
فیه ما فیه
پژوهشگر و کارگردان: صادق داوریفر، نویسنده متن: صادق داوریفر، مریم هاشمیان، تصویربرداران: صادق داوریفر، نفیسه ظهیریثانی، مهدی آزادی، وحید حسینی، تدوین و صدا: احسان لهراسبی، تهیه شده در: مؤسسهی فرهنگی روایت باران، محصول ۱۳۹۳.
فیه ما فیه حکایت یک اعتراف به شکست است؛ شکستی در مسیر یک شوق پرانگیزه درباره موقعیت و نمودی فرهنگی. از این جهت، فیلم یک مستند خودبیانگر (self-portrait) محسوب میشود. در این مستندها، شخص مستندساز از دغدغههای شخص خود درباره موضوعهای مختلف سخن میگوید و تلاش دارد تا تعارفها و رودربایستیهای متداول را کنار بگذارد و با رویکردی صریح و صمیمانه، مخاطب اثرش را در جریان مشکلات و موانعش قرار دهد. در فیه ما فیه صادق داوریفر از بنبستهایی حرف میزند که در مسیر ساخت فیلم مستند از روحانیان بدانها برخورده است. او خود یک روحانیزاده است و طبعاً با مختصات معیشتی و رفتاری و فرهنگی این قشر آشناتر از کسان دیگری است که میخواهند مستندهایی مشابه بسازند. برای همین موانعی که او دربارهشان طرح مسأله میکند، شیواتر از روال معمول به نظر میآید.
داوریفر دو سال قبل فیلم شیخ شوخ کاشی را درباره حجتالاسلام محسن قرائتی ساخته بود که در برخی محافل سینمایی هم نمایش داده شد، اما بعداً با اعلام اینکه آقای قرائتی راضی به نمایش این فیلم نیست، ماجرا به بنبست خورد. داوریفر این روند را با تمرکز بر زندگی حجتالاسلام کاظم راشدیزدی ادامه داد که مشکلهای خاص خود را داشت. پس از آن تلاش داوریفر برای ساخت مستند درباره دو روحانی دیگر (آیتالله احمد جنتی و حجتالاسلام محمدحسن راستگو) به نتیجه نرسید. فیه ما فیه حکایت این مصایب متوالی است. اکنون این مستندساز به این سؤال رسیده است که چرا صنف روحانیت حاضر نمیشود دربارهاش مستندهای بیواسطه و عاری از کلیشههای رسمی ساخته شود.
شاید این سؤال منحصر به صنف روحانیت نباشد. واقعیت این است که عموم مردم، از اینکه تصویر راستین و بیواسطهای از زندگیشان ارائه شود، خرسند نیستند. ما در جامعهای به سر میبریم که دوگانه بیرونی/ اندرونی بهشدت در بافت زندگیمان جریان دارد. نهفقط علمای دینی، بلکه بسیاری از طایفههای روشنفکری هم از اینکه مستندی درباره واقعیتهای روزمره زندگیشان ساخته شود با تردید و دغدغه برخورد خواهند کرد. شاید اصلیترین چالش مستند فیه ما فیه آن باشد که سازندهاش صرفاً طرح سؤال کرده است و پاسخهای احتمالی را - که میتوان با حدس و گمان و بررسی دریافت - مورد توجه قرار نداده است.نخست آنکه داوریفر در پروژههایش سراغ مشاهیر علما رفته است. قرائتی و جنتی و راشدیزدی و راستگو و انصاریان و... هر یک در فضای کاریشان (خطابه و تدریس و روضهخوانی و سیاست) افراد مشهوری هستند و این شهرت، اولین مانع در راه نزدیکی بیواسطه بدانها از دریچه دوربین است. شهرت، پیامدهایی دارد که نخستین آن تصویرسازی عمومی بر طبق قالبهای مشخص است. این روند فضایی را ایجاد میکند که خود فرد مشهور هم تمایلی ندارد تا قالبهای یادشده را بشکند و بیشتر دوست دارد در همان شمایل پذیرفتهشده ظاهر شود. شاید اگر داوریفر در قدمهای نخست، سراغ روحانیانی میرفت که شهرت کمتری دارند، این مانع نیز کمتر نمود مییافت.
دوم آنکه این افراد همگی، حال برخی کمتر و برخی بیشتر، منسوب به فضای رسمی جامعه هستند. انتساب به این فضا، خواهناخواه برای اشخاص، تقیداتی را شکل میدهد که بر اساس آن، به مصلحت نمیدانند جزییاتی از زندگی شخصی و حرفهای خویش را در معرض عموم بگذارند. رسمیت موقعیتها، بهویژه در جامعهای که بافت حاکمیتش هم با شئونات روحانیت تعریف شده است، اجازه نمیدهد تا روزنههایی ولو کوچک، دیوار محکمش را مخدوش سازند. این فضا، عمدتاً خواهان تصویرسازیهای سفارشی است و به هر رویکرد دیگری با دیده تردید مینگرد. البته خود داوریفر هم در قسمتهایی که مشکلات ارتباط با آیتالله جنتی را مطرح میکند، به این عامل اشارههایی میکند. شاید اگر او در گامهای نخست، سراغ روحانیانی میرفت که هویتشان کمتر با فضای رسمی گرهخورده است، با سهولت بیشتری در مسیر ساخت مستندهایش مواجه میشد.
سوم آنکه خود مستندساز به عنوان یک روحانیزاده، بهتر میداند که این قشر باورهایی دارد و بر اساس آن باورها، نزدیکی به مرزهای خصوصی و شخصیشان، حیطه ممنوعه وسیعی را داراست. نهفقط روحانیان، بسیاری از قشرهای متدین سنتی هم همین روند را دنبال میکنند. نوع نگاهی که اینان مثلاً به خانواده خود (مخصوصاً همسر و دختران) دارند، بر اساس انگارهای است که هرچه از چشم دیگران نادیدهتر باقی بمانند بهتر است. این انگاره نیز برآیندی از برداشتهای روایی و تقیدات صنفی و زمینههای عرفی است. نگارنده خود زمانی در جلسههای قرآنی/ آیینی شرکتی فعال داشت. در آن فضا، توصیه اکید از طرف متولیان جلسه به عمل میآمد که برای یک مدرس/ محصل قرآنی، شایسته نیست مثلاً آدامس بجود یا در اغذیهفروشیها بایستد و شیشهی نوشابه سربکشد. این فرهنگ تمایزگذاری بین فرد منسوب به ساحتهای آیینی و افراد دیگر، که معمولاً با اصطلاحهایی از قبیل شئونات و کسوت و... تعریف میشود، قاعدتاً در فضای فیلم ساختن هم جاری است. روحانیان و متدینان سنتی، برای اندرونیهای خود حرمتی ویژه قائل هستند و اجازه نمیدهند کسی با ورود به این مرزها، ولو با نیت خیر، حرمت مزبور را خدشهدار کند.
داوریفر روند مشکلاتش را جدا از تصویرهای ناتمامی که از سوژههایش گرفته است، با تمهیدهای مناسبی مانند تصویربرداری از سایههای روی زمین یا میزانسن ضدنور هم القا میکند که به سینماییتر شدن لحنش کمک کرده است. نزدیکی فیلمساز به خانواده خودش (مصاحبه با خواهرانش یا ثبت حکایت پدر درباره چگونگی ازدواجش یا تصویربرداری از حضور خانواده در یک باغ) از دیگر نکتههای مثبت اثر است. اگر فیلم انسجام بیانی بیشتری داشت و ناگهان از سوژهای به سوژه دیگر نمیپرید و دوباره ناگهان به سمت همان سوژه برنمیگشت، و اگر در روند پرسشگری از خود، گمانهزنیهایش را هم با مخاطب در میان میگذاشت، فیه ما فیه شکل شستهرفتهتری به خود میگرفت؛ اگرچه در وضعیت فعلی هم اثری دیدنی و تأملبرانگیز است و قابلیت طرح دغدغهای مهم و فرهنگی را به فعلیت میرساند.