آنگ لی همیشه در حرفهاش پیشرو بوده است، چه به کمک بازگردانی ژانر رزمی با فیلم ببر خفته، اژدهای پنهان، چه با کوهستان بروکبک که یکی از اولین نمونههای این دست درامها بود که با استقبال گستردهی عموم تماشاگران مواجه شد، و چه با زندگی پی/ زندگی پای که شیوههای تأثیرگذاری و ادغام «سیجیآی» و «سهبعدی» در سینمای مدرن را فراتر برد. آیا تکنولوژی و آیندهی سینما تنها مشغلهی ذهنی لی بوده و او توجهی به این موضوع نداشته است که ماهیت فیلم چه خواهد شد؟ اما در مقابل این، او بیشتر از همه به چگونگی تماشای فیلم و غرق شدن تماشاگر در دنیای آن در آیندهی سینما اهمیت داده است.
پیادهروی طولانی بیلی لین بین دو نیمه که در جشنواره فیلم نیویورک به عنوان اولین فیلم در نوع خود نمایش داده شد، شامل 120 فریم در ثانیه است (تقریباً تمامی فیلمهای مدرن دارای 24 فریم در ثانیه هستند؛ و هابیت دارای 48 فریم در ثانیه بود) و با وضوح تصویر 4K و به صورت سهبعدی ساخته شده است. این فیلم زندگی سربازی به نام بیلی لین (جو اَلوین) را به تصویر میکشد که برای مدت کوتاهی به شهر تگزاس بازگشته است تا در روز شکرگزاری در برنامهی جشن قهرمانیاش و پیروزی ایالات متحده شرکت کند. او در طول روز بازدید و تجلیلهای پرشور و احساس به عنوان یک قهرمان، به یاد حضورش در کنار شخصیتهای وین دیزل، گرت هدلوند و دیگر همرزمانش در جبههی جنگ میافتد.
من در اولین نمایش فیلم حضور داشتم که تجربهای کمی سوررئال بود. میتوانستید احساس کنید که کل سالن نمیداند چهطور باید با این تجربه مواجه شود؛ تجربهای بسیار نو و البته ناموزون. بدون تردید من با شمایل فیلم و ریتم داستان مشکلهایی دارم، اما با این همه مجذوب تعهد لی در تلاش برای خلق نوع جدیدی از سینما شدم. مشخص نیست که این شیوهی ساخت با این تعداد فریم و سهبعدی آیندهی سینما است یا نه، اما لی به تلاشش در این زمینه ادامه خواهد داد. احتمالاً تا کنون با واکنشهای منفی زیادی در خصوص ظاهر بصری فیلم در توییتر و خیلی از سایتها مواجه شدهاید، اما من همه را تشویق میکنم تا با دیدی باز به دیدن فیلم بروند و خود نتیجهگیری کنند (بهخصوص که بسیاری از سینماها فیلم را با فریم و رزولوشن کمتر نشان میدهند و این باعث میشود که منبع همهی نقدهایی که میخوانید یک نسخهی خاص از چنین فیلم پیشرویی نباشد).
لی در ابتدای دیدارمان گفت که حواسش به این موضوع هست که تماشاگران چه چیزهایی را دوست خواهند داشت و چه چیزهایی را در این تجربه دوست نخواهند داشت. این مشخص بود که او در حال حاضر تا حدی خود را بیحفاظ میپندارد چون اولین کسی است که چنین رسانهای را تجربه کرده و من او را برای اشتیاقش به آموختن تحسین میکنم. هر کس به آیندهی سینما علاقهمند است باید یک بار هم که شده این فیلم را ببیند.
در جهان سینماهای کمی مجهز به سیستمی هستند که بتواند «بیلی لین...» را آن طور که دلخواه شماست پخش کنند؛ دیشب هم وسایل بسیاری برای اولین اکران فیلم شما تدارک دیده شد. آیا دیشب صدا و تصویر دقیقاً همان چیزی بود که انتظارش را داشتید؟
ما در حال حاضر برای سینماهای مختلف، فرمتهای متفاوتی را در نظر گرفتهایم. اما بله، این شیوهای بود که فیلم را با آن فیلمبرداری کردیم و حالا با دقت روی تعداد فریمها و رزولوشنهای متفاوت کار میکنیم. نسخهی دیشب بهترین فرمت بود. بجز آن که سعی داشتیم فیلم را با «دالبی ویژن» تلفیق کنیم که امکانپذیر نبود و احتمالاً چند فیلم و تجربهی دیگر تا رسیدن به آن مرحله جا داریم. در حقیقت این فراتر از آن چیزی است که در هنگام فیلمبرداری دیدم چون مانیتور من شصت فریم در ثانیه بود و رزولوشنی بهمراتب کمتر داشت. در واقع این همان فیلمی است که سعی کردم قبل از اینکه واقعاً بتوانم ببینمش آن را تجسم کنم.
پس از نمایش فیلم چهحالی داشتید؟
اوضاع خیلی حاد بود. من مثل تماشاچیانی که دیدم تحت تأثیر فیلم نبودم. آنها خیلی شبیه این حالت بودند (سرش را بین دستانش میگیرد). به نظرم فیلم بسیار پرتنشی با یک فرمت جدید است. فیلم باید تجربهی جالب توجهی باشد اما برای من فیلم آشناست پس بیقراری و نگرانی من این بود که مردم چه واکنشی نسبت به فیلم نشان میدهند (میخندد).
چه مدت این نوع تکنولوژی را زیر نظر داشتید تا آنچه را که میخواستید بسازید؟
از زمان زندگی پی سؤالهای بسیاری برایم مطرح شد. از فناوری سهبعدی خیلی کم استفاده کردم. به صورت دوبعدی فیلم را گرفتیم و کمی از بُعد استفاده کردم؛ البته بجز زمانهایی که برداشتها به طور کامل به صورت سیجیآی بودند و میتوانستم تجربیاتم را مثل انیمیشن به تصویر دربیاورم. اما میدانستم که میخواهم به چنین فیلمبرداری کاملاً غوطهورکنندهای برسم. تعداد فریمهای بیشتر باعث خلاص شدن از فلاشها در قالب سهبعدی میشود. این دلیل واضحی است که چرا میخواستم به این شیوه فیلم بسازم، اما ناشناختههایی هم در خصوص میزان نور و تغییرهای ضروری وجود داشت و دانشی که باید به آن میرسیدیم. زمانی که از فیلمبرداری شصت فریم در ثانیه عبور میکنید از نظر روانشناختی هم شیوهی درگیری شما با کار متفاوت است و دلیلش به خاطر همان فلاش است که به آن اشاره شد. بعد از شصت فریم در ثانیه، فلاش کمکم از بین میرود و تبدیل به چیز دیگری میشود که خیلی جذاب و فریبنده است اما در عین حال ترسناک هم هست، هیچ فیلم دیگری مثل این وجود ندارد تا سرمشق ما باشد. دو سال پیش، بعد از آنکه تصمیم گرفتم این فیلم را بسازم، در حالی که داشتم کارهای پیشتولید را انجام میدادم شروع کردم به فکر کردن درباره برداشت به صورت 120 فریم در ثانیه و دریافتم که امکانش وجود دارد. فیلمبرداری مشکل نبود چون سونی به عنوان یک شرکت سختافزاری حضور داشت و از نظر امکانات مشکلی نداشتیم. مشکل ناشناختههاست که آنها هم جذاب بودند.
برای فیلم بعدیتان که «هیجان در مانیلا»/ Thrilla in Manila نام دارد، چه چیزهایی از این تجربه آموختید که در کار بعدیتان از آنها بهره خواهید برد؟
بازخورد تماشاچیان خیلی چیزها به من خواهد آموخت که از همین امروز آغاز شده است. با اظهار نظر فیلمسازان دیگر هم خیلی چیزها خواهم آموخت. برای من یک روند آموزشی شروع شده است که نهفقط در زمینهی فیلمسازی بلکه از این منظر که این نوع فیلم میتواند بخشی از فرهنگ ما به عنوان رسانهای جدا از ماهیت فعلی فیلمها باشد یا نه. مثل فوتبال و بیسبال است و قرار است ورزش متفاوتی باشد. برای من که بهکل متفاوت است. دفعهی بعد باتجربهتر خواهم بود. این بار گروهم در حالی به من اطمینان کرد که نمیدانستیم این فیلم چهطور از آب درخواهد آمد. الان خیلی از مشکلهای فنی ما تا حدودی برطرف شدهاند. بعد از دریافت واکنش تماشاگران میخواهم تجربهی دیگری کنم و گرچه تا آن زمان تجربهام بیشتر میشود، اما باز هم میخواهیم مسائل جدیدی را طرح کنیم تا مجبور به تلاش برای حلشان شویم.
جالب که پسزمینهی این فیلم داخل استادیوم فوتبال است و فیلم بعدیتان هم درباره بوکس است چون به نظر میرسد به دلیل تعدد فریمها، ورزش بهترین صحنه برای آزمودن و ترغیب مردم به دیدن آن است.
بله. من در اصل نمایشنامهنویس هستم و با صحنههای اکشن مثل صحنههای دراماتیک برخورد میکنم. زمانی که مردم در حال خودآزمایی هستند، چه در ورزش و چه در نبرد یا جنگ، در یک آزمایش نهایی قرار میگیرند. شما انسانیت را محک میزنید. این موقعیت، آشفته، پرهرجومرج یا خصمانه است و باعث بروز غرایز اصلی شما میشود. از این رو فکر میکنم وقتی پای یک ورزش یا مبارزه در میان باشد، این شیوه و قالب برای چنین درام استیلیزهای مناسب است.
جو اَلوین در این فیلم عالی است اما پیش از این چندان بازی نکرده بود. آیا به دلیل تازگی این رسانه دست به چنین انتخابی زدید تا لازم نباشد به یک بازیگر باتجربه بیاموزید که طور دیگری بازی کند؟
جو دانشجو بود و هیچ کار حرفهای انجام نداده بود. بله، در واقع هدایت یک نوبازیگر در این رسانه بسیار راحتتر از یک بازیگر باتجربه است.
فکر میکنید این بخش هیجانانگیزی از رسانهی جدیدی است که میکوشید به وجود بیاورید؟ اگر نتیجه بگیرید، میتوانیم بازیگرانی داشته باشیم که با این رسانه وارد بازیگری میشوند.
نمیدانم. بازیگران باتجربه قابلیتهای خودشان را دارند اما همگی باید از شر چیزهایی راحت شوند و مواردی هست که باید در آنها پیشرفت کنند. فکر میکنم بازیگران باتجربه باید دستخوش تغییرها و سازگاری بیشتری شوند چون با فن یک رسانهی خاص خو گرفتهاند و بازی در این رسانه بسیار متفاوت است. استعدادهای نوظهور نیازی به سازگاری با رسانهی جدید ندارند اما باید خود را برای انجام کار حرفهای اصلاح کنند و این مهارتی است که باید بیاموزند. در نتیجه تمامی آنها تقریباً برای من یکی هستند اما من به دنبال همکاری با بازیگران مستعد هستم. چهرههای جدید شاید تجربهی چندانی نداشته باشند اما معمولاً آموزش دیدهاند. البته بجز کودکِ زندگی پی (سوراج شارما) که من در دبیرستان او را یافتم. او همراه برادرش برای شرکت در آزمون بازیگری بود که از خودش برای آزمون دعوت کردیم. سپس او سه ماه آموزش و تمرین فشرده و خصوصی را پشت سر گذاشت.
به طور کلی تمایل دارید به سبک فیلمسازی سنتی یا دوبعدی برگردید؟
نه، الان نه. در این دنیای تازه سؤالهای زیادی برایم شکل گرفته است. میخواهم جواب سؤالها را پیدا کنم و مطمئن هستم که رسیده به یک پاسخ، به ده سؤال دیگر میانجامد. امیدوارم تداوم این تجربه تا مدتی برایم میسر باشد. میخواهم درباره این نوع فیلمسازی بیشتر بدانم؛ چون برای من و جهانیان تازه است.
خب، مطمئناً آغاز چنین کاوش و سیاحتی شجاعت میخواهد که از این بابت شما را تحسین میکنیم.
من پذیرا هستم! (میخندد).
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
[کولایدر]