در سیزدهمین جشنواره سینماحقیقت که هفته گذشته پایان یافت، مستندی به نام صحنههایی از یک جدایی ساختهی وحید صداقت ازجمله مستندهایی بود که مورد توجه مخاطبان قرار گرفت. این مستند در آستانه دهمین سال ساخت فیلم جدایی نادر از سیمین به کارگردانی اصغر فرهادی آماده نمایش شد که روایتی از شکلگیری ایده و فیلمنامه، نحوه انتخاب بازیگران تا پایان فیلمبرداری و بازتابهای جهانی این فیلم را شامل میشود. در این مستند همراه با تصاویری از فیلم و پشت صحنه با روایت اصغر فرهادی، گفتگوهایی نیز از مایک لی ، ژان-کلود کریر و ابراهیم گلستان نشان داده میشود. وحید صداقت پیش از این نیز مستند درباره فروشنده را به طور مشترک با تهمینه منزوی کارگردانی کرده بود که آن هم به چگونگی شکل گرفتن فروشنده هفتمین فیلم کارنامه اصغر فرهادی میپرداخت که در گروه هنروتجربه اکران شد. آزاده کفاشی و کوروش عطایی هم که امسال با مستند در جستجوی فریده نماینده ایران در اسکار بودند، اولین فیلم مستند خود را با نام از ایران یک جدایی ساخته بودند که موضوع آن هم فیلم جدایی نادر از سیمین است که روند ساخت و موفقیتهای فیلم را روایت میکند و به مواجهه و واکنش مردم درباره این فیلم و درخششهای آن در عرصه جهانی میپردازد. البته اینکه چرا دو مستند با یک موضوع و رویکرد ساخته شده و ضرورت آن چه بوده بحث دیگری است که باید در ارتباط با بایستههای تولید مورد بررسی قرار بگیرد. اما چیزی که مساله این یادداشت است در سالهای اخیر شاهد شکلگیری نوع جدیدی از مستندسازی یا گرایش به نوعی مستندسازی هستیم که به سراغ فیلمهای موفق یا کالت میرود و تلاش میکند به بازنمایی و خوانش مجدد آنها بپردازد.
نمونه تلویزیونی چنین رویکردی را در برنامه قدیمی «شما و سیما» شاهد بودیم که به سراغ سریالهای تلویزیونی میرفت، از پشت صحنه آنها گزارش تهیه میکرد و با عوامل آن به گفتوگو مینشست. یک نمونه دیگر تلویزیونی برنامه «یک فیلم یک تجربه» بود که از شبکه چهار پخش میشد و در آن هم یک فیلم سینمایی در هر قسمت مورد بازخوانی و بررسی قرار میگرفت و با برخی از عوامل آن به ویژه کارگردان و بازیگران گفتوگو میکرد. آنچه که در ابتدا درباره این شکل از مستندسازی به یک پرسش بدل میشود این است که آنها را باید در زیر کدامیک از گونههای مستند قرار داد. مثلا باید آن را یک مستند آموزشی دانست که مهارت فیلمسازی را به شکل یک تجربه آزموده شده و عینی به مخاطب منتقل میکند و مصداقی از یک کارگاه تصویری انتقال تجربه است یا باید آن را مستندی پژوهشی-تحقیقی دانست که به تکنگاری سینمایی دست میزند. یا حتی میتوان آن را به مثابه یک مستند پرتره معنا کرد که به جای بازنمایی یک شخصیت حقیقی، فیلم خاصی را به مثابه یک شخصیت و هویت حقوقی و سینمایی روایت میکند. ضمن اینکه میتوان آن را نوعی مستند- داستانی هم دانست. به نظر میرسد که همه این طبقهبندیها میتواند در تعریف این گونه مستندسازی سهیم باشد و به مثابه کارکردهای آن شناخته شود. اگر آفرینش و تولید یک فیلم سینمایی را به مثابه یک واقعیت جعل شده فرض کنیم این مستندها میتواند واجد مولفه اجتماعی باشد به این معنا که یک اثر سینمایی را به عنوان واقعیت برساخته هنری، بازنمایی کرده و حتی به بازآفرینی معنایی آن دست میزنند. اگر فیلمهای داستانی بر بنیان چه قرار میگیرند مستندسازی از آنها، چگونگی و چرایی آن را به مخاطب نشان میدهند. این رویکرد صرفا به انتقال اطلاعات و آگاهی تازه نسبت به یک اثر سینمایی محدود نمیشود، بلکه امکان تازهای برای درک و دریافت مجدد اثر ایجاد میکند که ممکن است به فهم تازهای از یک اثر سینمایی بینجامد. اگر فیلم را به عنوان متن بشناسیم، این مستندها به بازنمایی و برجسته کردن زیرمتنها پرداخته و امکان خوانش تازه یا متفاوتی برای مخاطب یا منتقدی که فیلم را تماشا کرده فراهم میکند. اگر فهم زیر متن در نگارش فیلمنامه اهمیت دارد و بر آن تاکید میشود در اینجا پشت صحنه به مثابه زیر متن بصری فیلم، واجد اهمیتی بیش از یک رازگشایی ساده بوده و میتواند به رمزگشایی محتویی و فرمی اثر منجر شود. در واقع این مستندها شکلی از آگاهی درباره فیلمها را صورتبندی میکنند که ضمیر ناخودآگاه اثر که روی پرده از چشم مخاطب پنهان بوده به سطح آگاه و هشیار رسیده و بافت و ساختار درونی آن را آشکار میکنند.
در سینمای داستانی هم البته شاهد تولید فیلمهایی هستیم که فرایند تولید یک فیلم را به مثابه قصه یا بهانهای برای قصهگویی، محور روایت خود قرار داده بودند. فیلم میکس داریوش مهرجویی که به مشکلات فیلمسازی در ایران می پرداخت یکی از نمونههای بارز این نوع فیلمهاست. یا دو فیلم با یک بلیت داریوش فرهنگ نمونه دیگری از یک فیلم داستانی است که دردسرهای فیلمسازی را به قصه خود بدل میکند وحتی عنوان فیلم نیز روایتگر همین معناست. مستندهایی که درباره فیلمهای سینمایی ساخته شده نیز به نوعی دو فیلم با یک بلیت هستند. مخاطب هم یک مستند میبیند هم قصه و رازهای مگوی یک فیلم را. اگر فیلمهای داستانی با محوریت فیلم و سینما را به فیلم در فیلم میشناسند، مستندسازی از فیلمهای داستانی، فیلم درباره فیلم است که دو عنصر سرگرمی و آگاهی را به موازات هم در خود تعبیه کرده است. آنچه در ارتباط با مستندسازی از فیلم مستند باید به عنوان نقطه آسیبپذیر مورد توجه قرار گیرد این است که مرز خود را با گزارش خبری از فیلم روشن کند تا به صرف خبررسانی درباره یک فیلم تقلیل نیابد. گزارش خبری اگرچه میتواند به عنوان بخشی از ماهیت ساختاری این گونه از مستندها باشد اما نباید به آن خلاصه شود. مستند قرار است چیزی فراتر از یک گزارش خبری و تصویری باشد و یک واقعیت مهمتر و کلان تر را بازنمایی کند. اگرچه این گونه از مستندها هویت خود را به عنوان یک اثر هنری از سوژه خود به عنوان یک اثر هنری دیگری میگیرد اما نباید سربار آن باشد. در واقع هویتمندی این مستندها در شکل روایت، ساختار تکنیکی و فنی آن و قابلیتهای بصری و رویکردی است که نسبت به سوژه دارد نه اهمیت و جایگاه سوژه. به عنوان مثال اگر مستندی درباره یکی از فیلمهای اصغر فرهادی ساخته میشود نباید وزن و اعتبارش وابسته به جایگاه فرهادی و فیلمش باشد بلکه خود مستند باید قابلیت و ارزش هنری داشته باشد.
اگرچه فیلم داستانی یک برساخته هنری است و حاصل تخیل و رویاپردازی مولف آن اما به عنوان یک کالای هنری، واقعیت اجتماعی و فرهنگی است و مستندسازی از آن در واقع خوانش و بازخوانی هویت رئالیستی یک فیلم است. به همین دلیل میتوان آن را از منظر جامعهشناسی هنری مورد تحلیل قرار داد و در واقع مستندساز همان کاری را میکند که یک جامعهشناس هنری در حیطه نظری و تئوریک انجام میدهد. یعنی بررسی و تحلیل عوامل اجتماعی و برون متنی در شکلگیری یک اثر هنری. از سوی دیگر این مستندها شکلی از روایت بصری تاریخ سینما هم هستند که قصه یک فیلم داستانی را در حافظه بصری سینما ثبت و بایگانی میکنند. ظرفیتها و ظرافتهای زیادی در این شکل مستندسازی نهفته که با تداوم آن شناخته خواهد شد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: