جزییات حمایت فارابی از فجریها
علیرضا تابش، مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی، در گفتوگویی با «باشگاه خبرنگاران جوان» اعلام کرد که از فیلمهای حاضر در سیوهفتمین جشنواره فجر، رویهمرفته دوازده فیلم در بخشهای «سینمای ایران»، «نگاه نو» و «انیمیشن» با حمایت این بنیاد تولید شدهاند: «خوشبختانه این فیلمها تنوع محتوایی و ساختاری دارند و سعی کردیم به موضوعهای مختلف تاریخی و اجتماعی توجه کنیم و همین طور به فیلمهای اول و دوم کارگردانان.» اما موضوع جالب دیگر در این گفتوگو، اشاره تابش به حاشیهسازی پیرامون افتتاحیه این دوره از جشنواره است که انگار هنوز فراموش نشده: «متأسفانه افرادی که در آیین افتتاحیه جشنواره حضور نداشتند صرفاً به استناد برخی اظهارنظرهای نادرست یا اخبار حاشیهای، حکمی قطعی صادر کردند و حتی به حرفهای کارگردانان، تهیهکنندگان و منتقدان سینمایی حاضر در مراسم هم توجهی نکردند... جای تأسف دارد که عدهای با برخی مقاصد سیاسی جشنواره را هدف گرفتند و «حاشیهسازی» را به «توجه به متن» ترجیح دادند.»
«فوقالعاده»های روز پنجم
یکشنبه روز پنجم جشنواره، با سانسهای فوقالعاده متعددی همراه شد. غلامرضا تختی و سرخپوست در پردیس سینمایی آزادی به سانس فوقالعاده رسیدند و ماجرای نیمروز؛ رد خون در پردیسهای ایرانمال و تماشا (که بجز سانس اصلی دو سانس فوقالعاده داشت). موزه سینما هم به خاطر استقبال تماشاگران در دو سالن به صورت همزمان شبی که ماه کامل شد را به نمایش درآورد.
در ادامه میتوانید خیلی کوتاه با چهار فیلمی آشنا شوید که روز پنجم جشنواره در پردیس ملت به نمایش درآمدند و درباره حرفهای کارگردانان و عوامل اصلیشان بخوانید، اما جالب است که وجه اشتراک این فیلمها در دلبندان (مادران و فرزندان) تنها و رهاشده بود؛ از مستند دلبند تا طلا و شبی که ماه کامل شد.
دلبند؛ از ایدفا تا برلین و فجر
دلبند به کارگردانی یاسر طالبی یکی از بهترین مستندهای این دوره و در کل یکی از دیدنیترین آثار جشنواره سیوهفتم است؛ فیلمی که در جشنواره معتبر و مهم آثار مستند یعنی «ایدفا» روی پرده رفت و همزمان با حضور در فجر، در جشنواره بینالمللی برلین هم به نمایش درآمده است.
طالبی در نشست فیلمش گفت: «حدود دو سال فیلمبرداری داشتیم و یک سال هم مرحله پیشازتولید بود. فیروزه بهشدت زنی سخت است که ما بهتدریج توانستیم اعتمادش را جلب کنیم. همیشه از آدمهای معمولی در موقعیتهای ویژه استقبال میکنم. او بعد از دو سال به من گفت: «حالا من و شما، مادر و فرزند شدیم.» از همان ابتدا به این نتیجه رسیدیم که نمیتوانیم دخلوتصرف کنیم و برای همین از لنز پنجاه استفاده کردیم و میدانستیم که میخواهیم مشاهدهگر باشیم... به جرأت میتوانم بگویم سینمای مستند پیشروتر از سینمای داستانی ماست...»
الهه نوبخت به عنوان تهیهکننده گفت: «...بهواسطه شغلم میدانم در فضای بینالمللی در مورد ایران چهطور فکر میکنند. آنها جامعهای را میبینند که اتفاقاً مردسالار نیست و زنی میتواند مردتر از مردها زندگی کند...» و طالبی هم افزود: «زندگی فیروزه فارغ از فضای تجدد برای مخاطبان خارجی بسیار پراهمیت بود. البته ساخت این فیلم برای خودم هم ادای دین بود. نسل فیروزهها از بین رفتهاند. ارتباط فیروزه - که حالا 83 ساله است - با خداوندش، ارتباط متفاوتی است. دیالوگ مهمش این است: «آنجایی که گاو مرا میفهمد، انسان مرا نمیفهمد.» او ایمان مرا بیشتر کرد.»
خون خدا؛ «در هیچ صحنهای از فیلم خشونت نداریم، شخصیتهای من سیگار هم نمیکشند»
کارگردان جوان خون خدا ، در نشست خبری در پاسخ به این پرسش که فیلمش چهقدر میتواند نظر مردم را جلب کند، گفت: «اگر مردم دنبال کار متفاوت باشند که به نظرم هستند، حتماً از این فیلم استقبال میکنند... هیچ مشکلی با سینمای هنر و تجربه ندارم...» و بعد در پاسخ به این سؤال که «چرا هیچکدام از شخصیتها دنیای ذهنی ندارند؟» عذرخواهی کرد! عباسمیرزایی در ادامه گفت: «ما روزی هجده تا بیست ساعت کار میکردیم و هیچکس خم به ابرو نمیآورد... 25 روز فیلمبرداری کردیم و فیلم بهسختی به جشنواره رسید...» او درباره صحنههای خشونتبار فیلم هم چنین توضیح داد: «به نظرم در هیچ صحنهای از فیلم خشونت را نشان ندادهام چون حتی صحنه سیگار کشیدن را هم در فیلمهایم نشان نمیدهم...» و درباره نگاه ماورایی به امام حسین (ع) گفت: «اینکه الان زندهایم معجزه است. چون بالای میلیاردها میتوز در بدن ما تولید میشوند که اگر از طریق گلبولهای سفید نابود نشوند، تبدیل به سرطان میشوند. اینکه من دوست دارم از حضرت سیدالشهدا نام ببرم، برای من سمبل محض است. چرا به یک کارتنخواب نباید نظر بشود؟ چرا این طور نگاه نکنیم که هر کدام از ما میتوانیم آن کارتنخواب باشیم؟»
طلا؛ چهار کلهپوک!
برخی فیلم جدید پرویز شهبازی را دوست دارند اما کسانی که از او توقع بیشتری دارند بر این باورند که فیلم ناموفق دیگری به کارنامه شهبازی اضافه شده است. خود او در ابتدای نشست درباره شکلگیری فیلمنامه نهایی - که یکی از نقاط ضعف اصلی طلا به شمار میرود - گفت: «بازبینی فیلمنامه نهایی تا آخر فیلمبرداری ادامه داشت.» راستش را بخواهید این حسی است که در جریان فیلم هم با آن روبهرو میشویم و حتی این طور به نظر میرسد که فیلمساز به سبکوسیاق آثاری عمل کرده است که بدون فیلمنامه پیش میروند و با توضیح عمومی صحنه، دست بازیگران را در بداههپردازی صحنهها و دیالوگگویی باز میگذارند؛ که البته فیلم با این فرض هم سازگاری کامل ندارد و در بعضی صحنهها به نظر میرسد شخصیتی بداهه دیالوگ میگوید و دیگری عین جملههای یک فیلمنامه دقیق و هدفمند را به زبان میآورد. البته هومن سیدی هم توضیحهایی داد که مرتبط به نظر میرسند: «کار کردن با شهبازی برایم جالب بود... اتفاقاتی که او در قصه به وجود میآورد کلاسیک نیستند. چون همه چیز واقعی است، رویکردی که در لحظه دارد، نرم است و به گونهای که انگار اتفاق نمیافتد؛ و از طرفی به شعور مخاطب احترام میگذارد.» پیمان شایانفر هم گفت: «زمانی که شروع به فیلمبرداری کردیم به اندازه کافی در پیشتولید صحبت نکردیم اما سریع ارتباط برقرار کردیم و از همکاری با شهبازی لذت بردم.»
اما رامبد جوان هم انتقاد خود از اهالی رسانه را چنین مطرح کرد: «...سؤال من این است که شما چرا یک مبحث مهم را درباره سینمای شهبازی باز نمیکنید؟ وقتی فیلم او را میبینیم به نظر ساده میآید در حالی که مهندسیشده و سخت است. یک کارگردان چهطور میتواند چنین موضوعی را ساده کند؟ اینکه کدام بازیگر چند فیلم بازی کرده است یا چنین سؤالهایی مناسب نیستند و بهترست حرفهایی بزنیم که شاید بیرون از اینجا مطرح نشوند.» شهبازی هم درباره پرسشی در مورد فیلمنامه گفت: وقتی میگویید نمای «سوبژکتیو شخصیت منصور» اشتباه است و نشان میدهد اطلاعات شما در زمینه کارگردانی بسیار پایین است.» انتقاد آقای جوان و شهبازی کاملاً درست، اما به نظر میرسد نکتهای فراموش شده است. سالها پیش که جشنواره در سینما فلسطین برگزار میشد، نشستهای خبری، گرم و جنجالی بودند چون علاوه بر عکاسان و تازهکارهای عرصه خبر و گزارشگری که دوست دارند نقش منتقد را هم بازی کنند (و سؤالهای اغلب عجیب و ناشیانه بپرسند) منتقدان جدی و صاحبنام هم در نشستها حاضر میشدند. اما خیلی زود مسئولان برگزاری فجر برای «حمایت» از فیلمسازان بساط نقد جدی را برچیدند و نشستها به مکانی برای معرفی فیلمها و فیلمسازان بدل شد. خب، این هم نتیجه؛ که امروز به خواست فیلمسازان برای طرح سؤالهای جدی کشیده و ورق برگشته است!
شبی که ماه کامل شد؛ ارزشهای پنهان یک روایت کلاسیک با شخصیتهای خوب و بدِ قراردادی!
نرگس آبیار پیشرفت چشمگیری کرده است و حتی برخی میتوانند بگویند که دستاورد وی بر اساس دو فیلم اولش دور از انتظارست. به هر حال، در جشنواره و سینمایی که روایت کردن یک داستان کلاسیک (که احتمالاً برای بعضی ساده و حتی پیشپاافتاده به نظر میرسد) با شخصیتهای قابل قبول و اجرای استاندارد به یک آرزو بدل شده است و در پنج روز ابتدایی جشنواره خیلی از فیلمسازان قدیمی و جدید از این کار ناتوان بودهاند، نهفقط غنیمت که موهبتی است که باید قدرش را بیشتر هم دانست! بماند که با یک تریلر بسیار سخت و متفاوت طرفیم که نمونه مشابهش در سینمای ایران بهراحتی به ذهن نمیآید. البته آبیار درباره تفاوت ظاهری و ژانری فیلم با دیگر آثارش به این نکته اشاره کرد که «چون نگاه زنانهای در کار بود، برایم جذاب شد. زنان همیشه شخصیت اصلی فیلمهای من هستند.» و چه خوب که او معمولاً درگیر رویکردهای افراطی فمینیستی نمیشود، حتی اگر در چنین فیلمی به زاویه دید روایت وفادار نماند.
شبی که ماه کامل شد از فیلمبرداری و تدوین سود زیادی برده است اما همین جنبههای فیلم را میتوان با نگاهی سختگیرانهتر زیر ذرهبین برد و مثلاً از لرزشهای سرسامآور دوربین و قابهای بستهاش گفت که مدتهاست در سینمای حرفهای جهان به این حدواندازه استفاده نمیشوند یا تدوینی که در نگاه اول به نظر میرسد میتوانست کمی منسجمتر هم باشد. سامان لطفیان درباره فیلمبرداری چنین توضیح داد: «خانم آبیار که فیلمنامه را نوشت، سفری داشتیم و لوکیشن را بازبینی کردیم. البته فضای بصری فیلم در ذهن او بود و من تنها از پیشینه مستندم استفاده و سعی کردم آن را اجرایی کنم.» اما جالب بود که در مورد سکانس بیابان و تعداد دوربینها گفت: «با یک دوربین و در چند برداشت فیلمبرداری کردیم.» حمید نجفیراد هم درباره تدوین گفت: «از ابتدا هم این نگرانی بود که با توجه به همه سکانسهای مهمی که باید روایت میشدند، حس کار درنیاید. من هم به عنوان تدوینگر تمام تلاشم را کردم که روح هر سکانس درست دربیاید و از طرفی فرازونشیب شخصیتها درست اتفاق بیفتد.»
در ادامه نشست محمدحسین قاسمی (تهیهکننده) از گوشهای از سختیهای کار گفت و تلخیهایی که جای بیانشان در این جشن سینمایی نیست. فرشته صدرعرفایی هم درباره نقش متفاوتش که به احتمال زیاد جایزه بازیگر زن مکمل را برای او به ارمغان میآورد، گفت: «فکر میکنم بخش زیادی از این اتفاق را مدیون راهنماییهای بسیار درست و هوشمندانه خانم آبیار هستم که واقعاً این نقش را فوقالعاده زیبا نوشتند. آقای امیدواری هم با چهرهپردازی بینظیرشان به من کمک کردند. امین میری در لهجه به من خیلی کمک کرد و این شانس را داشتم که دو هفته قبل از اینکه جلوی دوربین بروم با مردم چابهار نشستوبرخاست داشته باشم و بتوانم الگوبرداری رفتاری کنم...» شبنم مقدمی هم که بازیگر اصلی تکاندهندهترین صحنه فیلم است با بغضی در گلو گفت: «چون اولین بار بود که فیلم را با شما دیدم کمی هیجانزدهام. تحت تأثیر مادرانگی نقش هستم. میتوانم بگویم خانم آبیار مجموعهای از رفتار، دیالوگ و حرکت را در خصوص این نقش به من دادند؛ و نقشی را به من سپردند که شاید بخت بازی کردن آن کمتر سراغ بازیگری بیاید...»
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: