در میان حاشیههای پرشمار جشنواره فیلم فجر امسال، مناقشهای در نشست خبری فیلم آتابای بر سر زبان فیلم صورت گرفت که میتوان آن را به مثابه یک مسأله جدی و قابل تامل در مناسبات تولید و نمایش فیلمهای ایرانی مد نظر قرار داد و این چالش را با این پرسش پی گرفت که آیا زبان فارسی از مولفهها و ملزومات فیلم ایرانی است و حضور زبان قومی و بومی خدشهای در ایرانی بودن فیلم وارد میکند. به ویژه اینکه چند سالی است که شاهد دست کم چند فیلم به زبان بومی و محلی بودیم که اتفاقا مورد توجه منتقدان سینما هم قرار گرفتند و تحسین و ستایش شدند. فیلمهایی مثل ائو (خانه) به کارگردانی اصغر یوسفینژاد، زغال ساخته اسماعیل منصف و در جشنواره امسال هم دو فیلم آتابای ساختهی نیکی کریمی و پوست به کارگردانی برادران ارک فیلمهایی بودند که زبان اصلی آن ترکی بود و با زیرنویس به نمایش درآمدند. ضمن اینکه بخشهایی از فیلم درخت گردو ساختهی محمد حسین مهدویان نیز شخصیت اصلی فیلم به زبان کردی حرف میزد. فیلمهایی که رضایت بسیاری از منتقدان و مردم را به خود جلب کرد و زبان بومی فیلم مانعی برای ارتباط مخاطب با آنها نشد. از جمله نقدهایی که به برخی فیلمها با زبان غیر فارسی صورت گرفته این است که توجه به زیرنویس موجب میشود تا حواس تماشاگر به تصویر و قصه پرت شده و درک فیلم برایش دشوار شود. این در حالی است که بسیاری از مردم در طول سال فیلمهای خارجی زیادی با زیرنویس فارسی میبینند که خللی در درک آن فیلم ایجاد نمیکند. قطعا این مساله برای یک فیلم ایرانی با زبان محلی راحت تر است به این دلیل که بسیاری از مناسبتها و روابط انسانی بین شخصیتهای قصه و خرده فرهنگهای درام برای مخاطب ایرانی قابل فهمتر از فیلم خارجی است.
از سوی دیگر وقتی از ضرورت سینمای بومی حرف میزنیم و اینکه فیلمهای ایرانی نباید محدود به تهران و قصهها و آدمهای شهری و زندگیهای آپارتمانی شود و بر این نکته تاکید میشود که همه جای ایران، جغرافیا و لوکیشن سینمایی است، نمیتوان زبان و گویش را به عنوان جزیی از فرهنگ یک منطقه و قومیت نادیده گرفت و حذف کرد و اتفاقا حذف زبان بومی، باعث ضعف ساختاری در فیلمی میشود که همه عناصر و مولفههای درام در جغرافیایی محلی شکل گرفته؛ به ویژه اینکه فیلمی ساختاری رئالیستی داشته باشد. در این صورت توجه و التزام به زبان محلی و بومی، رعایت بیان رئالیستی فیلم بوده و نقض آن یک ساختارشکنی سینمایی به حساب میآید. فیلمهای مثل ائو، زغال و آتابای در بستر یک قصه و موقعیت رئال روایت میشوند و بومی بودن زبان شخصیتهای قصه، الزام دراماتیک آن است که نمیتوان آن را به تعصب، قومگرایی یا حتی تفکرات تجزیهطلبانه تقلیل داد. فارسی زبان رسمی کشور است اما زبان رسمی سینمای ایران نیست. در واقع سینمای هر کشور از چند الگوی زبانی برخوردار است. یکی زبان بین سینمایی که ناظر به قواعد بصری و تکنیکی روایت در سینماست که میتوان آن را زبان مشترک سینما دانست. دوم زبان گفتوگو و دیالوگها که زبان رسمی آن کشور است و در اغلب تولیدات سینمایی مورد استفاده قرار میگیرد و سوم زبان قومی و بومی که متناسب با تنوع زبانی و گویشهای محلی هر کشوری و متناسب با مقتضیات درام مورد استفاده قرار میگیرد. ضمن اینکه در بسیاری از فیلمها نه زبان یا گویش که با لهجهها مواجه هستیم. لهجه یک آذری زبانی که به فارسی حرف میزند یا لهجه اصفهانی و یزدی و گیلکی و... واقعیت این است که وقتی با یک موقعیت دراماتیک در یک جغرافیای بومی مواجه هستیم، حرف زدن و گفتوگوی آدمهای قصه در این موقعیت نیز به زبان بومی خودشان رخ میدهد. در بسیاری از مناطق ایران بیش از آنکه زبان فارسی زبان محاورات و مکالمات روزمره باشد، زبان قومی و بومی آن منطقه مورد استفاده قرار میگیرد و سهم زبان فارسی یا رسمی خیلی کمتر از زبان محلی و بومی است و بازنمایی سینمایی این موقعیت به ویژه وقتی با فیلمی واقعگرا مواجه هستیم یک عینیت سینمایی و رعایت قواعد زبانی آن است. اینکه ممکن است فیلمی به زبان بومی و محلی در گیشه جواب ندهد یا مخاطب عام ممکن است با آن ارتباط برقرار نکند مسائل فرامتنی فیلم است که باید در ذیل مباحثی مثل جامعه شناسی فروش درباره آن حرف زد اما وقتی منطق درام اقتضاء میکند تا فیلمی که در جغرافیای بومی روایت میشود ملتزم به زبان بومی باشد یک منطق درون منتنی است که عدول از آن یک کنش ضد سینمایی به حساب میآید.
یکی از ویژگیهای کلی جشنواره امسال را میتوان خروج از پایتخت و فیلمسازی در جغرافیای محلی دانست. بدیهی است توجه به زبان بومی و محلی میتواند بخشی از مخاطبانی که به زبان و گویش مادری خود حرف میزنند جذب کند. مثلا فرض کنید چه تعداد از هموطنان ما در کل کشور به زبان ترکی حرف میزنند، وقتی آنها با فیلمی که به زبان مادریشان ساخته شده مواجه میشوند، میتوانند ارتباط بیشتری برقرار کرده و با شخصیتهای آن بهتر همذات پنداری کنند. بر این مبنا توجه به زبان بومی در سینما را میتوان دلیل جاذبه نه دافعه آن دانست که میتواند مخاطبان خاموش را هم با خود همراه کند. ضمن اینکه در همه فیلمهای موفق که به زبان بومی تولید شده بیش از زبان شخصیتها، زبان سینمایی اثر و قصهای که تعریف میکند مخاطب را با خود همراه کرده و چه بسا بتوان گفت زبان فیلم، عنصر ثانویه فیلم است.
از سوی دیگر وقتی در سیاستگذاریهای فرهنگی و سینمایی بر ضرورت توجه به سینمای بومی و تجربهگرا تاکید میشود نمیتوان رویکردی حذفی یا حداقلی به زبان بومی در فیلم داشت. این رویکرد سالهاست که در سینمای مستند ما حل شده و بسیاری از مستندهای موفق ایرانی با زبان بومی ساخته شدهاند اما هنوز در سینمای داستانی ما به عنوان یک مناقشه مطرح است و برخی آن را مصداق بی توجهی به فرهنگ ملی و حتی تقویت اندیشههای تجزیهطلبانه میدانند. اگر چه تعصب بر سر زبان بومی و نگاه افراطی به آن بدون منطق دراماتیک در یک فیلم نیز میتواند آسیبزا باشد. اینکه زبان بومی را متعصبانه در برابر زبان رسمی قرار دهیم نیز افتادن از آن سوی بام است. آنچه که در نسبت بین زبان و سینما مهم است در درجه اول ساختار زبان و بیان سینمایی اثر است که اگر بلنگد با زبان کلامی شخصیتهای فیلم جبران نمیشود و تناسب منطقی بین زبان فیلم و منطق و مقتضیات دراماتیک فیلم است وگرنه هیچ کدام از زبان رسمی یا بومی در نسبت با فیلم و سینما بر یکدیگر برتری ذاتی ندارد و قابل ستایش یا سرزنش نیست. به جای افراط و تفریط در بهرهگرفتن از زبان و لهجه در سینما میتوان مثل بهرام بیضایی در باشو غریبه کوچک به گفتوگو و تعامل زبانی اندیشید. به اینکه همدلی از همزبانی خوشتر است.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: