زندهیاد پرویز فنیزاده یکی از بازیگران نسل طلایی تئاتر ایران بود که در سینما و تلویزیون نیز درخشید. امروز کمتر نویسنده، منتقد و ناظر سینمایی در ایران هست که هنگام انتخاب یا دست کم اندیشیدن به بهترینهای بازیگری در تاریخ سینما و تلویزیون ایران به عنوان یکی از مهمترین نامها به فنیزاده فکر نکند.
مشهور است او حتی هنگام بازی در فیلمهای بازاری و شبهتجاری که برای گذران زندگیاش حضور در آنها را میپذیرفت بد جوری یقه کارگردانان این آثار را میچسبید تا خیلی خوب و دقیق بداند از نقش و بازیگرش چه میخواهند. در واقع این از تربیت تئاتری و البته شخصیت خوب او که دوستانش «فنی» خطابش میکردند میآمد که نه اهل کمفروشی و کمگذاشتن بود و نه اینکه فیلمی که بازی در آن را صرفاً برای گرفتن دستمزد قبول میکرد دست کم بگیرد و به اصطلاح، فیلم و عوامل تجاری حاضر در آن را «ریز» ببیند و خوار و حقیر بشمارد. نه! فنی اصلاً اهل این حرفها که نبود هیچ؛ بلکه برای خودش و هنر بازیگری و عرصههای مختلف هنرنماییاش (سینما، تلویزیون و تئاتر) ارزش فراوانی قائل بود. اینگونه هم بود که ارج دید و قدر یافت و نام و آثارش در ذهنها و یادها ماندگار شد.
بازی در دو مجموعه تلویزیونی پربیننده و خوشساخت سلطان صاحبقران (علی حاتمی) و داییجانناپلئون (ناصر تقوایی) به همراه حضور در رگبار (بهرام بیضایی) که جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد را از جشنواره سینمایی سپاس برایش به ارمغان آورد، در کنار نقشهای کوتاه و گذرایش در خشت و آینه (ابراهیم گلستان)، گاو (داریوش مهرجویی) و گوزنها (مسعود کیمیایی) کارنامهای بس شاخص و البته غبطهبرانگیز برای دیگر بازیگران این دیار را برایش رقم زد. این در حالی است که فنیزاده در آثاری در حال و هوای موج نوی سینمای ایران یا نزدیک به این موج مانند غریبه (شاپور قریب)، تنگسیر (امیر نادری) و شام آخر (شهیار قنبری)، سرخپوستها (غلامحسین لطفی) و قدغن (علیرضا داودنژاد) نیز ایفای نقش کرد. سازندگان دو فیلم کوتاه یا نیمهبلند بوف کور (کیومرث درمبخش) و سفر بهاری (کیومرث درمبخش) نیز در قالبی تجربهگرایانهتر از سینمای مرسوم کوشیدند از هنر این بازیگر سود ببرند. اینها همه در حالی است که – متأسفانه – دیالوگ ترجیعبندی و مشهور فنیزاده در داییجانناپلئون که هر بار در شروع صحبتهای این نقش میگفت: «تا قبر آآآآ؛ چهار انگشته...» انگار بیش از همه شامل حال خودش شد و خیلی زود در 42 سالگی پر کشید و از میان ما رفت، که اگر میماند خدا میداند در آن اوج شهرت و پختگی و تجربه چه شاهنقشهایی را به کارنامه وزیناش افزون میکرد...
موج نوی سینمای ایران از اجتماع آدمهایی شکل گرفت که سینمای رایج و مرسوم (بازاری) را نمیپسندیدند و بنابراین نمیتوانستند همراه و همگام با آن باشند. حتی کیمیایی هم وقتی بهروز وثوقیِ کارکرده در آثار قبلیاش (فیلمهای سیامک یاسمی و امیر شروان) را برای بازی در بیگانه بیا و قیصر برگزید، در سیمای او بازیگری هنرمند دیده بود که در واقع در آن فیلمها به هدر رفته و به بیان کاملتر مصرف شده بود. بهرام بیضایی اما خوب فنیزاده را میشناخت. «فنی» نه مثل بهروز جوان سودای ستاره و جوان اول شدن در سر داشت (هرچند هنوز مثل وثوقی، جوان بود و جویای نام) و نه در طول شش سالی که از ورودش به سینما تا قبل از رگبار میگذشت خود را به سینمای مرسوم واگذار کرده بود؛ برعکس بسیار هم سنجیده و از سر فکر و دوراندیشی فقط در چند فیلم حضور یافته بود. این، یعنی اینکه همانقدر که بیضایی منتظر فرارسیدن فرصت برای ساخت فیلم دلخواهش (مثلاً همین رگبار) بوده، پرویز فنیزاده هم منتظر پیش آمدن چنین فرصتهایی روزگار را گذرانده و به عشق اولش تئاتر هم دلمشغول بود. در واقع ضمن اینکه نقش و حضور بزرگانی همچون مهرجویی و کیمیایی و بعد هم تقوایی و بیضایی و نادری در شکلگیری و رونق موج نو مهم و تأثیرگذار بود، حضور کسانی از جنس فنیزاده (در کنار وثوقی، نصیریان، انتظامی و مشایخی) و همچنین مازیار پرتو و حتی اسفندیار منفردزاده هم مؤثر و لازم بود. بماند که از آن روز تا اکنون معمولاً و به غلط همواره نقش کارگردانها در این بین برجستهسازی شده و نقش فنیزادهها و پرتوها و منفردزادهها کمتر لحاظ و بازنمایی شده است.
گفتیم که فنیزاده حتی وقتی هم که میخواست – شاید – از سر استیصال یا ضرورتهای شغلی و حرفهای در فیلمهایی مثل قربون هرچی خوشگله یا باغ بلور حاضر شود، برای حضور و مشارکتش در چنین پروژههایی نیز دیسیپلین خاصی قائل بود. اینگونه بود که حتی کارگردانان چنین آثاری هم که بیشتر به پایان (سرهم بندی؟!) هرچه زودتر پروژه و اکران و سوددهی احتمالی آن میاندیشیدند، در مواجهه با فنیزاده و هنرش قدری درنگ میکردند و به نتیجۀ بهتر برای این همکاری میاندیشیدند. در واقع همین آثار نه چندان جدی نیز به میدانی برای بهرهمندی از هنر همیشگی فنیزاده بدل میشد؛ آن هم در دل هنری گروهی (جمعی) به نام سینما که معمولاً اختیار اثر در دست یک یا دو نفر نیست و جمعی هنرمند خوب و متوسط و ضعیف – پیوسته – بر کیفیت کار همدیگر اثر مثبت یا منفی میگذارند.
به این ترتیب فنیزاده دو بار هنرمندیاش را به جلوهگری نزدیک میکرد: یک بار با دست و پنجه کردن با هر نقش ریز و درشت و کوتاه یا بلند و هنری و تجاری که معمولاً هم خوب هم میدانست چگونه از هر آزمونی سربلند بیرون بیاید، و بار دوم نیز با ایجاد یک مرزبندی دقیق و باریک میان خودش و حرفهاش که حتی تجاریسازها هم به جای بهرهمندی صرف از نام و چهره و شهرت این بازیگر را به صرافت بروز بازیهایی بهتر از این هنرمند یکه میانداخت.
فنیزاده خیلی زود از عرصه بازی زندگی و به تبع آن کوچید و هنر بازیگری در این دیار را با خلایی جدی روبرو کرد. با مرگ زودرس او نقشهایش در دو فیلم ناتمام ماند: یکی قدغن که (از صحنههای فیلم برمیآید) داودنژاد صحنههای باقیماندۀ بازی او را با چند دیالوگ برگزار کرده و دومی هم اعدامی که محمدباقر خسروی ضمن حفظ صحنههای بازی او، رضا کرم رضایی را جایگزیناش کرد تا تتمه حضور هنرمندانه فنیزاده بر پردۀ سینما به یادگار بماند.
روانش شاد و یادش گرامی باد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: