سهگانهی پیش از اثر ریچارد لینکلیتر حالوهوای عشق را به گونهای کپسوله کرده است که فیلمهای انگشتشماری میتوانند با آن برابری کنند. این سه فیلم پیش از طلوع (1995)، پیش از غروب (2004) و پیش از نیمهشب (2013) که در یک بازه زمانی بیستساله ساخته شدهاند، داستان جسی (ایتن هاک) و سِلین (ژولی دلپی) را روایت میکنند و رابطهی احساسی آنها را در سه مقطع زمانی به تصویر میکشند. کمپانی مشهور کرایتریئن کالکشن بهتازگی نسخههای ترمیمشدهای با کیفیت «2K» از این سه فیلم را بهعلاوهی ساعتها گفتوگو و تصاویر پشت صحنه روانهی بازار کرده است. به این بهانه سه نویسندهی سایت «ایندیوایر»، آلیسن پیکورو، کریس اوفالت و کری لویل، بخشهایی از گفتوگوهای سازندگان این مجموعه را گردآوری کردهاند تا علاقهمندان از زبان خود آنها نحوهی شکلگیری و خلق این سهگانه را مرور کنند.
مرحلهی نگارش فیلمنامه بزرگترین چالش بود
لینکلیتر در همکاری با دو بازیگر اصلی این فیلمها توانست شخصیتهای این سهگانه را در طول سالها بپروراند. مرحلهی نگارش فیلمنامهی این آثار با دقت و وسواس بالایی انجام شد که میتواند موضوع کارگاههای بسیاری باشد. اما حتی برای یک لحظه هم فکر نکنید که بازیگران سر صحنه دست به بداههپردازی زدهاند.
لینکلیتر در برنامه رادیویی «هوای تازه»، 2013: «من خیلی به واقعیت این بازیگران روی پرده علاقهمندم، پس میدانم که نمیشود فقط دیالوگهایی را که فرد دیگری نوشته است در دهان آنها قرار داد. فیلمنامه و متن باید بهواسطهی شخصیت به نتیجه و ثمر برسد. از این رو با همکاری ژولی و ایتن در مرحلهی بازنویسی فیلمنامه، متن و دیالوگها شخصی شدند و خیلی از ویژگیها و فردیت آنها به درون فیلم و این شخصیتها راه یافتند. این تنها راهی بود که فیلم میتوانست آن طور که میخواهم از آب دربیاید. فیلمنامه گام اول بود اما برای رسیدن به نتیجهی مورد نظرم در جستوجوی دو بازیگر جوان خلاق هم بودم تا بتوانند از عهدهی نقشها برآیند.»
ایتن هاک در انجمن فیلم مرکز لینکلن، 2013: «اگر دیالوگ بدی مینوشتیم یا دوربین، ژولی و من را در حال بازی کردن به تصویر میکشید، همه چیز بههم میخورد؛ چون به محض اینکه بازیگری و درام در اثری دیده شود، پیرنگ هم لازم به نظر میرسد. اما موضوع اسرارآمیزی که ریچارد به دنبالش بود، فیلمی بدون اتفاق بود.»
لینکلیتر، مجلهی فیلمساز، 2004: «ما در اتاقی نشستیم و دو یا سه روز کار کردیم و به طرح کلی پرجزییاتی از فیلم در شرایط و موقعیتی نزدیک به زمان واقعی رسیدیم. سپس در طول یک سال بعد، با ایمیل و فکس در ارتباط بودیم. آنها برای من مونولوگ، دیالوگ، صحنه و ایدههای مختلفشان را میفرستادند و من، تدوین و گردآوری و نویسندگی میکردم. این طور شد که فیلمنامه شکل گرفت.»
لینکلیتر، والچر، 2013: «خیلی از مسائلی را که سلین از آنها شاکی است، من و ایتن در روابط و زندگیهای مشترکمان شنیدهایم. ما چنین بُعد زنانهای داریم و ژولی هم شخصیت مردانهی مقتدری دارد که باعث شد خیلی از دیالوگها و حرفهای شخصیت جسی را بنویسد. همیشه همین طور بود و ایتن و ژولی هرگز در قالب شخصیتهای خودشان چیزی ننوشتند و چنین تقسیمی در کار نبود که مثلاً تو جسی باش و من سلین. ما سه نویسنده بودیم که در اتاقی روی یک فیلمنامه کار میکردیم. بعداً که تمرین آغاز شد، هر کسی در قالب شخصیت خودش قرار گرفت.»
لینکلیتر، مجلهی اِسلَنت، 2013: «وقتی چیزی به فیلم راه پیدا میکرد، حسابی توسط ما سه نفر بررسی و سنجیده شده بود و مورد بازنویسی و پرداخت قرار گرفته بود. در این مرحله باید سرسخت باشید و خودخواهی و خودمحوری را کنار بگذارید.»
هرگز قرار نبود یک سهگانه خلق شود
اگرچه حالا داستان ادامهدار سلین و جسی را اجتنابناپذیر میپنداریم اما قسمت اول این سهگانه به عنوان یک فیلم مستقل شکل گرفت. سپس این زوج به عنوان نسخههای انیمیشنی خودشان در بخشی از فیلم متفاوت لینکلیتر با عنوان زندگی بیداری (2001) ظاهر شدند و جرقهای زده شد و ایدهای شکل گرفت.
لینکلیتر، گاردین، 2013: «هر سه نفرمان تقریباً همزمان به ایدهی ساخت قسمت دیگری فکر میکردیم... معمولاً پنج یا شش سال پس از قسمت قبلی. ما مدتها ایدهای نداشتیم و ناگهان به احساس مشترکی پیرامون ادامهی کار میرسیدیم.»
لینکلیتر، مجلهی فیلمساز، 2004: «فکر میکنم وقتی ایتن و ژولی در فصل خودشان در زندگی بیداری بازی کردند، همه به این نتیجه رسیدیم که باید کار را ادامه دهیم. در یکی از قالبهای اولیه، قرار بود یک فیلم کمدی رمانتیک بهمراتب قراردادیتر بسازیم که در چهار لوکیشن مختلف روی میداد و فیلم پرهزینهتری بود در حدود هشت یا ده میلیون دلار. اما نتوانستیم سرمایهگذاری پیدا کنیم. حدود سال 2000 بود. بنابراین در نهایت همه چیز بهکل تغییر کرد و هر سه به ایدهای رسیدیم که حالا آن را در قالب فیلم دیدهاید. در واقع ژولی، ایتن و من فیلمنامهی کاملاً تازهای نوشتیم.»
ژولی دلپی، مجلهی اسلنت، 2013: «هیچ کس بجز من، ایتن و ریچارد از ساخت قسمت دوم هیجانزده نبود و همه میگفتند چرا میخواهید مرتکب این اشتباه شوید؟! مدیر برنامههای من در آن زمان محترمانه مرا اخراج کرد چون فکر میکرد من دیوانه شدهام که میخواهم در نگارش این دنباله سهیم باشم. او فکر میکرد وقتم را هدر میکنم و بهنوعی احمق شدهام. او به من گفت این دنباله هرگز ساخته نمیشود و اگر به تولید هم برسد کسی آن را تماشا نخواهد کرد. ما واقعاً باید به خودمان ایمان داشته باشیم.»
هر فیلم ایده متفاوتی در خصوص روابط دونفره دارد
در فیلم اول، سلین و جسی برای یک شب همدیگر را میبینند؛ در فیلم دوم آنها در حالی در پاریس با هم روبهرو میشوند که جسی کتابی درباره تجربهاش نوشته است؛ و در فیلم سوم آنها زوجی هستند که صاحب فرزند شدهاند.
لینکلیتر، انجمن فیلم مرکز لینکلن، 2013: «ایده فیلم اول این بود که دو نفر با هم آشنا میشوند. در زندگی واقعی این اتفاق خیلی پردیالوگ و محاورهای روی میدهد. فیلم اول واقعاً درباره ترسیم همین حس ناهویدا و رابطهی احساسی دونفره بود. طراحی بسیار مینیمال بود و هیچ اتفاق فوقالعادهای بجز این رابطه در فیلم روی نمیداد. به خاطر دارم که میخواستم فیلمی فقط درباره همین آشنایی و رابطهی احساسی موقت بسازم.»
دلپی، مجلهی اسلنت، 2013: «فیلم اول درباره ارتباط دو نفر و عشق در یک نگاه بود؛ و فیلم دوم در خصوص ارتباط و رابطهای دوباره. هر دو ایده خیلی رمانتیک هستند. اما فیلم سوم پویایی متفاوتی دارد و یک چالش واقعی بود؛ اینکه دوباره به تجربهی عشق و هیجان برسیم. مرحلهی نگارش این قسمت خیلی دقیق و ملالآور بود.»
لینکلیتر، والچر، 2013: «در قسمت سوم، سلین و جسی واقعاً همدیگر را میشناسند. وقتی شما برای چنین مدت طولانی در یک رابطه هستید، طرفتان را میشناسید و اینکه چهطور میتواند شما را راضی کند تا به هدفش برسد. خلاصه اینکه تمام نقاط قوت و ضعفشان را میشناسید. از این رو فکر میکنم دعوای جسی و سلین در اتاق هتل، سختترین صحنه برای نوشتن بود؛ چون همهی فیلم به آن ختم میشد؛ از همان اولین صحنهی فیلم تا رسیدن به این صحنه، ما نقصانی دنبالهدار را در رابطهی آنها میبینیم که در اتاق هتل به اوج خود میرسد. در اصل این دعوا از سالها پیش شروع شده است و ما حالا شاهدیم که به اوج خودش میرسد.»
دلپی، مجلهی اسلنت، 2013: «ما در اصل یک فیلم در فیلم نوشتیم. در واقع این دعوا میتواند به نوعی هویت مستقل خودش را داشته باشد. ما باید نوعی متفاوت از فرازوفرود فیلمنامه را در این سی دقیقه خلق میکردیم.»
لینکلیتر، والچر، 2013: «تماشاگران از این صحنه به عنوان فصل دعوا یاد میکنند اما وقتی فیلم را میساختیم من دائم این نکته را به ایتن و ژولی میگفتم که "این یک فصل عاشقانه است"؛ که واقعاً همین طور هم شروع میشود.»
این داستانها بیش از آنچه به نظر میرسد با واقعیت گره خوردهاند
این بازیگران در طول سالها مراحل مختلف زندگی را تجربه کردهاند و این موضوع روابط و شخصیتهایشان را تحت تأثیر قرار داده است.
هاک، رولینگ استون، 2013: «من شیفتهی رنگ باختن خط میان بازیگر و بازی هستم... یکی از راههای رسیدن به چنین مفهومی این است که همه چیز برای بازیگر واقعی شود. از این رو، گاهی وقتها سلین و جسی همان اتفاقهایی را تجربه میکنند که من و ژولی در زندگی واقعی تجربهشان کردهایم. البته ریچارد هم بخش قابل توجهی از جسی و سلین را به این شکل خلق کرده است.»
لینکلیتر، مجلهی اسلنت، 2013: «بعضی اوقات شما به گونهای در خدمت فیلم قرار میگیرید و در خلق آن سهیم میشوید که متوجهش نیستید. به عنوان مثال، من خوابی را برای ایتن تعریف کردم که در آن فیلمی را تماشا میکردم؛ و او آن را در قالب دیالوگی پیاده کرد که از خواب جسی و خواندن یک کتاب میگفت. هر چیزی که در زندگی ما روی میدهد میتواند راهش را به فیلمهای ما پیدا کند. واقعاً جریان دیوانهوار و بامزهای است.»