینهاش در سینما به بازیگری مربوط است و حضور در فیلمهایی همچون گزارش یک جشن، بیخود و بیجهت، چه خوبه که برگشتی، بوسیدن روی ماه، من عصبانی نیستم و نیز نمایشهای کمی تا قسمتی ابری، اتاق پرو، جیکجیکهای شیش و هشت، نسل گندمها، بودن یا نبودن، بیژن و منیژه، اتللو، صدای خانواده و دکتر زورکی را در کارنامهی هنریاش رقم زده است. کارت متولد ۱۳۶۵ در شیراز و دانشآموختهی بازیگری و کارگردانی سینما است. مستند خونمردگی او، تا به حال موفقیتهایی نظیر دریافت جایزه و تندیس بهترین مستند اجتماعی سال از هفتمین جشنوارهی بینالمللی سینماحقیقت و چهارمین دورهی جایزهی شهید آوینی کسب کرده است.
خونمردگی روی موضوع بخشی از جوانان بزهکار ساکن شیراز تمرکز دارد؛ جوانانی که درگیر بیکاری، چاقوکشی، خالکوبی، اعتیاد، شر به راه انداختن، خیابانگردیهای مزاحمتبرانگیز در معابر، تجمع در محلهها، کفتربازی و سایر نمودهای زندگی لمپنی هستند. فیلم اگرچه تمرکز اصلیاش روی یکی از این جوانان به نام اصغر است و محورهای مهم اثر اختصاص به گفتوگو با او دارد، اما در بین حرفهای مختلف اصغر که در پشتبام منزل، قبرستان شهر و حوالی یک هیأت مذهبی برای سوگواری ماه محرم ایراد میشود، مستندساز چند مسیر دیگر را هم دنبال میکند: همراهی با لاتهای محل که بهاتفاق به حمام عمومی میروند و در خیابانها موتورسواری میکنند و بعد هم به کفتربازی مشغول میشوند، گپوگفت با چند نوجوان بزهکار که شیفتهی خط انداختن روی صورت دیگران با چاقو هستند، و مصاحبه با پدر یکی از این جوانها که به خاطر جرم قتل، محکوم به قصاص و اعدام شده است.
محمد کارت در تعقیب این فضاها جسارت قابلملاحظهای به خرج داده است. او توانسته تا حد زیادی به برخی از مرزهای خصوصی این قشر نزدیک شود و صحبتهایی صمیمانه و صادقانه را از زبانشان بیرون بکشد (مثلاً پدر یکی از بزهکارها که فرزندش را بابت قتل جوان مردم به قصاص محکوم کردهاند، در بیانی صریح میگوید: «حالا که به خاطر کشتن فلانی قصاصت کردن، کاش تیکهتیکهش کرده بودی لااقل، که به من این همه زور نمیآمد!»). در عین حال فضای مسیر او چنان خطرناک بوده است که برخی سوژهها علناً به تهدید مستندساز پرداختهاند و به او بابت زخمی کردن یا کشتنش با چاقو هشدار دادهاند. اما وجه تحسینبرانگیز فیلم عمدتاً تا همین آستانه قرار دارد. خلأ بزرگ خونمردگی فراتر نرفتن از مرحلهی توصیف است. فیلم بهشدت خالی از فضای تحلیل است. سؤالات و تلاش کارت در بیان موقعیت اسفناک این جماعت به موقعیت خانوادگی و زیستگاهیشان برمیگردد که گویی همچون یک چرخهی مکرر نسل به نسل فلاکتشان بازتولید میشود. تأکیدهای چندباره مستندساز بر کودکانی که تفریحشان پریدن و شنا کردن در جوی آب است و قطع این لحظهها به جوانان لات (در حالی که صدای فرکانس سنگین زیر آب هنوز حاشیهی صوتیِ سکانس بعدی است) حاکی از آن است که کودکان کنونی در زمانی نهچندان دور، تبدیل به همان لاتهای بیکار میشوند. این نکته درباره فرزند اصغر هم به چشم میخورد، بچهای خردسال که دائماً توسط پدرش تحقیر میشود و فحش میخورد و در حین صحبتهای او درباره اوضاع و احوال نابهسامانش، در حال آزار دادن یک پرنده است. کارت البته به موضع دافعهآمیز افراد معتبر محل، نسبت به این افراد هم میپردازد؛ معتمدانی که هنگام برپایی تعزیهی ماه محرم، از پذیرش اصغر (به رغم پیشینهی موفقش در بازیگری تعزیه) به جمع خود پرهیز میکنند و او را به دلیل موقعیت و سابقهی خلافش طرد میکنند.
اما تحلیل شرایط این افراد، گفتمانی فراتر از چارچوبهای بستهی خانوادگی یا برخورد موضعگیرانه دیگران دارد. خشونت (به عنوان یکی از بارزترین نمودهای جاری در رفتار لمپنها) بحثی گسترده است که در نسبت با جنسیت، هورمون، موقعیت طبقاتی، وضعیت قومیتی، ساختار اقتصادی، سطح سواد و بینش، دیدگاه مذهبی و ایدئولوژیک و... قرار دارد و اینکه خشونتهای جاری در اقشار لمپن چه ویژگیهایی را دارا است، باز فضای مباحث جامعهشناسانه دیگری را میگشاید. فیلمساز جایگاه مهم این نکته را در اثر خود خالی گذاشته است که در جوامع در حال گذار به سوی صنعتی شدن، بهمرور و با توسعه و صنعتی شدن، بیکاری و ورشکستگی دائمی اقشار خردهپا بیشتر افزایش مییابد و گرایش به تشدید بدبختی و فلاکت کارگرانی که تا پیش از این هر کدام به حرفهای مشغول بودند به پیدایش «لمپنها» میانجامد. خلاصه کردن تحلیل پیدایش و رشد و تثبیت این افراد در امر خانواده و محله، تا حدی سادهسازی مسأله به نظر میرسد. اما به هر حال با توجه به اینکه این فیلم اولین تجربهی کارت در امر مستندسازی است و امتیازهای قابلتوجهی در نزدیکی به سوژههایی ملتهب در آن دیده میشود، میتوان از این خلأها عبور کرد و به امید آثاری قویتر در مراحل بعدی کارنامهی این هنرمند بااستعداد و خلاق نشست.