
جی. سی. چندور نویسنده و كارگردان، با دومین فیلمش همه چیز از دست رفته كه حماسهی مردی علیه دریا است، دوباره همان موفقیت چشمگیر فیلم اخطار فوری را تجربه میكند. پس از «انتخاب رسمی» این فیلم برای حضور در جشنوارهی كن 2013، خیلیها از این تصمیم شگفتزده شدند كه چرا همه چیز از دست رفته در بخش رقابت اصلی قرار نگرفت. روایت جذاب و در عین حال دلخراش فیلم دربارهی مردی كه بهتنهایی عازم یك سفر به اقیانوس شده، در زمان جشنوارهی كن با تشویق ایستاده و نُهدقیقهای حاضران در سالن روبهرو شد و حالا با استقبال گستردهی منتقدان سراسر جهان مواجه شده است. رابرت ردفورد كه تنها بازیگر فیلم است و در طول داستان تقریباً حرف نمیزند، بازی درخشان و حتی حیرتانگیزی را ارائه داده است. گفتوگویی كه در پیش رو دارید طی جشنوارهی كن توسط مت مولر خبرنگار «ایندیوایر» انجام شده است.
از انتخاب فیلمتان برای جشنوارهی كن خوشحال شدید؟
جی. سی. چندور: خبر فوقالعادهای بود. از وقتی پانزده ساله بودم میخواستم فیلم بسازم و حالا پس از گذشت سالها به هدف و آرزویم رسیدهام. به نظرم بهتر از این ممكن نیست كه دومین فیلمم نهفقط مایهی مباهات من شده بلكه دقیقاً همان طور كه میخواستم از آب درآمده است؛ نما به نما. حالا خیالم كمی راحتتر شده و فكر میكنم دستكم برای مدتی میتوانم با فیلمسازی گذران زندگی كنم. در چنین مواقعی است كه به یاد گذشته میافتید و در نهایت به این نتیجه میرسید كه كارتان را خوب انجام دادهاید. همكاری و همنشینی با رابرت ردفورد هم برای من افتخار بزرگی بود و فكر میكنم او هم تجربهی تازهای را به كارنامهی پربار بازیگریاش افزود.
برای چنین پروژهای چهطور سرمایه جذب كردید؟
(با خنده) فقط كافی است یك نامزدی اسكار غافلگیركننده را تجربه كنید! وقتی برای فیلمنامهی اریژینال اخطار فوری نامزد تندیس طلایی شدم، یك هفته پیش از حضور گلن باسنر در برلین برای فروش فیلم بود. او پیش از شكست من فیلم را فروخت! پیش از اینكه وودی آلن حسابم را برسد و جایزهی اسكار به او برسد، ما فیلم را فروختیم! این موضوع به ما اجازه داد تا مالكیت این فیلم را حفظ كنیم. پس حقوق این فیلم برای من، ردفورد و دیگر سازندگان آن است. كمپانی یونیورسال حقوق پخش بینالمللی را خرید و لاینزگیت و رودساید كه فیلم اولم را اكران كرده بودند، پخش داخلی فیلم را پیشخرید كردند. ما با آنها قرارداد بستیم و وام گرفتیم. پس شرایط كار در این پروژه كاملاً ایدهآل و فوقالعاده بود و هیچكس نگران برگشت سرمایهی پروژهای نبود كه بر یك ایدهی خلاقانه اما عجیب و دیوانهوار استوار بود. خلاصه اینكه آنها به ما اجازه دادند تا كارمان را بكنیم.
شخصیت رابرت ردفورد تقریباً دیالوگی ندارد. از همان ابتدا قرار بود این طور باشد؟
من وقتی آدم پرحرفی هستم كه در یك جمع یا در كنار دوستانم باشم. اما وقتی تنها هستم به طور طبیعی هرگز حرف نمیزنم. عادت ندارم با خودم حرف بزنم. این شخصیت خود من است. یكی از دوستان پرسید: «این پدرته؟» و به او گفتم: «نه، این شخصیت خود واقعی من است.» این منم كه از مردن میترسد و با این موضوع دستوپنجه نرم میكند.
اولین بار چه زمانی به ایدهی انتخاب رابرت ردفورد برای ایفای این نقش رسیدید؟
تازه نگارش فیلمنامه را تمام كرده بودم و در لابراتوارهای ساندنس در كنار دویست فیلمساز جوان بودم كه رابرت ردفورد وارد شد و نطق خوشآمدگویی فوقالعادهاش را به زبان آورد. من عقب سالن بودم و بلندگوی پشت سرم كار نمیكرد. بهسختی حرفهای او را میشنیدم. ناگهان بلندگو به كار افتاد. او دربارة ماجرای فیلم جرمیا جانسن و راهیابی فیلم به جشنوارة كن صحبت میكرد و اینكه چهطور استودیو فیلم را بایگانی كرد و وقتی كه پس از دو سال آن را اكران كرد فیلم به موفقیت بزرگی دست یافت. اواسط این ماجرای فوقالعاده بود كه بلندگو دوباره از كار افتاد و من دوباره صدای او را از دست دادم. از آنجا بود كه فهمیدم اگر صدای ردفورد را از او بگیرم، كه البته یكی از بهترین ابزارهایش است، مجبور خواهد شد تا از دیگر داشتههایش استفاده كند.
فصلهای فوقالعادهای از برخورد موجهای طوفانی با قایق و قایق نجات شخصیت ردفورد را در فیلم میبینیم. رابرت ردفورد چهقدر از نظر فیزیكی از عهدهی این صحنههای دشوار برآمد و چهقدر مجبور شدید از بدلكار استفاده كنید؟
تقریباً همهی صحنهها را خود رابرت ردفورد انجام داد. در فیلم فقط هشت نما داریم كه در آنها از بدلكار استفاده شده است. پس فقط در حد نما بود و نه فصل. او یك شناگر واقعاً ماهر و قوی است. همهی صحنههای زیر آب خود او است بجز یك نما. او ورزشكار خیلی خوبی است و واقعاً اهل رقابت. فقط حیف كه زانوهایش او را اذیت میكنند و تا حدی از ورم مفاصل رنج میبرد. اما نیمتنهی بالای او فوقالعاده ورزیده و قوی است. قایقها به طور طبیعی دستگیرهها یا چیزهای مشابه زیادی دارند و ما در طراحی فضای داخلی قایقمان، تعداد آنها را بیشتر هم كردیم. اگر دوباره فیلم را نگاه كنید میبینید كه او همیشه جایی را گرفته است و به خاطر بدن قویاش هرگز با مشكلی روبهرو نمیشود.
اگر اتفاقی برای او میافتاد و مجروح میشد، چه اتفاقی برای فیلم میافتاد؟
این موضوع یكی از عوامل پرتنش فیلم بود كه روز و شب مرا آزار میداد. اگر اتفاقی برای ردفورد میافتاد كه 76 ساله است و همسری فوقالعاده مهربان دارد كه كاملاً مراقب او است، احتمالاً همسرش هرگز اجازه نمیداد كه او دوباره سر صحنه برگردد. البته مسئولیت این موقعیت تراژیك به شركت بیمه برمیگشت چون دیگر فیلمی در كار نبود. ما باید امنیت ردفورد را تأمین میكردیم. اما ردفورد «خود»ی دارد كه شیفتهی تبعیت از او است.
بخشهای مهمی از صحبتهای رابرت ردفورد در نشست مطبوعاتی جشنوارهی كن
جذابیت این پروژه برای شما چه بود؟
تجربهی تنهایی در دنیایی بدون واژهها واقعاً چالش جالبی بود. این چالش برای من به عنوان یك بازیگر خیلی جذاب و كنجكاویبرانگیز بود. من تازه بازی و كارگردانی فیلمی را تمام كرده بودم و واقعاً میخواستم تجربهی جدیدی داشته باشم و خودم را كاملاً در اختیار كارگردان دیگری قرار بدهم. دلیل موفقیت فیلم این است كه جی. سی. چندور نظر و نگاهی كاملاً روشن، مستدل و متفاوت دارد.
او در طول فیلمبرداری چیزی به شما آموخت؟
من ارزش صداقت و راستی در بازی را آموختم، بهخصوص وقتی كه چیزی برای اتكا وجود ندارد. هیچ شخصیتی دیگری در فیلم حضور ندارد پس بهتر بود با خودم صادق میبودم.
بازی در این فیلم چهطور تجربهای بود؟
همیشه از حضورم در فیلم لذت نمیبردم ولی به هر حال در این دنیا به دام افتاده بودم! من تصمیم گرفتم تا حدی كه میتوانم از نظر فیزیكی هم نقش را خودم جلو ببرم و كمتر از بدلكار استفاده كنیم. جی. سی. چندور انتظاراتی داشت كه باید برآورده میشد و از این نظر بیرحمانه پیش میرفت و اصلاً كوتاه نمیآمد. البته من این ویژگی او را تحسین میكنم. او در طول فیلم خیلی مراقب من بود و با نهایت احترام با من برخورد میكرد. به خاطر همین بود كه من نهایت تلاشم را به كار گرفتم تا بیشتر و بیشتر در خدمت نقش و او باشم. با خودم فكر كردم كه اگر بعضی از صحنههای اكشن را خودم انجام دهم برای او بهتر خواهد بود و البته برای «خود» من. واقعاً مرتكب اشتباه احمقانهای شدم!
رابطهی شخصیت شما با طبیعت چیست؟
احساس میكنم كه ما در موقعیت وخیم و هراسانگیزی هستیم. احساس میكنم كه این سیاره با صدای خیلی بلندی با ما صحبت میكند. در ایالات متحده این همان چیزی است كه ما همیشه آن را «سرنوشت آشكار» (Manifest Destiny: باوری از سدهی نوزدهم كه سرنوشت آمریكا را در گسترش و پیشرفت میبیند) میخوانیم كه باید به پیشرفت، ساختن و توسعه ادامه داد و هرگز توجهی به این موضوع نكرد كه در این میان چه چیزهایی نابود میشود و از بین میرود، چه فرهنگ باشد و چه طبیعت. با طبیعت آن قدر وحشیانه برخورد شده كه فكر میكنم چیز زیادی به جا نمانده است. این موضوعی است كه من نسبت به آن احساس خیلی شخصی دارم. نمیدانم برای توقف این روال باید چه كار كرد چون مبارزه با شركتهای بزرگ به هیچ عنوان كار ساده و راحتی نیست.