صف / Saf دومین فیلم بلند کارنامه علی وطنسِوِر است که یکی از فیلمسازان خوشآتیه سینمای ترکیه به حساب میآید. این فیلم در بخش استعدادهای نوی دو جشنواره تورنتو و پام اسپرینگز روی پرده رفت و برخی آن را تحسین کردند. آنچه در اینجا میخوانید گفتوگوهای اختصاصی است با کارگردان و ستاره نقش اصلی زن فیلم، سعادت آکسوی، که گروهی از ایرانیان او را با سریال حریم سلطان میشناسند و بیشتر سینمادوستان با فیلمهای مستقلی چون تولد دوباره که در آن با پنهلوپه کروز همبازی شد.
داستان صف هم درباره یک زن و شوهر جوان ترک به نامهای کامل و رمزیه است. کامل که مدتی بیکار بوده، بهاجبار به عنوان راننده بولدوزر در «فکیر تپه» (منطقه فقیرنشینی در حومه استانبول) مشغول به کار شود؛ جایی که یک شرکت ساختمانسازی در حال تخریب خانههایش و بنا کردن آسمانخراشهایی برای متمولان است. کامل که خودش در حال از دست دادن خانهاش است، از کار جدیدش که از سوی دیگر تخریب خانههای قدیمیای است که پناهندگان سوری را در خود جای داده، دچار نگرانی و عذاب وجدان میشود. بهعلاوه، او مدام از سوی کارگران محلی و یک پناهنده سوری - که کارش را از دست داده - آزار میبیند و...
گفتوگو با علی وطنسِوِر
از گرایش به فیلمسازی و تحصیلات خود بگویید.
از بچگی علاقه خاصی به سینما داشتم، اما از یکی از دانشگاههای استانبول لیسانس طراحی صنعتی گرفتم. این زمینه طراحی باعث شد یاد بگیرم چهگونه ایدهها را از پیش تجسم کنم و علاقه به سینما باعث شد در آمریکا سینما بخوانم. بعد از اتمام تحصیل به ترکیه برگشتم و با کمک خواهرم سلین که تهیهکننده است، شرکتی تأسیس کردیم که در آن فیلمسازی، عکاسی و طراحی انجام میدادیم. سلین تهیهکننده فیلمهای کوتاه و اولین فیلم بلندم شد و شاید در آینده فیلمسازان دیگری هم به ما ملحق شوند. ما پروژهها را با بودجه شخصی و پیشفروش به شبکههای مختلف پیش میبریم. اولین فیلم من یک روز یا روز دیگر یک کمدی/ درام است که در میانه سینمای هنری و تجاری قرار میگیرد و برای ما تجربهای بود که بتوانیم در بازار بزرگتری شناخته شویم. من در این راه بسیار آموختم و ایدههایی که داشتم بیشتر راجع به مسائل زندگی در ترکیه بود.
این فیلم در جشنواره هم پخش شد؟
بله در ترکیه بازخوردهای خیلی خوبی داشت و تقریباً پنجاه هزار بلیت فروخته شد. در جشنوارههایی در مصر، آمریکا، بلغارستان و کره جنوبی هم روی پرده رفت.
پس با فیلم اولتان موفقیت بزرگی را تجربه کردید.
بله. اما پنجشش سال طول کشید تا مقدمات ساخت صف فراهم شود.
چه انگیزهای باعث شد «صف» را بسازید؟
رابطه بین انسان و خاک، خیلی برایم جالب است. خاک به انسان غذا میرساند، گیاهان در آن رشد میکنند و در کل بسیار مفید و بارورست. اما انسان فقط در فکر مشخص کردن مرز و اشغال زمین است. در واقع رابطه طبیعت و انسان، نقطه شروع فیلم بود. در جریان ساخت، وقتی اعتراضات در ترکیه تشدید شد، خودم و رابطهام با زمین را بیشتر حس کردم. همان زمان با چند سازمان غیردولتی همکاری داشتم که تمام فعالیتهایشان برای تقویت دموکراسی و جلوگیری از چندقطبیشدن سیاسی انجام میشد؛ این موضوع و حالوهوای کشور به من کمک کردند تا چارچوب فیلم را بعد از چهار سال نوشتن پیدا کنم. صف بهنوعی بیان نحوه اجتناب از گسستگی طبقاتی است.
بخشی از داستان درباره پناهندگان سوری و شرایط دشوار کارشان در ترکیه است. از تجربه شخصیتان در این مورد بگویید؟
بارها برای پژوهش به منطقهای که داستان در آن میگذرد، «فکیر تپه» (تپه فقرا)، رفتم. حدود سال ۱۹۷۰ مردم از روستاهای اطراف به این منطقه که در مالکیت دولت بود، نقل مکان کردند و در سالهای اخیر و بحران جنگ در خاورمیانه، پناهندگان به این منطقه منتقل شدند و ساکنان قبلی آنجا را ترک کردند. جالب است که در طول تاریخ این منطقه، همیشه عدهای آمدند و عدهای رفتهاند. ترسِ بیکاری، نژادپرستی و مسایلی دیگر باعث شده است که با وجود اشتراکهای بسیار بین پناهندگان و ساکنان، آنها همبستگی نداشته باشند. تقریباً پشت هر چراغ قرمز، فقرایی هستند که مجبورند برای امرار معاش گدایی کنند و همین باعث نفرتِ دیگران شده است. شاید در نگاه اول پناهندگان جایی را اشغال و از امکانات شهروندان سرزمینی دیگر استفاده میکنند، اما آنها هم در جستوجوی یک سقف امن و تلاش برای ادامه زندگیاند. پدرم سال ۱۹۵۰ از بلغارستان به ترکیه مهاجرت کرد. در گذشته مهاجران زیادی از کشورهای مختلف به ترکیه میآمدند و در سازندگی این کشور سهیم میشدند. اما حالا کسانی را که به این کشور پناه میآورند با چشم بیگانه نگاه میکنند. در واقع مشکل از ماست که آن قدر ریشههایمان را در این خاک عمیق میدانیم که کسانی را که از خاک دیگری هستند بیگانه میخوانیم. برای اصلاح این رویه نیازی نیست که تغییری در ابعاد بزرگ و جامعه ایجاد کنیم بلکه اگر بتوانیم تغییری درون خودمان ایجاد کنیم میتوانیم به هدفمان برسیم؛ چرا که برای حل تمامی نفرتها و کینهها باید به درون انسانها مراجعه کرد.
ترکها تجربه دیرینهای در خصوص مهاجرت به آلمان دارند، این تجربه در پذیرش پناهندگان سوری تأثیر نداشته؟
سؤال بسیار خوبیست. برخی از دوستانم در آلمان زندگی میکنند و همواره دغدغهشان این است که چهطور جذب جامعه شوند. هدف نهایی، زندگی کردن در کنار یکدیگر است. اما در ترکیه دیدگاه نسبت به مهاجران این گونه است که یا باید مانند یک ترک زندگی کنند و فرهنگ بومیشان را فراموش کنند یا به کشورشان برگردند. وقتی با مهاجران طوری رفتار میکنیم که انگار بیگانهاند، آنها دیواری دور خودشان میکشند و از برقراری ارتباط دوری میکنند. در این روزگار تمامی کشورهای جهان با هم در ارتباط هستند اما هنوز برخی نمیخواهند کشورشان را با دیگران تقسیم کنند. امیدوارم داستانهایی مانند این فیلم، کمک کنند تا چنین آدمهایی به نگاه متفاوتی برسند.
چرا از موسیقی متن استفاده نکردید؟
فیلم از دو بخش تشکیل میشود، دیداری و شنیداری. در بخش دیداری که قسمت واقعگرایانه موضوع را نشان میدهد تمام سکانسها را بدون کات و در یک برداشت گرفتم تا مخاطب بتواند فضایی را که شخصیت در آن هست به صورت واقعی تجربه کند و از دیدگاه شخصیت، داستان را تجربه کند. اما در بخش شنیداری برای اینکه مخاطب ارتباط بهتری با شخصیت برقرار کند از صداهایی استفاده میکنم که احساس کند داخل ذهن شخصیت است. روش روانشناختی کار این است که مخاطب صداها را دقیقاً مثل شخصیت میشنود؛ برای مثال در صحنهای که ساختوساز انجام میشود، صدای ماشینآلات سنگین، با نزدیک شدن شخصیت به آنها، بیشتر و بیشتر میشود. ما ریتمی برای داستان مشخص کردیم و در طول فیلم از عناصر صدا بهره بردیم. کار آهنگساز این بود که از تمامی صداهای موجود استفاده کند و با تغییرشان، از آنها به صورت ریتمیک استفاده کند. در واقع نمیخواستم با اضافه کردن موسیقی، درامی پررنگتر از آنچه شخصیت تجربه میکند، نشان دهم.
شما از نسل جدید فیلمسازان ترکیه هستید، قبل از اینکه کارگردان شوید چه کسی الهامبخشتان بود؟
من یکی از طرفداران پروپاقرص نوری بیلگه جیلان، رِها اِردِم و زکی دمیر کوبوز بودم و هستم. البته سینمای اروپا و آمریکا را هم دنبال میکنم و شیفته آثار کیشلوفسکی و چارلی چاپلین هستم. در واقع از داستانها و تجربههای آنها آموختم و سینمای خودم را ساختم. با تلاش آنها بود که کار فیلمسازان امروز آسانتر شده و من همیشه قدردانشان هستم.
چهقدر با سینمای ایران آشنا هستید؟
وقتی در آمریکا مشغول تحصیل بودم با سینمای ایران آشنا شدم. یکی از فیلمهای مورد علاقهام نون و گلدون (محسن مخملباف، 1374) است. زمانی هم که در دانشگاه، کلاس درک و شناخت فیلم داشتم، سینمای ایران یکی از نمونههای خوب بود و دانشجویان خیلی خوب متوجه میشدند این فیلمها روشهای غیرمستقیمی برای برخورد با زندگی را به تماشاگر میآموزند که بسیار ارزشمند است. از نسل جدید سینماگران ایران، اصغر فرهادی و فیلمهایش را خیلی دوست دارم و تأثیر زیادی بر فیلمسازی من داشته است.
گفتوگو با سعادت آکسوی
سعادت آکسوی متولد 1983 در استانبول و فارغالتحصیل رشته زبان انگلیسی از دانشگاه بوغازیچی است. او پس از چند فیلم و سریال ترکی به آمریکا مهاجرت کرد و پس از مدتی با ایفای نقش نوازنده ترومپت در تولد دوباره (2012) منتقدان را به تحسین واداشت. یک زندگی زیبا (2008) و عشق به زبانی دیگر (2009) از دیگر فیلمهای او هستند که تا امروز داوری را هم در جشنوارههای قاهره، سارایوو و استانبول تجربه کرده است.
فعالیت هنریتان از کِی آغاز شد؟
همیشه به سینما علاقه خاصی داشتم تا اینکه در دوران دانشجویی به کلاسهای بازیگری رفتم. کارم را از سال 2005 و با تلویزیون و تئاتر شروع کردم. اما اولین فیلم بلند سینماییام تخم مرغ (سمیح کاپلاناوغلو، ۲۰۰۷) بود که خیلی تحسین شد و چند جایزه بینالمللی هم گرفت. بعد از بازی در دومین قسمت از سهگانه کاپلاناوغلو با نام شیر (2008) با کارگردانهای بسیار خوبی کار کردم؛ از کارگردان بلغاری کامن کالِو در بازیهای شرقی (2009) تا کارگردان ایتالیایی سرجو کاستلیتو در تولد دوباره که شش سال پیش در همین جشنواره تورنتو نمایش داشت.
فیلمهای سمیح کاپلاناوغلو داستانگو نیستند اما «صف» داستانی دارد. بازی در این فیلمها چه تفاوتهایی دارد؟
جواب به این سؤال برایم دشوار است. از نظر یک بازیگر فرق زیادی بین دو فیلم نیست چون در هر حال باید شخصیتی خلق شود. اما رویهمرفته در پشت صحنه صف مدام، و گاهی ساعتها، درباره داستان و نقشها گپ میزدیم چون شخصیتها بسیار دقیق تعریف شده بودند، اما در فیلمهای سمیح خیلی صحبت نمیکردیم و شخصیتها با توجه به شخصیتِ بازیگران تغییر کردند و خلق شدند.
تجربه بازی در کنار ستارههایی مثل پنهلوپه کروز و کاترین زتاجونز را دارید. چه فرقی بین همکاری با آنها و بازیگران معمولی وجود دارد؟
پنهلوپه کروز با اینکه سوپراستارست، ولی در صحنه یک بازیگر بود و در پشت صحنه، مثل همه بازیگران، تلاش میکرد کارش را درست انجام دهد و با شخصیت ارتباط بگیرد. پس تفاوت زیادی بین همکاری با بازیگران نامی و تازهواردها نیست. عموم مردم فکر میکنند بازیگری بسیار جذاب و پرزرقوبرق است، اما در حقیقت بازیگری بیشتر در سختکوشی و تحمل شرایط دشوار خلاصه میشود. مردم فقط نمایشهای جشنوارهای و مراسم پرزرقوبرق را میبینند.
شما جوایز بینالمللی هم کسب کردید. آیا این دستاوردها در انتخابهای شما مثلاً برای بازی در یک سریال تلویزیونی تأثیرگذار بوده؟
سریالهای بسیار خوبی در ترکیه ساخته میشوند اما فیلمهایی مثل صف نادرند و اگر بازیگر خوششانسی باشید یک بار در سال چنین فیلمی به شما پیشنهاد میشود. البته در عالم بازیگری با تمرین بیشتر، مهارت بیشتری کسب میشود. همیشه این خطر وجود دارد که بازیگر رفتهرفته در نوعی نقش تکرار شود. من بازی در تلویزیون را خیلی دوست دارم چون این امکان را دارم که مدام کار کنم، اما در نهایت پروژههایی مثل صف هستند که مرا خرسند میکنند.
با سینمای ایران آشنا هستید؟
اصغر فرهادی و تمام فیلمهایش را دوست دارم. اما آقای کیارستمی مرا به سینمایی متفاوت علاقهمند کرد. در بین بازیگران، گلشیفته فراهانی را خیلی دوست دارم و کارهایش را دنبال میکنم.
گروهی از ایرانیان طرفدار سریالهای ترکی هستند مثل «حریم سلطان». از این موضوع مطلع هستید؟
بله، خیلی جالب است چون خودم دوستان ایرانیای دارم که درباره این سریالها و بقیه بازیگرانشان از من زیاد سؤال میکنند.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: