لالا لند (یا سرزمین رؤیایی) اثر دیمین شزل از اولین نمایشش در جشنواره ونیز در ماه اوت سال گذشته، مورد تجلیل و ستایش قرار گرفت تا اینکه در نهایت به شش تندیس طلایی اسکار از چهارده نامزدیاش دست یافت و انبوهی از موفقیتها را نصیب کارگردان جوان و دیگر سازندگانش کرد. شزل در پی موفقیت چشمگیر فیلم قبلیاش با عنوان ویپلش (که در پنج رشته نامزد اسکار شد از جمله بهترین فیلم و جوایز بهترین تدوین، میکس صدا و بازیگر نقش مکمل را برای جی.کی. سیمنز به ارمغان آورد) در لالا لند (که فیلمی بهکل متفاوت است) یک بار دیگر بر موسیقی و دنیای هنر و هنرمندان جوان متمرکز شد. در اینجا اِما استون و راین گاسلینگ دو هنرمندی هستند که سعی میکنند در لسآنجلس به موفقیت دست یابند؛ زن بازیگر است و مرد نوازنده و شیفتهی موسیقی جاز.
لالا لند در حال حاضر در «آیامدیبی» در رتبهی هشتاد از فهرست برترین فیلمهای تاریخ سینما به انتخاب کاربران این سایت قرار دارد و در سایت جمعآوری آرای منتقدان «متاکریتیک» هم به امتیاز میانگین 93 از 100 بر اساس 53 نقد دست یافته است. گفتوگویی که در ادامه مرور میکنید، توسط تاشا رابینسن انجام شده و در وبسایت «ورج» منتشر شده است.
«لالا لند» فیلم باشکوه و خیرهکنندهای است که بهشدت وامدار تاریخ سینماست. اما در عین حال گفتهاید که برای شما فیلمی شخصی و خودمانی است. چهطور به چنین ترکیبی رسیدید؟
وقتی فیلم را برای نمایش در جشنواره ونیز آماده میکردیم، آرام و قرار نداشتم؛ حتی بیقراریام از همیشه بیشتر بود چون همیشه پیش از نمایش فیلمهایم چنین بیقراریهایی را تجربه میکنم. نمیدانم برای این بود که زمان بیشتری طول کشید تا این پروژه به سرانجام برسد یا دلیل دیگری داشت. من خیلی از عناصر تشکیلدهندهی این فیلم را بهشدت دوست دارم، چه نمونههای موزیکال و چه ایدههایی که در جایجای فیلم قرار گرفتهاند، از جمله تحقق یک رؤیا. احساس میکردم بهشدت در معرض دید قرار گرفتهام؛ که البته شاید این ویژگی یک فیلم موزیکال باشد. هیچ فیلم ژانری دیگری نمیتواند درست به اندازه یک موزیکال درگیر خلبازی و بینظمی شود.
وقتی تلاش میکنید این همه نمای (از نظر فنی) پیچیده را اجرا کنید و در کنار هم بچینید، چهطور این احساسات شخصی و عمیق را حفظ میکنید و تمرینهای سخت و دقیق آمادهسازی را پشت سر میگذارید؟
یکی از عناصری که واقعاً کمک کرد، موسیقی بود. به طور طبیعی، ترانهها و ملودیهای خاصی پیش از آغاز فیلمبرداری نوشته و آماده شدند؛ حتی بعضی از آنها در زمان نگارش فیلمنامهی اولیه حاضر شدند و من با گوشکردنشان فیلمنامه را نوشتم. این اتفاق به من کمک کرد تا لحن احساسی خاصی را حفظ کنم و تکلیفم را با بخشهای مختلف فیلم و حالوهوای احساسیشان مشخص کرد. وقتی هم که زمان تدوین فرا رسید، جاستین هرویتز آهنگساز کنار من و تدوینگرم بود؛ و در طول یک سال پایانی تدوین، آهنگسازی صحنههای مختلف فیلم هم انجام شد. ما در لالا لند هیچ موسیقی موقتیای نداشتیم و جاستین همواره بر اساس برنامهای از پیش مشخص و قطعههایی عمل میکرد که ساخته و انتخاب شده بودند. این موضوع به حفظ پیوستگی، از اولین مراحل نگارش فیلمنامه تا فیلمبرداری و رفتن به اتاق تدوین، کمک کرد؛ و موسیقی، آن زبان بهخصوصی است که همه چیز را متأثر میکند. اما چالش اصلی ما در جریان تدوین شکل گرفت و جایی که لحن فیلم باید سروشکل نهاییاش را میگرفت. ما صحنههای خاصی را کنار گذاشتیم، صحنههایی را اضافه کردیم یا جای بعضی را تغییر دادیم و این جور کارهایی که معمولاً در مرحلهی تدوین انجام میشوند. گاهی وقتها برای اطمینان از حفظ درستی طول موج احساسی که برای فیلم در نظر گرفته بودیم، فیلم را برای دیگران به نمایش میگذاشتم و آن را از نگاه تماشاگران میدیدم. این کار کمک میکرد تا بفهمیم کجای کار خوب است و جواب میدهد و کجای کار مشکل دارد و باید روی آن کار کرد.
تا جایی که میدانم اولین نسخهی فیلمنامه را در سال 2010 نوشتید. آیا ترانههای اریژینال شما از همان زمان مشخص بودند؟
من به محض اینکه کار نگارش اولین نسخه را به پایان رساندم، آن را به جاستین رساندم و او به ایدهپردازی درباره تمهای موسیقی فیلم پرداخت؛ این همکاری به همین شکل در طول مراحل مختلف تولید پیش رفت و در نهایت به ثمر نشست. در واقع همزمان کار میکردیم و گاهی وقتها مصالحی برای یکدیگر میفرستادیم و با توجه به آنها کار را ادامه میدادیم. گفتوگو و بدهبستانی میان ما شکل گرفت و از جایی به بعد دو تهیهکنندهی فیلم، فرد برگر و جردن هوروویتز، هم وارد شدند. هر چهار نفر ما در زمان پرداختِ توأمان داستان، فیلمنامه و موسیقی که چند سالی به طول انجامید، با هم بدهبستان داشتیم.
«ویپلش» هم از نظر فنی فیلم دشواری بود. اما در این خصوص به نظر میرسد «لالا لند» گام بسیار بزرگی رو به جلو است. برای تولید این فیلم رویکرد متفاوتی را پیش گرفتید؟
بله، جالب بود؛ چون ما برای این فیلم وقت تمرین داشتیم ولی در ویپلش چنین نبود. زمان پیشتولید لالا لند هم بهمراتب بیشتر بود که البته در مقایسه با ویپلش بسیار سختتر بود. در این فیلم عناصر متحرک زیادی داشتیم. در واقع ساختن یک موزیکال، آن هم از نوع اریژینال، گاهی وقتها مثل ساختن سه فیلم در آن واحد به نظر میرسد. شما دارید فیلم میسازید اما در حال ضبط یک آلبوم و طراحی و اجرای یک باله هم هستید؛ و در نهایت همهی اینها باید بهدرستی در کنار یکدیگر قرار بگیرند و یک اثر را شکل بدهند. از این رو با اینکه سهچهار ماه پیشتولید داشتیم اما هر روز باید بهسرعت کارها را پیش میبردیم و انگار همیشه از برنامه عقب بودیم، درست مثل تجربهی ساخت ویپلش. ما تلاش میکردیم همه جزییات فنی را در نظر بگیریم و همه چیز را کاملاً آماده کنیم چون میدانستیم که پس از شروع فیلمبرداری دیگر زمانی برای این کارها وجود ندارد و بروز این دست مشکلها میتواند حسابی دردسرساز شود. ما در لوکیشنهای واقعی کار میکردیم و از آنجایی که زمان زیادی هم برای فیلمبرداری نداشتیم، امکان تغییرهای اساسی در زمان فیلمّبرداری وجود نداشت. ما اغلب در ساعتهای بهخصوصی از روز فیلمبرداری میکردیم، غروبها، ساعتهای خاصی از روشنایی روز یا «ساعت جادویی» (عنوانی برای اشاره به ساعتهای گرگومیش) بنابراین با وجود تمام این محدودیتهای عملی، باید دقیقاً میدانستیم که چهطور باید در مدت زمانهای تعیینشده کار را پیش ببریم. البته همه باید انعطافپذیر هم میبودند تا در صورت تغییرهای کوچک، همه چیز با آنها هماهنگ شود و غیریکدستی به وجود نیاید.
لحظههای بسیار زیادی از این فیلم، حکم ارجاع به موزیکالهای تاریخ سینما را دارند. از این نظر فکر میکنم سینمادوستان بر اساس چنین صحنههایی با هم بحث و گفتوگو خواهند کرد. آیا علاقهای به این بحثها و چنین زاویهی دیدی دارید؟
چرا که نه؟ بخشی از لذت ساختن این فیلم همین بود که من کل زندگیام عاشق سینما و فیلمها بودهام. از این رو لالا لند از خیلی جهات فیلمی است درباره سینما، و فیلمی درباره دیگر هنرها. پس به عنوان یک سینمادوست، یک طرفدار موسیقی، یک علاقهمند به لسآنجلس و خیلی از این جور چیزها، احساس کردم که اجازه دارم آشکارا ادای دین کنم و دست به تجلیل از آنها بزنم؛ و پرده نقرهای را با آن چیزهایی پر کنم که شخصاً شیفتهشان هستم. فکر میکنم این همان عاملی است که لالا لند را برای من به فیلمی واقعاً شخصی بدل کرده است. البته در عین حال سعی کردم راهی را پیدا کنم و همهی این چیزها را با شیوههایی نو در هم ترکیب، بهروزرسانی یا حتی زیر و رو کنم؛ و با آنها کاری کنم که انگار به زبان تازهای سخن میگویند، انگار حرف جدیدی برای گفتن دارند.
به نظرتان این فیلم بیشتر واکنشی است به هالیوود این دوره و زمانه و اینکه معنی جنگیدن برای رسیدن به موفقیت و ستاره شدن چیست؟ یا بیشتر فیلم را یک نامهی عاشقانه به گذشته میبینید؟ یا اصلاً فیلمی بهکل متفاوت از اینها؟
جالب است چون من در زمان نگارش فیلمنامه اصلاً به این جور چیزها فکر نمیکردم. بیتردید تجربههایی بسیار نزدیک به زندگی خودم را در قالب فیلمنامه پیاده کردم: از نقل مکان به لسآنجلس، تلاش برای فیلم ساختن، در شکلی کلیتر تلاش برای هنرمند بودن، و تمام فرازها و فرودهایی که در این میان از سر گذراندم؛ گاهی وقتها تنهاییای که از دل این جریان برمیآید و راههایی که شما برای ایجاد توازن بین عشق و هنر، یا رؤیاها و واقعیت پیدا میکنید، هم وارد اثر میشوند. آنچه برای من مهم بود، رسیدن و ترسیم حقایقی درباره این تجربه و چنین احساساتی بود. اما توأمان این بخشی از پارادوکس هالیوود امروز است. وقتی در لسآنجلس زندگی میکنید، در شهری حضور دارید که سرشار از تاریخ سینماست. هر طرف که میچرخید با طنینی از تاریخ باشکوه سینما مواجه میشوید. اما از بسیاری جهات، صنعت سینمایی هم در این شهر وجود دارد که به نظر میرسد مصمم است تمام این گذشته را پاک کند یا به آن بیتوجهی میکند و پیش میرود. من در ذهنم نمونهای از بحثی را تجربه کردم که میان جان لجند و راین گاسلینگ درباره موسیقی جاز در فیلم شکل میگیرد. اگر این موضوع را درباره سینما در نظر بگیرید، باز هم به سؤالهای مشابهی میرسید: آیا سعی دارید از علاقه و شیفتگیتان به گذشتهی یک قالب هنری با پذیرفتن خطر منزوی کردنش پاسداری کنید؟ یا تلاش میکنید آن را به آینده منتقل کنید و خطر نامرغوب کردنش را به جان میخرید؟ کجا میشود به توازنی میان این دو رویکرد رسید؟ فکر میکنم این موضوع درباره دیگر قالبهای هنری هم صدق میکند اما در حال حاضر این سینماست که تا حدی دچار بحران هویت شده است و میان ایدههای قدیمی از اینکه سینما باید چه باشد، و ایدههای پیشگامانهای گیر کرده است که بر واقعیت تماشای اغلب فیلمها در خارج از سالن سینما استوارند. این وضعیت چه تأثیری بر دریافت و احساس ما نسبت به قالب هنری دارد؟ این یک سؤال بزرگ و بیپاسخ است. اینها ایدههایی هستند که من هنگام ساختن این فیلم تلاش کردم در بخشی از صحنههای لالا لند به آنها بپردازم.