
نویسنده و کارگردان: نیما قلیزادگان. تهیهکننده: مهدی لطیفی، نیما قلیزادگان. راوی: همایون اسعدیان. تدوین: سیاوش کردجان، نیما قلیزادگان. دستیار تدوین: علی گورانی. صداگذاری و میکس: ایرج شهزادی، حسن لاهوتی. صدابردار: محمد کشفی. ترجمه: نیما قلیزادگان و حمیده کارون.
اورسن ولز صحبت میکند را میتوان یکی از معدود مستندهای ایرانی دانست که تا کنون درباره یک فیلمساز غیرایرانی ساخته شده است؛ فیلمی درباره «پسر عجیب هالیوود» (لقب سینمای آمریکا به او) که یکی از بزرگترین فیلمهای تاریخ سینمای این کشور (همشهری کین) را در 22 سالگی کارگردانی کرد. به تعبیر گفتار متن همین فیلم: «آن هم بدون قید و شرط و با آزادی کامل.»
نیازی به توضیح ندارد که این مستند بر مبنای تصویرهای بهجامانده از این فیلمساز و نماهای آرشیوی بنا شده است؛ تصویرهایی که نیما قلیزادگان در یکی از گفتوگوهای پیرامون آن گفته از میان آنها، پنج فیلم یک ساعته و یک نسخهی یک ساعت و چهلوپنج دقیقهای، مناسب نمایش عمومی تدوین شده است.
اورسن ولز... با نمایی آغاز میشود که در آن، شخصیت محوری - و طبعاً حالوهوای فیلم - مورد اشاره و معرفی قرار میگیرد: «سلام. من اورسن ولز هستم، فیلم میسازم و توی اونها بازی میکنم.» خوشبختانه در اینجا فیلمساز به دلیل در اختیار داشتن مواد تصویری مورد نیاز، قید گفتوگو با چهرههای سینماییِ وطنی (برای تحلیل و نقد و بررسی سینمای ولز) را زده است و در کنار اظهار نظر برخی دوستان و همکاران اورسن ولز، از لحظهها و نماهایی استفاده کرده که در نهایت، ارزشهای غیرقابل انکار این فیلم را رقم زدهاند؛ نماهایی نظیر شوخی گزندهی ولز با جشن تولدش (که میگوید: «توی سنوسال من دیگه کسی تولدش رو جشن نمیگیره!») حدود دو ساعت قبل از مرگ غیرمنتظرهی او (در دهم اکتبر 1985) بر اثر دیابت و نارسایی قلبی؛ آن هم در حالی که آخرین تصویر ولز در شوی تلویزیونیِ «ماروْ گریفین» او را بسیار نکتهبین، خندان و شوخطبع نشان میدهد؛ خصایصی که در سراسر این مستند پراکنده شدهاند و از این فیلمسازِ نابغه یک چهرهی «بسیار خاص» ساخته است.
در این فیلم، جدا از خود ولز که محور تمام بحثهاست، از گفتهها و اظهار نظر تعدادی از دوستان و همکاران او نیز استفاده شده است؛ کسانی نظیر پیتر جیسن، ژان مورو و دیگران که در اورسن ولز... نقش حلقههای مفقوده را بر عهده دارند و هر جا که ضرباهنگ تقسیم و ارائهی اطلاعات فیلم کمی کُند میشود جای خالی شوخطبعیها و طنازیهای خود ولز را پر میکنند؛ به عنوان مثال پیتر جیسن، بازیگر یکی از فیلمهای ناتمام او (به نام آن سوی باد) میگوید وقتی سر صحنه این فیلم برای نخستین بار ولز را ملاقات کرد به او گفت: «سلام آقای ولز، چهطورین؟ از ملاقاتتون خوشوقتم.» و ولز پاسخ داد: «خُب، تو هیچ چیزت شبیه هیچکس نیست!»
در این مستند همچنین برای وصل کردن فصلهای مختلف فیلم، از گفتار متن استفاده شده و اجرای آن را همایون اسعدیان بر عهده داشته است؛ فیلمسازی که بجز کمی شباهت در تُنِ صدا و البته تجربهی کار در ژانرهای متفاوت و غیرمشابه، شباهت دیگری با جهانبینی و ذهنیت اورسن ولز ندارد. البته اگر تلفظ نادرست برخی کلمهها توسط اسعدیان (نظیر سام نِیل که توسط او با حذف کسره و به صورت سام نیل خوانده میشود) و همچنین برخی لحنهای نامرتبط با متن تحقیق فیلم را نادیده بگیریم، باید پذیرفت کاربرد این صدای غیرتکراری در کنار استفاده از برخی نسخههای دوبلهی فیلمهای ولز (به عنوان مثال کازینو رویال که در آن با پیتر سلرز همبازیست) به ارتباط بهتر این مستند با مخاطبان اصلی خود منجر شده است؛ تماشاگرانی که در این سوی دنیا به تماشای برشهایی از زندگی اورسن ولز مینشینند تا دریابند فیلمسازی که در عنفوان جوانی یکی از مهمترین فیلمهای تاریخ سینما را کارگردانی کرده است، چرا و چهگونه به فعالیتهای کمارزش یا بیارزشی نظیر بازی در فیلمهای تبلیغاتی، حضور در شوهای سطحپایین تلویزیونی و ساخت فیلمهای سفارشی روی آورد! با این وجود آنچه مانع ارتباط عمیق مخاطب با دیالوگهای فیلم شده، استفاده از نوعی ویرایش غیرمصطلح و اشتباه در تایپ و نوشتن برخی کلمههاست؛ ویرایشی نظیر استفاده از «مثلن» به جای مثلاً و تایپ کلمههایی مثل «توو» به جای «تو» (به معنای داخل)!
یکی از مهمترین فرازهای این مستند تحقیقی، در بخش ارتباط تاریخیِ اورسن ولز با خاندان پهلوی رقم خورده است؛ جایی که به گفتهی گفتار متن فیلم، او بعد از قرائت متن فروغ جاویدان (مستندی که درباره جشنهای 2500 ساله ساخته شد) برای تأمین سرمایهی یکی از پروژههای بلندپروازانهاش (به نام آن سوی باد) راه و مسیر ایران را در پیش گرفت تا برای کار خود یک سرمایهگذار خوب و مناسب پیدا کند. اما مثل خیلیهای دیگر، وقوع انقلاب اسلامی تقدیر دیگری برای او رقم زد. ولز در پاسخ به پرسش یکی از دانشجویان درباره دلیل ناتمام ماندن پروژهی مورد بحث میگوید: «اگه بهتون بگم شریک من در این پروژه، شوهر خواهرِ شاهِ سابق ایرانه، خودتون متوجه میشید که چرا [این فیلم] یه کم مشکلات قانونی و حقوقی داره.» و این، تنها بخش کوچکی از منش و روحیه این فیلمسازِ غریب و نابغه را به نمایش میگذارد که در بخش دیگری از همین فیلم، صادقانه میگوید: «حاضر بودم روحم رو بفروشم تا بتونم نقش پدرخوانده رو بازی کنم ولی هیچوقت چنین نقشهایی حتی بهم پیشنهاد هم نشد!»
شاید بتوان گفت در این فیلم یکی از جذابترین و در عین حال دقیقترین تعریفها درباره اورسن ولزِ کبیر را ژان مورو، ارائه کرده است و اصلاً به همین خاطر هم در پایان فیلم از آن استفاده شده؛ جایی که این بازیگر سرشناس و فقید فرانسوی میگوید: «از نظر من اورسن [ولز] شباهت زیادی به یک پادشاه آواره داره. نه به خاطر اینکه از پادشاهی خلع شده، بلکه به این دلیل که روی این زمین، این طوری که این دنیا هست، قلمرویی وجود نداره که لیاقتِ اورسن ولز رو داشته باشه.» و این جمله، چکیدهی تمام چیزهایی است که مستند اورسن ولز صحبت میکند قصد دارد بگوید. تمام آنچه اورسن ولز در تاریخ سینمای جهان از خود به جا گذاشته است.