
شیطانی Sinister
کارگردان: اسکات دریکسن. فیلمنامه: اسکات دریکسن، سی. رابرت کارگیل. بازیگران: ایتن هاوک (الیسن اُزوالت)، جولیت ریلنس (تریسی)، فرد دالتن تامپسن (کلانتر). محصول 2012، 110 دقیقه.
شغل الیسن نوشتن کتابهای جنایی بر مبنای واقعیت و گشودن رازهای حلنشدهی آنهاست. او برای نوشتن کتاب جدیدش همراه با خانوادهاش به خانهای دورافتاده نقل مکان میکند. او در خانهی جدید فیلمهایی هشت میلیمتری پیدا میکند که در آنها چگونگی به قتل رسیدن چندین خانواده به تصویر کشیده شده است...
ریتم نحس
مهرزاد دانش: شیطانی میتوانست فیلم وحشت خوب و موقری باشد، به شرط آنکه ریتم سینمایی استانداردی را در بر میداشت. در حالت کنونی، دوسوم ابتدایی در روندی کند و رئال سپری میشوند و یکسوم نهاییاش با ورودی ناگهانی به جهانی فانتزی که ابعاد وحشتبار متقاعدکنندهای نیز ندارد، ضرباهنگ اولیهاش را هم از دست میدهد و در روند پیگیری وقایع بعدی به شکلی شتابزده و ناهموار، تبدیل به اثری دوپاره میشود که حتی توجیهات مبتنی بر ماجرای جادو و طلسمهای بهجامانده از دوران باستان نیز در آن تأثیر مثبتی نمیتواند بگذارد. میماند فقط سکانس آغازین فیلم که کنجکاوی مناسبی را در تماشاگر برای کشف اوضاع مرموز داستان برمیانگیزاند و نیز شمایل و بازی ایتن هاوک که اوضاع درهمریختهی مردی را که در کشاکش آرزوی احیای اعتبار ازدسترفته و چالشهای خانوادگی و فضای مرموز پیرامونی به سر میبرد، بهخوبی بازتاب میدهد. (امتیاز: 3 از 10)
جنبهی وحشتناک سینما
هومن داودی: شیطانی میترساند. واقعاً میترساند؛ و این برای یک فیلم ترسناک اولین (و شاید مهمترین) امتیاز است. راز موفقیت فیلمهای ترسناک مربوط به امور فراطبیعی – از جنگیر و طالع نحس بگیرید تا همین فیلم - پیوند یافتن آنها با مذهب است. مضمون شیطانی با تکیه بر یک آموزهی باستانی مسیحی و تصویر یکی از شمایلهای رعبآور و بیرحم دورانْ موفق میشود به شکلی کمابیش موفقیتآمیز جنبهی فراطبیعی قصهاش را با واقعیت درون فیلم بیامیزد و از این مسیر چند صحنهی ترسناک درجهی یک بیافریند. اما نکتهی جالب اینجاست که هولناکترین لحظههای فیلم (و اصلاً بنیان دراماتیک ترسآور فیلم) در ارتباط مستقیم با فیلم و سینما و آپارات شکل میگیرند. فیلمهای سوپرهشتی که از نحوهی جان دادن قربانیان و حضور تکاندهندهی آن موجود مرموز در شیطانی وجود دارد آن قدر تأثیرگذار هستند که تا مدتها در ذهن نگارنده ثبت خواهند شد. آپارات، فیلم و سوپرهشت که همیشه نماد نوستالژی و خاطرههای خوب هستند تا به حال چنین دهشتناک و وحشتآفرین به تصویر کشیده نشده بودند. بازی خوب ایتن هاوک که وزن خوبی به فیلم داده از دیگر امتیازهای آن است.
اما فیلم چند اشکال هم دارد که اگر مرتفع شده بودند، میشد با اطمینان شیطانی را یک فیلم عالی در ژانر ترسناک قلمداد کرد. متأسفانه پیوستگی قصهی فیلم با امور مذهبی بسیار کمرنگ است و بهسرعت رفعورجوع شده؛ حتی شاید انگیزهی اصلی موجود هولناک فیلم و داستان کهنی که پشت سرش قرار دارد در تماشای اول بهدرستی مشخص نشود. حضور بیشتر آن پروفسور متخصص در علوم خفیه و ارتباط بیشتر شخصیت اصلی با او میتوانست تا حد زیادی به بهتر شدن فیلم کمک کند. از طرف دیگر، چندین و چند جا بر ضعف اصلی شخصیت اصلی که تشنگی بیحدوحصرش به «شهرت» باشد تأکید میشود و در اواخر فیلم دخترش هم با جملهای به همین مضمون بر این موضوع اصرار میکند. متأسفانه این موقعیت درجهی یک و پیوند بلاها و توهماتی که بر الیسن نازل میشود با ضعف بزرگ شخصیتی او در فیلم چندان عمیق نیست و از طرف دیگر با روش انتخاب آن موجود مرموز که بر مبنای خانهی افراد، و به شکلی تصادفی، آنها را انتخاب میکند منافات دارد. اگر شخصیتهای کماثر یا بیاثری مثل همسر الیسن یا کلانتر محلی هم از شیطانی حدف میشدند، ریتم بهتر و پرکششتری به آن میدادند. (امتیاز: 6 از 10)
ترساندن، قمار است!
پوریا ذوالفقاری: وقتی سازندگان یک فیلم ترسناک در مرحلهی نگارش فیلمنامه بخواهند به جای اندیشیدن به دلیل موفقیت آثاری مثل جنگیر و تلألو، ایدهها و سکانسهای این فیلمها را بدون هیچ روایت منسجمی کنار هم بچینند، نتیجهاش چنین اثری میشود. فیلمی که در بیست دقیقهی اول بخش زیادی از داشتههایش را رو میکند و برای رساندن قصه به پایان تکاندهندهاش (که ظاهراً اطمینان سازندگان از همین پایان باعث شده خیلی نگران خستگی تماشاگر در طول تماشای فیلم نباشند)، به کلیشههای سینمای وحشت متوسل شوند. جستوجوی شخصیت نویسنده برای پی بردن به ریشهی صداهایی که هر شب از گوشهوکنار خانه به گوشش میرسد، در طول داستان از فرط تکرار به یک ماجرای کسلکننده بدل میشود و انتخاب خانهی جنگلی هم نشان میدهد دست سازندگان برای فضاسازی با هدف غافلگیر کردن و ترساندن تماشاگر چندان پر نبوده است. اشاره شد که در بیست دقیقهی ابتدایی فیلم، هدف اسبابکشی خانوادهی نویسنده به آن خانهی جنگلی مشخص میشود. در ادامه دو بار دیگر هم با اطلاعات مهمی مواجه میشویم. یک بار زمانی که شخصیت اصلی برای آخرین بار با استاد تاریخ ادیان سخن میگوید و بار دیگر طی تماس تلفنی افسر پلیس با او. اما از آنجا که این دو گفتوگو، آخرین پازلهای قصه هستند، بیان آنها آن قدر به تأخیر میافتد که نویسندگان مجبور میشوند این دو سری دانسته را با شتابزدگی پشت سر هم بگویند و بعد ما را با سکانس پایانی روبهرو کنند. این تنها جایی نیست که برای رودست زدن به مخاطب، از چنین روشهایی استفاده میشود. زوج اصلی داستان، دو فرزند دارند. پسر خانواده در طول قصه پدر و مادر خود را میترساند و سخن گفتنش از واقعیتی که مشخص نیست از کجا به ذهنش خطور کرده، احتمالهایی را دربارهی جنزدگیاش به وجود میآورد. این پسر در طول فیلم هیچ کارکرد دیگری ندارد و اصلاً او را نمیبینیم. حتی در سکانس افتتاحیه که قرار است اعضای این خانواده معرفی شوند، خبری از او نیست و تأکید بیشتر روی رابطهی پدر و دختر است. وقتی در انتها دختر خانواده داستان هولناک جنایت را ادامه میدهد، درمییابیم که تنها دلیل استفاده از پسر، این بوده که ما مثلاً متوجه دختر نشویم! بله، شب و جنگل و نشان دادن خانهای مهآلود و... برای ساختن یک فیلم ترسناک کافی نیست. حتی میتوان گفت لازم هم نیست. به شرطی که بدانی در قمار قصهنویسی، کارتهایت را چهگونه خرج کنی که نه ناگهان دستخالی شوی و نه در پایان بازی همهی آنها روی دستت باد کرده باشد! (امتیاز: 4 از 10)