
استاد/ مرشد The Master
نویسنده و کارگردان: پل تامس اندرسن. بازیگران: یواکین فینیکس (فردی کوئل)، فیلیپ سیمور هافمن (لنکستر دود)، امی آدامز (پگی دود). محصول 2012، 144 دقیقه.
فردی کوئل، سرباز نیروی دریایی آمریکا در جنگ جهانی دوم به دلیل نداشتن ثبات روانی، تفکرات غیرعادی و اعتیاد به الکل به خانه بازگردانده میشود تا مداوا شود اما مسیر زندگیاش با سرگشتگی ادامه میباید تا به شکلی اتفاقی سوار کشتی دکتر دود (استاد) میشود...
علیرضا حسنخانی: فضای عجیب و تمهای چندگانه و متفاوت استاد و ابهام ذاتی فضای ذهنی پل تامس اندرسن و بهطبع فیلمهایش، باعث شده هالهای از ابهام و کجفهمی حول او و فیلم اخیرش شکل بگیرد؛ هالهای که باعث میشود ورود مخاطب به دنیای اثر کند و پردستانداز شود و بعد از ورود هم چیز دندانگیری نصیبش نشود. این مانعها زمانی بیشتر میشوند که مخاطب در نقد و تحلیلها هم با انبوهی از صفتهای غریب و مبهم و ستایشهای افراطی مواجه میشود اما دری به مفاهیم گستردهی فیلم به رویش گشوده نمیشود. تعبیه کردن حصارهای مرتفع دور فیلم و پوشاندن آن با پردههای ضخیم هم به نویسنده کمک میکند تا ناتوانیاش در ارائهی تحلیلی منطقی از فیلم را پنهان کند و هم به سازندهی اثر تقدسی میبخشد که در عین جذابیت برای مخاطب، او را از نزدیک شدن به اثر و به نقد کشیدنش برحذر میدارد. این در حالی است که استاد در لایههایی حتی به بازتولید مفاهیم تکراری و از پیش گفتهشده میپردازد اما لحن و شیوهی پرداخت متفاوت فیلمساز و تعدد این مفاهیم مخاطب را در درک این مضمونها دچار مشکل میکند و همین باعث میشود عرصه برای مغلقگویی باز شود. مجال این فضا برای پرداخت کامل به مفاهیم استاد اندک است و آن را به مطلب کاملتری موکول میکنیم اما برای خالی نبودن دست این یادداشت و خوانندهاش میتوان به یکی از تمهای فرعی اثر اشاره کرد. بازگشت سربازان از جنگ و تأثیر ویرانگر آن بر روح و روان سربازان یکی از همان تمهای تکراری است که اندرسن در حاشیهی اثر اشارهی موجزی به آن میکند. این ایجاز علاوه بر اینکه در شخصیتپردازی فِردی کوئل با بازی فوقالعادهی یواکین فینیکس تبلور مییابد، در اجرای بصری هم تجسد پیدا میکند: جایی که فِرِدی را در واقعیت و رؤیا کنار ساحل میبینیم که مجسمهی شنی زنی را در آغوش میکشد، تنهایی و ناتوانی فِرِدی در مقام یک انسان در برقراری ارتباط با محیط پیرامونش و البته جنس مخالف تبلور مییابد. موجها به زن شنی و رؤیای فردی هجوم میآورند و رؤیا را نقش بر آب میکنند تا فردی در مقام یک انسان همچنان تنها بماند. به این ترتیب اندرسن با یک مضمون تکراری به دو هدف مهم نائل میشود: هم به سربازان کشورش که از جنگهای متعدد و طولانی خاورمیانه بازمیگردند اشارهای میکند و پیامدهای روحی و روانی این جنگها را به تصویر میکشد و هم در کنار دیگر مضمونهای فیلم نتیجهی متناسب با آن مضمونها را میگیرد و اشارهای روشن به تنهایی ابدی انسان و ناتوانی مکتبهای فکری مختلف در پر کردن این تنهایی میکند. (امتیاز: 7 از 10)
خواب بزرگ
هومن داودی: دیگر گفتن و نوشتن از مهارت پل تامس اندرسن در هدایت بازیگران، استفاده از موسیقی، دغدغههای عمیقش در فیلمسازی و در کل تسلطش بر مدیوم سینما امری عادی شده است. در استاد نیز همهی این مؤلفهها، همان طور که انتظار میرود، با قدرت حضور دارند و برای مثال میشود از موسیقی عالی فیلم و بازی حیرتانگیز یواکین فینیکس در نقش اصلی نام برد. اما دستمایهای که اندرسن برای فیلم جدیدش به کار گرفته و تلاشش برای واکاوی سرخوردگیها و عقدههایی که مسبب اصلیشان جنگ است و بیشتر به شکل نارساییهای جنسی بروز پیدا میکنند، بهخوبی با شکلگیری فرقهای نوین عجین شده است. در این همنشینی فرد با فرقه (که مظهر اصلیاش خود استاد با بازی مثل همیشه عالی فیلیپ سیمور هافمن قرار گرفته)، بهترین چیز تأثیرهایی است که این دو بر هم میگذارند و همین موتور محرک درام فیلم تا انتهاست.
یکیدو سکانس کلیدی در فیلم وجود دارد که شایستهی تأمل بیشتر است. وقتی در اواخر فیلم فِردی که فرقه را ترک کرده، با یک تلفن مرموز و رؤیاگون به آن بازمیگردد، کسی از افراد اصلی فرقه به مسافرت طولانی او اشاره نمیکند و کسی چندان منتظر بازگشت او نبوده است. وقتی فصل موتورسواری و میزانسن عجیبی را که فردی طی آن فرقه را ترک کرده به یاد بیاوریم، با کنار هم قرار دادن این احتمالها نتیجهای جز این به دست نمیآید که فردی هرگز گروه را ترک نکرده است و شاید در خوشبینانهترین حالت مدتی را همان حوالی بستری بوده است. به این ترتیب، تمام گفتوگوهای بهظاهر معقول فردی با مادر معشوقش زیر سؤال میرود و نتیجه با جهانبینی منتقدانهی فیلمساز در هماهنگی کامل قرار میگیرد: این فرقهی جدید هیچ تأثیر مثبتی (حداقل روی یک انسان به نام فردی کوئل) ندارد. بر این فرضیه با نمای پایانی که قرینهای از یکی از نماهای ابتدایی است و انحراف و عقدههای فردی را نمایش میدهد، تأکید دوباره هم میشود. اما این قرینهسازی کارکرد دیگری هم دارد: شاید تمام این فرازونشیبها و همهی این فرقههای نوین که برای رستگاری آمریکای جنگزده سر برآوردهاند، بیش از یک خواب بزرگ و طولانی نباشند؛ رؤیایی که آمریکا پس از جنگ در آن فرو رفته و هنوز از آن بیرون نیامده است.
اندرسن هوشمندانه و برای آنکه به فیلمش برچسب تبلیغاتی بودن و یکبارمصرفی نخورد، نه اسمی از فرقهی سیانتولوژی (که شباهت تاموتمامی به آنچه در استاد میبینیم دارد) میآورد، نه بنیانهای عقیدتی آن را زیر سؤال میبرد و نه در موضع قضاوت، آن را رد یا تأیید میکند. درست است که این ابهامهای بزرگ و اساسی به فیلمساز کمک کرده تا دنیای ایزوله و جنونآمیزش را بهتر به تصویر بکشد، اما باعث به وجود آمدن خلأهایی در درام و شخصیتپردازیها (بهویژه شخصیتهای مکمل) شده که باعث شده فیلم از تبدیل شدن به یک شاهکار بازبماند. (امتیاز: 7 از 10)