
میراث بورن The Bourne Legacy
کارگردان: تونی گیلروی، فیلمنامه: تونی گیلروی، دن گیلروی، بازیگران: جرمی رنر (آرون کراس)، ادوارد نورتن (اریک بایر)، ریچل وایز (دکتر مارتا شیرینگ). محصول 2012، 135 دقیقه.
حوادث این فیلم حدوداً همزمان با وقایع فیلم قبلی این مجموعه یعنی اولتیماتوم بورن اتفاق میافتد. در این قسمت قهرمان جدیدی به نام آرون کراس معرفی میشود و حوادثی را که او پشت سر میگذارد به تصویر کشیده میشود.
اقتضای ژانر
مهرزاد دانش: نام فیلم گویای موقعیت آن است: در داستانْ دیگر خبری از شخصیت بورن نیست (اگرچه در حاشیه گاه به سابقهاش اشارههایی به عمل میآید)، اما فضاسازیها حاکی از ادامهی وضعیتهای غریب و پردلهرهی تعقیبوگریزهای اطلاعاتی و امنیتی است که این بار برای کس دیگری رخ میدهد. اگرچه مکگافین داستان (داروهای عجیبی که قدرت انسان را افسانهوار زیاد میکند) تا حد زیادی غیرمتقاعدکننده و فانتزی است و مخاطب را به یاد فضاهای کمیکاستریپ ابرقهرمانی میاندازد، اما اثر در نوع خود که قرار است اکشنی سرگرمکننده و مهیج باشد، کموبیش خوب عمل میکند و کارگردان توانسته صحنههای مقتضی با این ژانر را در لوکیشنهای مختلف جنگل و بزرگراه، بر اساس نیازهای مخاطبی که به گونهی مزبور علاقهمند است به شکل مناسبی پرورش دهد. (امتیاز: 5 از 10)
میراث گمشده
هومن داودی: عامل مهمی که در کنار اکشنهای پرهیجان و درجهیک، مجموعه فیلمهای بورن را به متر و معیاری برای سنجش سینمای اکشن و جاسوسی تبدیل کرد، مایههای دراماتیکی بود که فقدانشان در قسمت جدید این مجموعه، بهشدت حس میشود. تمام آن تعقیبوگریزها و زدوخوردها به این دلیل بود که جیسن بورن در واقع آدم طلحطلب و آرامشجویی بود که به دنبال حقیقت و هویت گمشدهاش میگشت. او در این راه دشوار، محبوب زیبارویش را هم از دست داد که قسمت دوم مجموعه به روند انتقامگیری او اختصاص داشت. این پیرنگها چنان در این مجموعه پررنگ است که میشود بورن را نمایندهی نسلی از آمریکاییها گرفت که بعد از حادثهی یازده سپتامبر به هویت دیرینهشان آسیب رسید و حالا به شکلی مستأصل به دنبال حقیقت و حتی انتقامجویی هستند. متأسفانه در قسمت جدید، نه خبری از جستوجو برای هویت گمشده و مرموز هست و نه رابطهی عاشقانهی جانداری در متن فیلم دیده میشود. همه چیز برای به تصویر کشیده شدن سکانسهای اکشن طراحی شده و شخصیت آرون کراس که جایگزین جیسن بورن شده، نهتنها وجههی تازهای ندارد، بلکه فاقد همان داشتههای ارزشمند سلفش است. فیلم موفق نشده لابهلای سکانس های اکشن خوشساختش را بهدرستی پر کند و گفتوگوهای طولانی و زیاد به ریتم فیلم آسیب زده. در بین سکانسهای اکشن هم که جرمی رنر در آنها حضوری قدرتمندانه و پذیرفتنی دارد، بجز سکانس نسبتاً طولانی تعقیبوگریز در مانیل فیلیپین، برای اکشن دوستان حرفهای چیز دندانگیری پیدا نمیشود. این سکانسها بهوضوح تفاوت ملموس سطح تونی گیلروی و پل گرینگراس در اجرای سکانهای اکشن را نشان میدهند. (امتیاز: 4 از 10)