مهاجرت و پناهندگی از مهمترین و خبرسازترین بحرانهای سالهای اخیر بوده است و سینماگران هم از این موضوع چشمپوشی نکردهاند و فیلمهای زیادی درباره مهاجران و پناهندگان ساخته شده است. بیشتر این فیلمها به وضعیت کسانی میپردازند که از کشورهای جهانسوم به اروپا و آمریکا مهاجرت میکنند یا پناهنده میشوند.
اما کارگردان و فیلمنامهنویس فرانسوی گائل مورل در درام جدیدش با عنوان دل به دریا زدن/ Catch the Wind محصول ٢٠١٧ به جهت مخالف این روند مهاجرت پرداخته است و روایت زنی فرانسوی را بازگو میکند که به خاطر کار از فرانسه به مراکش میرود. ادیت (ساندرین بونر) کارگر یک کارخانه نساجی در فرانسه است. صاحبان کارخانه تصمیم میگیرند به خاطر مشکلهای مالی کارخانه را ببندند. آنها به کارگران دو گزینه پیشنهاد میکنند: با گرفتن پاداش پایان خدمت شرکت را ترک کنند یا به یکی از کارخانههای شرکت در یکی از کشورهای جهانسوم بروند و با مزدی برابر آنچه کارگران محلی دریافت میکنند، مشغول به کار شوند. همه گزینه نخست را انتخاب میکنند ولی ادیت تصمیم میگیرد در یکی از کارخانههای مراکش کار کند.
تصویری که گائل از مراکش به روی پرده آورده است، بیگمان همانی نیست که سازمانهای گردشگری مراکش در نظر دارند. ولی این تصویر برای ما باورپذیر است. ادیت در صحنهای به بانک میرود تا برای پرداخت اجاره به مدیر مهمانخانهای که در آن سکونت دارد از حسابش پول بردارد. ولگردی که او را میپاید، تعقیبش میکند و کیفش را با ضربوشتم از او میگیرد. اما در بازگشت، خانم مراکشی که مدیر مهمانخانه است، نهتنها با ادیت همدلی نمیکند، بلکه به خاطر اینکه نمیتواند کرایه اتاقش را بپردازد، رفتار توهینآمیزی با او دارد. پس از آن وقتی میبیند ادیت هم مثل خودش زن زحمتکشی است که به روزگار نامطلوبی رسیده است، رفتارش عوض و با وی دوست میشود و به او کمک میکند. شرایط کار در کارخانه نساجی مراکش با معیارهای ایمنی و سلامت اروپا هیچ هماهنگی ندارد. بعضی از کارگران برای اینکه خرج زندگی خود و خانوادهشان را تأمین کنند، از کارخانه پارچه میدزدند.
گائل مورل فعالیتهای حرفهای خود در صنعت سینما را با هنرپیشگی و فیلم نیزار وحشی (آندره تشینه، ١٩٩٤) آغاز کرد. او با حداکثر سرعت (١٩٩٦) پشت دوربین رفت و نویسندگی و کارگردانی را برای اولین بار تجربه کرد. علاقه مورل به سوژه مهاجران و پناهندگان آفریقایی در فرانسه هم با زیر آسمانی دیگر (٢٠٠٢) آغاز شد. در این فیلم پسری الجزایری تابع فرانسه بعد از زدوخورد با یک افسر پلیس سعی میکند از دست پلیس به خارج از فرانسه فرار کند. این فیلم جایزه منتقدان بینالمللی جشنواره تورنتو را برای مورل به ارمغان آورد. فیلم بعدی او با عنوان دارودسته (٢٠٠٤) هم درباره سه برادر الجزایری در فرانسه است که با یک باند قاچاقچی درگیر میشوند.
دل به دریا زدن نخستین همکاری مورل با ستاره صاحبنام و کهنهکار فرانسوی ساندرین بونر است که سابقه کار با فیلمسازانی چون موریس پیاله، کلود شابرول، ژاک ریوت، آنیس واردا، پاتریس لکونت و برایان دی پالما را در کارنامه دارد. فرصت این گپوگفت کوتاه در جشنواره فیلم دبی مهیا شد.
فکر میکنید این فیلم به همدلی بیشتر اروپاییها با مهاجران و پناهندگان کمک میکند؟
بله. من در این فیلم میخواستم دشواری مهاجرت را با تغییر جهت این اتفاق و شرایط تازهای نشان دهم که برای شهروندی فرانسوی روی میدهد. موضوع مهاجران مدت زیادی است که مورد بحث و توجه قرار گرفته است و مثلاً در فرانسه تعداد مهاجران و پناهندگان به حدی رسیده است که دیگر وجودشان برای مردم عادی شده است و زیاد به آن حساس نیستند. من به همین دلیل در جهت مخالف قدم برداشتم و یک زن فرانسوی را نشان دادم که از کشورش برای کار به مراکش میرود. میخواستم تماشاگران به این فکر کنند که اگر این اتفاق برای آنها بیفتد، چه احساسی خواهند داشت.
به نظرم آمد که ادیت بهنوعی خودش را در فرانسه غریبه احساس میکند. کارخانهای که فکر میکرد تمام عمر کاریاش را در آن خواهد گذراند، درهایش را به روی او میبندد و حتی وقتی شبِ قبل از ترک فرانسه از شهرش به پاریس میرود تا پسرشرا ببیند،متوجه شرایط متفاوت زندگی پسرش میشود. او وقتی به پسرش میگوید که «تو به من دروغ گفتی»، او پاسخ میدهد: «دروغ نگفتم. فقط چیزی بهت نگفتم.»
بله، درست است. میخواستم با این سکانس به چیزهایی بپردازم که برای بعضی تابو است. این طبیعی است که پسر شرایط خاص زندگی خود را از مادرش پنهان کند چون احساس میکند که مادر نمیتواند ناهنجاری زندگی او را درک کند. هنگامی که شخصی چنین تغییری در زندگیاش میدهد، ممکن است آن را از خویشاوندان بسیار نزدیکش هم پنهان کند، در صورتی که خیلی از دوستان و همکارانش از آن موضوع خبر داشته باشند. ادیت نمیتواند این را درک کند و احساس میکند پسرش دیگر به او نزدیک نیست.
چهطور شد به فکر نوشتن فیلمنامهای درباره این موضوع افتادید؟
فیلمنامه بر اساس اوضاعی نوشته شد که در حال حاضر در فرانسه وجود دارد. الان در فرانسه هر وقت کارخانهای بسته میشود، گزینههایی که به کارکنانش میدهند دریافت پاداش پایان خدمت یا کار کردن در کارخانههایی در کشورهای جهانسوم است. حقوقی که این کارکنان برای همان حرفه در یک کشور آفریقایی خواهند گرفت، به مراتب از آنچه در فرانسه دریافت میکنند کمتر است. در حقیقت میخواستم با ساختن این فیلم به چند هدف برسم. نخست اینکه دلم میخواست با ساندرین بونر کار کنم. دوم اینکه میخواستم فیلم نشانگر محیطی باشد که در آن بزرگ شدم. من در یک خانواده کارگری بزرگ شدم و کارخانه نساجی که در اول فیلم در فرانسه میبینید جایی است که پدرم تمام عمر کاریاش را در آن گذراند. دلیل سوم هم شخصی است. من مراکش را خیلی دوست دارم و ٢٥ سال است که با آن آشنایی دارم. یکی از دوستان نزدیکم یک نویسنده مراکشی است. تمام این عوامل باعث شدند که چنین فیلمنامهای بنویسم و این فیلم را بسازم.
این فیلم در مراکش نمایش داده شده است؟ اگر بله، واکنش تماشاگران مراکشی چهگونه بود؟
هنوز نه. ولی در نمایش فیلم در جشنواره دبی تماشاگران مراکشی زیادی حضور داشتند و واکنش مثبتی نسبت به فیلم داشتند. به نظر آنها، فیلم تصویر دقیق و باورپذیری از کشورشان عرضه کرده است. این مراکش واقعی است نه آن مراکشی که سازمانهای گردشگری نشان میدهند. برخی چیزهایی که در فیلم گنجاندهایم، زیباییهای مراکش را نشان میدهند و بعضی هم زشتیهایش را. ولی این زیباییها و زشتیها در فرانسه هم وجود دارند. هیچ کشوری کامل و خالی از عیب نیست.