
كریستف زانوسی فیلمساز كهنهكار لهستانی در گفتوگو با جفری مكناب در «اسكرین اینترنشنال» در باره سانسور در لهستان، فیلم تازهاش و چشمانداز سینمای كلاسیك لهستان در انگلستان صحبت كرده است. این فیلمساز در كنار كسانی چون آندری وایدا، كریشتف كیشلوفسكی و آگنییژكا هولاند، از چهرههای اصلی سینمای لهستان پس از جنگ به حساب میآید. در برنامه نمایش فیلمهای مرمتشدهی كلاسیك لهستان در انگلستان فیلمهای استتار و تنویر (Illumination) این كارگردان هم به نمایش درآمد. زانوسی در این برنامه شركت كرد و به ایراد سخنرانی پرداخت. او با حضور در این برنامه از تلاشهای مارتین اسكورسیزی در رابطه با مرمت فیلمهای كلاسیك تاریخ سینما حمایت كرد. این برنامه با عنوان «مارتین اسكورسیزی- شاهكارهای سینمای لهستان» برگزار شد و فیلمهایی از فیلمسازان كلاسیك لهستان همچون وایدا و كیشلوفسكی را به نمایش گذاشت. زانوسی 75ساله هنوز هم فعال است و به فیلمسازی ادامه میدهد. فیلم تازه او به نام جسم خارجی كه سال قبل به عنوان كارگردان جلوی دوربین برد، نیز در این برنامهی چشمانداز سینمای لهستان به نمایش درآمد. در عین حال، فیلمنامهی كار تازه هولاند به نام شمارش بازی هم با همكاری او نوشته شده است. زانوسی به عنوان تهیهكننده نیز با این همكار قدیمی خود همكاری خواهد داشت. او درباره فیلم هولاند میگوید: «داستان درباره یك بانوی بسیار پیر است كه مبارزهای بیامان با شكارچیان را سامان میدهد. البته این داستان بهشدت استعارهای است.» زانوسی در زمینهی تدریس هم بیكار نیست. وی مدیر استودیوی فیلم لهستان است و در آنجا در كنار تدریس، سخنرانیهایی هم درباره سینمای كشورش و جهان میكند. زانوسی امسال مهمان جشنوارهی بینالمللی فیلم فجر است و قرار بوده برای علاقهمندان سینما، چند كلاس فیلمسازی برپا كند.
نظرتان درباره فیلمهایی كه اسكورسیزی برای نمایش در این برنامهی چشمانداز انتخاب كرده چیست؟ این فیلمها نمایندگان خوبی به عنوان بهترینهای سینمای لهستان هستند؟
در موقعیتی قرار ندارم كه درباره فیلمهای انتخابشده قضاوت كنم، زیرا خودم هم بخشی از آن هستم. اما فكر میكنم اسكورسیزی در رابطه با فیلمهایی كه در آن دوران ساخته شدهاند، آنهایی را انتخاب كرده كه مقداری با تماشاگران امروزی و معاصر ارتباط و نزدیكی برقرار میكنند. شاید به اعتقاد ما لهستانیها بعضی فیلمها از قلم افتادهاند. اما فكر نمیكنم طرح این پرسش درست باشد كه چرا این یا آن فیلم در این فهرست هست یا نیست. فكر میكنم مارتین در رابطه با قضاوت برای انتخاب فیلمها ماهر و لایق است و بهتر میداند كه طبع و ذائقهی تماشاچی غربی چهجور فیلمی را بیشتر و بهتر میپسندد. او شم خوبی نسبت به این مسأله داشت.
اسكورسیزی میگوید نوع تدریس مدرسهی فیلم نیویورك، الهام گرفته از مدرسهی فیلم لودز لهستان بود. چه چیزی لودز را این قدر ویژه و خاص میكرد؟
بزرگترین راز لودز این بود كه ما موفقترین فیلمسازان را به عنوان معلمان خود داشتیم. آنها استادان راهنمای ما بودند. در تمام دنیا و در اكثر موارد، كسانی كه تدریس میكنند جزو كسانی هستند كه هیچوقت در حرفه و شغل خود موفق نبودهاند. نوعی طعنه و تلخی پنهان پشت این موضوع قرار دارد. به دلایل اقتصادی و از آنجا كه میزان دستمزدها بسیار پایین بود و به فیلمسازان موفق پول زیادی داده نمیشد، تدریس در مدارس سینمایی یك جور اجبار و ضرورت بود.
چه مشكلاتی با ادارهی سانسور در دوران حكومت كمونیستی داشتید؟
فیلم استتار من توسط ادارهی سانسور واقعاً معیوب و خراب نشد و نمیخواهم دربارهاش اغراق كنم. اما فیلم با كاتهای زیادی روبهرو شد. فیلم تنویر هم همین طور بود. ادارهی سانسور دخالت زیادی در آن كرد. تمامی جنبههای اجتماعی و حركات مدنی شخصیت اصلی فیلم حذف شد. شخصیت اصلی فیلم آدمی بیكار بود، كه نمایانگر این موضوع بود كه او از دانشگاه اخراج شده بود. صحنهای در فیلم وجود دارد كه او به دانشجویان اعتصابی میپیوندد. همسرش به او میگوید: «گوش كن، این یك حركت بیفایده است. مرد در جواب، نقل قولی از جوزف كنراد را میآورد كه میگفت تو باید به اصول و اعتقادت وفادار باشی، حتی اگر بدانی در نبرد شكست میخوری. تمام این صحنه از فیلم حذف شد. اما یك صحنه درباره درگیریها و شورشها هست كه ادارهی سانسور اجازه داد در فیلم باقی بماند.
فیلم تازهتان درباره چیست؟
اسمش اثیر (Ether) است. در حال حاضر روی فیلمنامه كار میكنم. داستانش در دوران جنگ جهانی اول اتفاق میافتد، اما هیچ ارتباطی به تاریخ یا سیاست ندارد. برعكس، بیشتر در رابطه با متولوژی فاستین است. طرح اصلی داستان درباره رؤیای تسخیر آدمهای دیگر و تحت تأثیر قرار دادن آنها است. بر این اساس، داستان فیلم درباره كسی است كه از چیزهایی مثل بیهوشیهای ابتدایی همچون كلر و اثیر استفاده میكند. اما ایده اصلیاش تسلط بر آدمهای دیگر است تا بتواند آزادیشان را سلب كند. او با این كار كاملاً بر آنها مسلط میشود. داستان در گالیسیا اتفاق میافتد.
آیا با این نظریه موافق هستید كه سینمای لهستان پس از سقوط دوران كمونیستی از دست رفته است؟
قویاً با این نظریه مخالفم. آندری وایدا مهمترین فیلمهایش را در لهستان آزاد كارگردانی كرد. آخرین فیلمش درباره لخ والسای رییسجمهور یا آن فیلمی كه درباره فاجعهی كاتین ساخت، جزو بهترین كارهای او هستند. فكر میكنم در بیست سال اخیر ما دستكم گرفته شدهایم. نوعی برداشت وجود داشت كه در یك جامعهی آزاد با یك بازار آزاد، ما دیگر نباید علاقهای به فیلم و سینما داشته باشیم. نگاهی به رومانی بیندازید. رومانی هم فراموش شده بود و ناگهان به عنوان كشوری كه فیلمسازان خوبی دارد كشف شد. این در حالی است كه لهستان تعداد بیشتری فیلم تولید میكند. بر این اساس فكر میكنم در 25 سال گذشته در لهستان فیلمهای خوب و قابلتوجهی تولید شده است.
آیا بلندپروازی لازم برای دنبال كردن راه فیلمسازانی مثل وایدا و هولاند را در آمریكا دارید؟
همهی ما دوست داریم كه به اندازه فیلمسازان آمریكایی مشهور شویم اما این نكته را یاد گرفتهایم كه هر چیزی قیمتی دارد و برای رسیدن به آن باید هزینهی بالایی پرداخت كرد. وقتی ما این هزینهی بالا را میبینیم متوجه این نكته میشویم كه چرا فیلمسازانی مثل فدریكو فلینی (كه با پیشنهادهای زیاد كاری در پروژههای آمریكایی روبهرو شد) به این جور دعوتها جواب رد داد. من هم نمیتوانم به این نوع پروژهها جواب مثبت بدهم. قیمت و هزینهی آن چهقدر است؟ این یك جور مصالحه و سازش است. وقتی شما كار در هالیوود را قبول میكنید، فیلمی میسازید كه كارهایش توسط یك كمیته انجام شده است و نه توسط شخص شما. در لهستان وقتی فیلمی میسازم میتوانم شور و حال شخصی و دیدگاههایی را كه دارم در داستانم بگنجانم.
درباره ایدا كه امسال اسكار بهترین فیلم خارجیزبان را گرفت، چه نظری دارید؟
خیلی دوستش داشتم. خیلی درونی، ظریف، موشكاف و دلچسب است. این فیلم بهشكلی زیركانه و موشكافانه درباره یك سری مشكلات بسیار دراماتیك صحبت میكند. بههیچوجه نمیتوان وجود تفكرات یهودیستیز را در لهستان انكار كرد. همان طور كه در بقیهی كشورهای اروپایی هم وجود دارد. خوب است كه به شكلی آشكار و باز درباره این موضوع صحبت كرد.