گاهی بازیگری به سبک خاص خودش دست مییابد و بعد از آن شاید کمتر تمایل داشته باشد آن سبک را تغییر بدهد یا تعویض کند. مرز بسیار باریکی میان این نوع سبکگرایی و بازیگر در مقام مؤلف وجود دارد که گاهی البته مخدوش میشود.
بازیگری که در بازیاش به سبک رو میآورد، در اثر تجربههایش به نکتههایی میرسد که بهتدریج به خصیصه بازیگری او تبدیل میشوند، در حالی که یک بازیگر مؤلف از ابتدا ویژگیهایی را در چهره، اندام و میمیکهایش پیدا میکند و آنها را به کار میگیرد. یک نمونه مثالزدنی جک لمون است؛ بازیگری که عصبیت در رفتار و گفتار را از آپارتمان (1960) تا حتی نقش کوتاهش در جیافکی (1991) حفظ میکند. تندتند حرف میزند. خودش را مبرا از رخدادهای پیرامونش جلوه میدهد و همواره ترس از کسانی در بازیاش دیده میشود که در برابرش قرار میگیرند. اما بازیگر سبکگرا از برخی فیلمهایش الگو میگیرد و نکتههای موفق آنها را به عنوان سبک بازیگریاش حفظ میکند و ادامه میدهد. رضا کیانیان یکی از این بازیگران است.
تا آنجا که حافظه مدد میرساند نخستین مواجهه نگارنده با بازی او، حضورش در نمایش ازدواج آقای میسیسیپی به کارگردانی استاد حمید سمندریان در اواسط دهه 1360 بود که بازیاش مورد توجه نیز واقع شد. او در این نمایش یک بازی برونگرا به نمایش گذاشت، از جنس بازیهایی که هم در تئاتر طرفدار دارد و هم در این عرصه موفق است. نقش کوتاهش در سلطان (1375) نیز همین گونه است؛ نقش دزدی که از سگها میترسد، کارش را تمیز انجام میدهد و پشتسرهم برای بازپرسش زبان میریزد و دائم حواسش به اطراف هست.
اما بازی کوتاهش در آژانس شیشهای (1376) را میتوان نقطه عطفی در کارنامهاش دانست که با فرو رفتن در جلد یک مأمور امنیتی به نام سلحشور، در واقع سبک بازیگری کیانیان نیز شکل گرفت. سلحشور با بازی کیانیان مأموری است که بیش از اینکه نگاهش به دیروز باشد، به امروز است. خونسرد است. میداند حاجکاظم چه میکشد اما معتقدست که نباید گزک به دست دیگران داد. او حتی سعی میکند حاجکاظم و آستانه تحملش را امتحان کند. نگاه و دیدگاه او را نقد میکند و نشان میدهد که از جنس حاجکاظمها است اما به پیشرفت و امروزی بودن، سخت معتقد است. کیانیان سعی میکند در نقش سلحشور با اعتمادبهنفس حرف بزند. عصبی نشود. بحث منطقی کند و هر جایی که لازم باشد پای احساسات را به میان بکشد. در این میان تأکید کیانیان بیش از بدن، بر گفتار و نحوه ادای کلمات است. او با طمأنینه حرف میزند. سعی دارد اگر لهجهای هم دارد، آن را پنهان کند. روی آکسان کلمات تأکید میگذارد. سعی میکند تأثیر کلماتش را بر مخاطب یا مخاطبانش بسنجد و جملههای بعدی را بر این اساس به زبان بیاورد. با اینکه ظاهراً در این عرصه کم میآورد و از صحنه بازی موشوگربه به سرپرستی حاجکاظم خارج میشود اما تأثیر کلام و حضورش بعد از او نیز در فیلم ادامه پیدا میکند.
این نوع بازی - خونسردی توأم با عقلانیت، و آرامش در عین تنش - به خصیصهای در بازیهای کیانیان بدل میشود که اوجش را در خانهای روی آب (1380) و در نقش دکتر سپیدبخت نشان میدهد. این دکتر جاافتاده که یک سر دارد و هزار سودا، به شخصیتی بدل میشود که هر بار و در مواجهه با شخصیتهای دیگر سعی دارد، همچنان از تکنیکهای سلحشور استفاده کند، هرچند که گاهی کم میآورد. مواجهه دکتر با پدرش (مرحوم انتظامی)، پسرش (مهدی صفوی)، منشی و همسر سابقش ژاله (هدیه تهرانی) و دیگران از جمله خانم محمدی (رؤیا نونهالی) گرچه با افتوخیزهایی همراه است اما یک شکل اساسی دارد: کیانیان این شخصیت را بهگونهای بازی کرده است که مانند ستارهای در طول فیلم بدرخشد. اگرچه او برای بازی در این نقش چندکیلویی به وزنش اضافه میکند اما عدم تحرک او در این نقش بیش از آنکه ربطی به قد و وزن او داشته باشد به شکل بازیگری کیانیان بازمیگردد که تأکید بیشتری روی کلام دارد تا تحرک فیزیکی و حاضرجوابیهایش - مثلاً در مواجهه با مأمور فرودگاه با بازی مهران رجبی و ضربالمثل زیره به کرمان آوردن - بیشتر از آنکه به نقش دکتر سپیدبخت ربط داشته باشد به بازی او مربوط است که دوست دارد دیالوگهای پینگپونگی با بازیگران مقابلش داشته باشد.
فرش باد (1381) نشان از تغییری اندک در مسیر بازیگری او دارد اما همچنان رضا کیانیان را میبینیم که در نقش اکبر سعی دارد بارقههایی از سبک بازیگری یادشدهاش را به نمایش بگذارد. برونگرایی این نقش در جاهایی مانند سکانس نوازش کودکی از سوی فریبا (فریبا کامران) همسر اکبر یا گم شدن آن دخترک ژاپنی به همراه روزبه، درون شخصیت اکبر را به نمایش میگذارد. در موارد دیگر اکبر شخصیتی است که با بازی کیانیان به فردی بدل شده است که هم حواسش به دادوستد و فرش و کسبوکار هست و هم به قولی که به ساکورا داده است. این نقش کمابیش شباهتهایی با نقش جعفر در یک حبه قند (1388) دارد. کیانیان این بار نیز سعی دارد نقش را شیرین از آب دربیاورد و مانع شود که اندک بودن نقش در داستان، بهانهای برای دیدهنشدن شخصیت باشد. این دقیقاً خصیصهای است که بازیگران موسوم به بازیگر مؤلف به آن تن نمیدهند چرا که یک بازیگر مؤلف در نقشهای کوتاه نمیتواند بهتمامی شاکله بازیاش را به نمایش بگذارد. اما کیانیان به عنوان بازیگری که پیرو سبک در بازیهایش هست، این را در کارنامهاش نشان داده است که حتی در نقشهای کمابیش کوتاه نیز توانایی اجرا دارد. نقشهایی مانند بهروز عطار در باغ فردوس، پنج بعدازظهر (1384) توانایی حضور کیانیان در نقشهای رمانتیک را نیز نشان میدهند. مکثها، کم حرف بودن دکتر عطار و ارتباط عاطفیاش با دریا (لادن مستوفی) به نوعی در سینمای ما قهرمانی را ارائه میکند که کمتر مابهازای آن را شاهد بودهایم. نوع بازی کیانیان بهگونهای است که اختلاف سنی دکتر عطار و دریا نهتنها آزارنده جلوه نمیکند که حتی در مواردی پذیرفتنی نیز هست. چنین نقشهایی از جمله حبیب کاوه در کفشهایم کو؟ (1394) در شمار نقشهایی قرار میگیرند که با سبک بازیگری کیانیان همخوانی دارند و کمتر نشان میدهند که او بازیگری است در آستانه هفتادسالگی که چنین سنوسالی شاید مناسبت چندانی با نقشهای رمانتیک نداشته باشد، هرچند که حرکات موزون کیانیان در دلم میخواد (1393) که بعد از مدتها اکران شد، نشان میدهد که ظاهراً این گونه نیست و خوشبختانه سینمای ایران همچنان میتواند از وجود او بهره ببرد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: