در ده سالی که از برنده شدن اسکار برای فیلمنامهی مشترک فیلم محبوب و سورئال درخشش ابدی ذهن بیآلایش گذشته، میشل گوندری، فیلمساز فرانسوی، فیلمهای گزیده و متنوعی ساخته است؛ از مستندهای جمعوجوری مثل مهمانی بلوک دیو کپل و مستند/ انیمیشن آیا مرد بلندقد خوشحال است؟ درباره نوآم چامسکی تا پروژههای بزرگی مثل زنبور سرخ (که بر خلاف نظر آنها که فاجعه دانستهاندش سرگرمکننده و جذاب است) و تجربهی غریب و دلپذیر دانش خواب.
با آخرین فیلمش، رمانس غیرمنتظرهی خلق نیلی (Mood Indigo) گوندری یکی از دیوانهوارترین و جذابترین تجربههای بصری را به سینمادوستان پیشکش کرده است. فیلم بر اساس رمان «Froth on the Daydream» نوشتهی بوریس ویان ساخته شده؛ یکی از محبوبترین کتابهای فرانسوی در سال 1947. درآغاز به نظر میرسد با واقعهنگاری دلپذیر عشقی روبهروییم که میان کولین پسری جوان و ثروتمند و نامزدش کلوئه در جریان است. کلوئه در جریان ماه عسل، بیمار میشود و تشخیص این است که در یکی از شُشهایش نیلوفر آبی در حال روییدن است و تنها راه مقابله با رشد آن، محصور بودن دائم در میان گلهای تازه است.
کتاب بوریس ویان در آمریکا چندان شناختهشده نیست، اما در فرانسه بسیار محبوب است. نخستین بار کی به این کتاب برخوردید و چه اثری بر شما گذاشت؟
مانند بسیاری از فرانسویها من هم آن کتاب را خواندم؛ اواخر نوجوانیام بود و تأثیر بزرگی بر من گذاشت. یک جور رهایی در نوشتن به چشم میخورد و چیزی بسیار خالص درباره عواطف در آن حضور داشت. قصه درباره جوانی و عشق بود اما فضایی تیرهوتار داشت. همهی اینها تأثیر زیادی بر من گذاشتند از جمله این ایده که تفاوتی میان اشیا و حیوانات یا حیوانات و انسانها وجود ندارد. این مرا به تصاویری بازگرداند که در کودکی دیده بودم و کمکم کرد تا به یک جور آزادی برای بیان رؤیاها و احساساتم برسم.
در راه اقتباس ادبی برای سینما، برای روایت قصهای که نظرگاه خاص سینمایی شما را با چشمانداز بصری ادبی ویان ترکیب کند، چه چالشی پیش رو داشتید؟
خب این قضیه دو جنبه دارد. همه در فرانسه کتاب را خواندهاند و هر کس تصور خودش را از آن در ذهن دارد. در سوی دیگر، کتاب برای من بسیار الهامبخش بود و نوع استفادهی من از تصاویر، حالوهوای آن را تقویت کرده است. در این اقتباس، ایدههای مختص به کتاب را با ایدههای شخصی خودم تلفیق کردم و اینها را به موازات هم پیش بردم چون زبان ویان به من کمک کرد که زبان خودم را گسترش بدهم. با اینکه منبعام کتابی مهم و مشهور بود اما واقعاً دوست داشتم فیلمی شخصی بسازم. از این رو چیزهای بسیاری را از خودم در آن جا دادم.
یکجورهایی، خلق نیلی سومین بخش از یک سهگانه است و با دو فیلم درخشش ابدی ذهن بیآلایش و دانش خواب، پیوندی هرچند نهچندان محکم دارد. در هر سه این فیلمها با عشق سروکار دارید اما با رویکردی بدبینانه. این بدبینی نسبت به عشق چه جذابیتی برای شما دارد؟
به نظرم طبیعی میرسید که این موضوع را در فیلمهایم بیان کنم. گمان میکنم حتی در تاریکترین بخشهای رمانسی که من ارائه کردهام، همواره تلاشم این بوده که حس شوخطبعیام را حفظ کنم و از این رو، تجربهی تماشای آن زیاد سنگین یا دردناک نیست. به طور طبیعی در ذهن من ترکیبی از رمانس و کمدی جا دارد.
در آغاز، عشق فزاینده میان کولین و کلوئه و دنیای بدیعی که آنها در آن زندگی میکنند، روشنترین و دلپذیرترین تصویری است که در فیلمهایتان سراغ داریم. به پایان فیلم که نزدیک میشویم، حالوهوا به شکل قابلملاحظهای تیرهوتار میشود و اندوهناکترین لحظههای کارنامهی فیلمسازیتان را شاهدیم. آیا این تغییر فاز شدید در لحن، یکی از چیزهایی بود که شما را برای ساختن این فیلم متقاعد کرد؟
بله این همان لحنی است که کتاب هم دارد و من واقعاً میخواستم به آن در سراسر فیلمم وفادار بمانم. نخستین بار که کتاب را خواندم سالها پیش بود. من قصه را در آغاز رنگی و در پایان سیاهوسفید تصور میکردم. بعدها، وقتی پیشنهاد ساختن این فیلم را دریافت کردم میخواستم همین روند (از رنگ به بیرنگی) را پیاده کنم. این نخستین ایدهی من برای تصور کردن چنین فیلمی بود حتی پیش از آنکه فیلمساز بشوم. اگر کتاب را بخوانید حس میکنید که قصه در یک روند تدریجی از رنگ خالی میشود و من هم فیلم را همین طور تصور میکردم.
فیلم سرشار است از جلوههای چشمگیر بصری که بسیار تأثیرگذارند و حاصل کارگردانی و فیلمبرداریاند و نه استفاده از تکنیکهای کامپیوتری که امروز در فیلمها بیداد میکنند. یکی از آنها، بهیادماندنیترینشان، پیانوکتیل است؛ وسیلهای ابداعی که بخشی از آن پیانو است و بخشی دیگر یک بار که نوشیدنیها را با الهام از موسیقیای که نواخته میشود با هم ترکیب میکند و از آنها کوکتل میسازد. میتوانید بگویید که این یک مورد خاص چهگونه طراحی و اجرا شد؟
همه را خودمان ساختیم. هیچ کاری را با کامپیوتر انجام ندادیم. منظورم این نیست که واقعاً محتویات خروجی پیانو قابلنوشیدن هستند! بعضی چیزها با کلید کار میکردند مثل نور بعضی از مدارها و بعضی چیزها هم از راه دور کنترل میشدند. من ایدهی ترکیب چیزهای مستقل را دوست دارم، ساختن چیزهایی که تلفیقی از عناصر متفاوت هستند مثل ساز و نوشیدنی! همهی اینها با هم ترکیب میشوند و چیزی تازه بروز مییابد. کمی شبیه به فیلمهای دیوید کراننبرگ است که ماشینها و جانداران را با هم ترکیب میکند.
درباره انتخاب بازیگران (رومن دوری و آدری توتو) که دو تن از محبوبترین بازیگران فرانسه هستند توضیح میدهید؟
در نگاه من، آنها یک زوج فرانسوی آرمانی هستند. یک جور کیفیت بیرقیب دارند. فیلمهای زیادی با هم بازی کردهاند. آنها به انسجام فیلم کمک میکنند حتی وقتهایی که به نظر میرسد فیلم به حیطهی جفنگگویی میرسد.
وقتی سال گذشته خلق نیلی در فرانسه روی پرده رفت زمان فیلم کمی بیشتر از دو ساعت بود اما برای نمایش در آمریکا و کشورهای دیگر نزدیک به نیم ساعت کوتاهتر شده است. چرا به چنین تغییری دست زدید و تفاوت این دو نسخه چیست؟
نسخهی فرانسوی خیلی به کتاب نزدیک است اما در نسخهی آمریکایی تصمیم گرفتیم بیشتر روی رومن و آدری تمرکز کنیم. ما فرصت کافی برای تدوین مجدد داشتیم و وقتی فیلمی را تدوین میکنی معمولاً خودش ندا میدهد که جمعوجورترش کنی. به همین سادگی.
[پیتر سوبژینسکی، سایت راجر ایبرت]