
تیغ و ابریشم (مسعود کیمیایی، 1364) جزو معدود آثار سینمای ایران در زمینهی قاچاق مواد مخدر و معتادان به این بلیهی خانمانسوز است که با فیلمهای پیش از خودش تفاوتی اساسی دارد و سعی سازندهاش بر این بوده است که مسألهی مواد مخدر را توطئهای جهانی نشان دهد که کشورهای پیشرفته برای نابودی کشورهای در حال رشد تدارک دیدهاند.
مهمترین معضل فیلم را باید در داستانش جستوجو کرد که از خود فیلم جلو میزند؛ به این معنا که در ابتدا و با صدای منوچهر انور که متنی انگلیسی را میخواند و به شکل زیرنویس فارسی آن را میبینیم، فیلم به ما نوید داستانی پرکشش را میدهد. محمولهای از مرفین قرار است وارد تهران شود و یک تیم تروریست هم آن را اسکورت میکنند. طبق حرفهای مرد قوی هیکل (جمشید هاشمپور) زیر این محموله آن قدر تیانتی جاسازی شده است که تا شعاع هزارمتری همه را پودر میکند.
این شروع کوبنده ما را به داستانی گره میزند که از این انرژی ابتدایی بهتدریج فاصله میگیرد. وارد فضای زندان میشویم و جمشید اختری (محمد صالحعلا) را همراه نامزدش سوسن مکاشی (فریماه فرجامی) میبینیم که به جرم همراه داشتن مواد مخدر زندانی شدهاند. بازرس پروندهی آنها به نام محمدیان کشته میشود (در تیتراژ نام این بازیگر حسین حسین آمده است و نقش دیگری هم در فیلم دارد. نقش یک زندانی - با دوبلهی ایرج رضایی - که نمیدانیم کیست و چهگونه به قول خودش مانند یک پرنده پر میزند و از زندان میگریزد و دستآخر سرنوشتش نامشخص باقی میماند)؛ و در ادامه بازرس محمدیان (با دوبلهی ناصر نظامی) و بازرس جلالی (فرامرز صدیقی) را میبینیم که تلاش دارند از زیر زبان سوسن یا جمشید اصل ماجرا را بشنوند.
به این ترتیب، فیلم از ضرباهنگ سریع ابتداییاش دور میشود و استراتژی روایی آن تغییر میکند. از این بعد به شکل روایت موازی شاهد حرکت تریلی و همراهانش هستیم و ادامهی بازجویی از سوسن که درهمشکسته است و جمشید که چهرهی معصومش اجازه نمیدهد بدانیم چه رازی را پنهان ساخته. از طرف دیگر، درگیری میان قاچاقچیها را داریم. راننده (جلال پیشواییان) که نمیدانیم چهگونه با این جمع پریشان همراه شده است، روی فردی معتاد (اکبر معززی) سلاح میکشد. ما نمیدانیم او در این میان چه سمتی دارد و کارش چیست. یکی از بومیهای منطقه (مجید مظفری) سوار بر موتور کاروان را همراهی میکند و رانندهای دیگر (سیروس گرجستانی) که استیشنی را میراند و هیچ حرفی نمیزند.
در تمام مدت، روایت موازی و برش به زندان و کاروان راهی تهران را شاهدیم که یک دوگانگی سراسری در فیلم ایجاد کرده است. فضای زندان بهشدت واقعی است (فیلم، نماهایی از فضای درون زندان و زندانیان و کارهای روزانهشان و مثلاً نحوهی استحمامشان دارد که در نسخهی بهنمایشدرآمده حذف شدهاند). از آدمهای واقعی استفاده شده است. فضای سردخانه، بند زنان و هواخوری زندانیها همه و همه واقعی هستند. حضور جمشید در میان مردان زندانی و سوسن در میان زنان پذیرفتنی است. اما رویکرد فیلم در بخش کاروان بهشدت «آرتیستی» است. از خواندن رمان آروارهها از سوی مرد سفیدپوش تا اسلحه کشیدن همه برای همدیگر و حرکت تریلی در جادهها و البته تمامی سکانسهای ماقبل آخر فیلم که این یکی، بزرگترین ضربه را به تیغ و ابریشم زده است.
این فیلم یکی از معدود آثار کیمیایی است که این همه ضدقهرمان دارد و شاید بتوان بازرس جلالی را بهنوعی قهرمان فیلم دانست. از این منظر تیغ و ابریشم یکی از فیلمهای نامتعارف کیمیایی است؛ فیلمسازی که به شهادت آثاری مانند دندان مار (1368)، رد پای گرگ (1370)، اعتراض (1378) و جرم (1389) - به عنوان مشت نمونهی خروار - همواره ضدقهرمانانش را چندان دنبال نمیکند. در آثار نامبرده این قهرمانان هستند که بیشترین فضا را به خود اختصاص میدهند. صادقخان (منوچهر حامدی)، عبدل (نرسی گرگیا) و حتی قاتل امیرعلی (علیاصغر طبسی) را میکشد، اگرچه در نمود نهایی ضدقهرمان نیست اما همچنان در سایه است و شخصیتهایی مثل قاسمخان (مسعود رایگان) کمتر در آثار کیمیایی آفتابی میشوند. با این همه بخش اعظمی از تیغ و ابریشم صرف کسانی شده است که ضدقهرمان هستند و سرانجام نیز ابتر میمانند.
کیمیایی همواره در آثاری که پیش از این فیلم و حتی بعدها ساخت، تأکید بر فرد به جای اجتماع داشته است. فیلمهای او همواره قهرمانانی راندهشده دارند که در تیغ و ابریشم قدوقامت ضدقهرمان پیدا کردهاند. جمشید میتوانست یکی از قهرمانان فیلم باشد اما سرنوشتش او را به سوی خماری پیش رانده و زندگیاش را دود کرده و به هوا فرستاده است؛ و به قول خودش برای اینکه بقیهی عمرش را نشئه باشد، سراغ حمل مواد مخدر رفته است. از سوی دیگر برخی دیالوگهای جلالی یکسره به بد بودن جهان آن سوی آبها اشاره دارند که اکنون و با گذشت سالیانی طولانی از ساخت فیلم بهنوعی شعاری جلوه میکنند. تحولی که در جمشید رخ میدهد - و پیش از آن به داشتن تاریخ مصرف همه اشاره میکند - و با دیدن جنازهی سوسن ناگهان به حرف میآید و بساط پدرش (نرسی گرگیا) را درهم میپیچد، اکنون دیگر باسمهای به نظر میرسد.
دوبلهی فیلم مانند بسیاری از آثار دوبلهشدهی کیمیایی، شاهد بهترینهای دنیای دوبله است؛ از ایرج ناظریان (به جای هاشمپور) و منوچهر اسماعیلی (هم به جای صدیقی و هم به جای پیشواییان) تا جلال مقامی (مظفری)، سعید مظفری (معززی) تا صداهایی که نقشهای اصلی را ندارند مانند ناصر نظامی و اکبر منانی و البته مرحوم مهدی آژیر به جای مرحوم علی محزون و عطاالله کاملی (به جای نرسی) و خسروشاهی (به جای صالحعلا) که خود وی مدیریت دوبلاژ فیلم را نیز بر عهده داشت؛ اینها دستبهدست هم داده و یکی از آثار شاخص در زمینهی دوبله را رقم زدهاند.
مرحوم گیتی پاشایی با موسیقی الکترونیکی که برای تیغ و ابریشم ساخت، بسیار به فضاسازیهای فیلم یاری رسانده است. برای نمونه نگاه کنیم به صحنهای از فیلم که ناگهان گنجشکها دستهجمعی از روی شاخهها میپرند و موسیقی نیز همراهیشان میکند. هر کجا که فیلم به قاچاقچیان بازمیگردد، موسیقی ناگهان با دلهره به یادمان میآورد که با چه جمع شومی روبهرو هستیم.