در چند روز گذشته صحبتهای همایون اسعدیان درباره وضعیت تولید در سینما و آینده بحرانی سینما، بازتابی قابل توجه در رسانهها و بین سینماگران داشته است. به گفته او یک چالش عظیم در سال 1398 روبهروی سینمای ایران قرار گرفته است که میتوان آن را بحران شکاف طبقاتی در سینمای ایران نامید. در بازخوانی صحبتهای اسعدیان میتوان به دو عامل مهم در شکلگیری و افزایش شکاف طبقاتی اشاره کرد؛ یکی افزایش تفاوت بین دستمزدهای برخی بازیگران و سلبریتیها با دیگر عوامل تولید فیلم و دیگری بیهویت شدن موقعیت و حرفه تهیهکنندگی و تبدیل آن به یک کسبوکار و سرمایهگذاری اقتصادی.
اسعدیان در جایی اشاره میکند: «وقتی شما به یک بازیگر، یک میلیارد دستمزد میدهید و عوامل پشت صحنه دستمزدشان در حد پنج تا ده میلیون تومان است، چرا باید کینه و شکاف طبقاتی ایجاد نشود؟ متأسفانه سرویسدهی به بازیگران نیز از عوامل فیلم جدا شده است و در بعضی فیلمها، میز غذای بازیگران با عوامل پشت صحنه فرق دارد.» بدیهی است فاصله مالی و تفاوت زیاد بین دستمزدهای عوامل یک اثر بهتدریج موجب بیانگیزگی و تقویت حس تبعیض در یک مجموعه میشود و حتی نوعی کینه و دشمنی صنفی نسبت به بازیگران را دامن میزند. این به معنای یکسانسازی دستمزدها و اجرای نظام هماهنگ در ساختار مالی تولید یک فیلم نیست و در همه جای دنیا، بازیگران چهره و سلبریتی نسبت به عوامل پشت صحنه دستمزد بیشتری دریافت میکنند اما تفاوت بسیار زیاد و غیرمنطقی که مثلاً بین دستمزد یک بازیگر ستاره با یک فیلمبردار یا صدابردار وجود دارد، متناسب با زحمت و کاری نیست که برای تولید یک فیلم صورت میگیرد! جالب اینکه گاهی عوامل فنی یک فیلم مثلاً فیلمبردار یا فیلمنامهنویس یا طراح صحنه، در حرفه خودش یک ستاره و آدم حرفهای است اما به میزان یک بازیگر مشهور که ممکن است ستاره هم نباشد دستمزد نمیگیرد.
در پشت صحنه تولید هر فیلم، ستارههای خاموشی قرار دارند که چون به اندازه بازیگران شناختهشده نیستند یا ارزش کارشان به میزان شأن حرفهای و توانمندیهای آنها سنجیده نمیشود، از حیث معیشتی با مشکلات زیادی دستوپنجه نرم میکنند. واقعیت این است که ما در سینمای ایران شاهد نوعی «هژمونی بازیگر» هستیم که جایگاه فراحرفهای پیدا کرده است و گاه همه عناصر یک فیلم را با محوریت خودش تعیین میکند؛ حتی شاهد بودیم که بازیگر جای دوربین یا نوع دیالوگش را تعیین میکند و به جای کارگردان تصمیم میگیرد! یا مثلاً زیر بار کنش یا واکنشی که کارگردان در صحنهای از او خواسته نمیرود!
روزگاری عطش نسل جوان به بازیگری از عشق به این حرفه و انگیزههای هنری برمیآمد اما امروز انگیزههای مالی نقش پررنگتری یافته و خیلیها برای پولدار شدن میل به بازیگری دارند! قطعاً نمیتوان این معضل را مطلقاً به رفتارشناسی بازیگران ستاره یا اساساً سازوکارهای مالی صنف بازیگران نسبت داد. بخش عمدهای از این تنشها و چالشها به شرایط بحرانی اقتصاد جامعه و تغییر و تحول در نظام ارزشهای اجتماعی و فرهنگی برمیگردد که در نهایت موجب شده تا دشواری معیشت بر معرفت حرفهای و اصول اخلاقی آن تأثیر بگذارد و هر کس در هر صنفی که باشد، به دلیل دغدغههای شدید مالی گاهی اصول حرفهای خود را فراموش کند یا دچار زیادهخواهی شود.
اسعدیان در جایی با مصداق به این مسأله اشاره میکند و میگوید: «من زمانی دستیار کارگردان بودم و حقوقم هشتاد هزار تومان بود و بازیگر نقش اول آن فیلم، امین تارخ صد هزار تومان دستمزد گرفت. من معتقدم حقوق بازیگر باید از عوامل بیشتر باشد اما بهمرور تناسب بین دستمزدها از بین رفته است.» به نظر میرسد آنچه در این شرایط اهمیت دارد نوعی استانداردسازی در سیستم دستمزدهاست که مثل بسیاری از حرفههای دیگر تعرفه مشخصی داشته باشد و اعضای یک صنف نسبت به آن پایبند باشند. در همین رابطه اسعدیان اشاره میکند: «اصلاً معتقد نیستم که بازیگران نباید دستمزد خوبی بگیرد و بحث من این است که دستمزد در یک سیستمِ استاندارد داده شود. کف دستمزد دویست میلیون تومان است و اگر فیلم خوب فروش کند، بازیگر بتواند تا دو میلیارد نیز دستمزد بگیرد.
اما زمانی که فیلم فروش خوبی ندارد یک بازیگر چهگونه ادعا میکند که دستمزد یکونیم میلیاردی میخواهد؟» بر این مبنا به نظر میرسد تعیین دستمزد بازیگران مبتنی بر میزان فروش و بهنوعی سیستم عرضه و تقاضا نیست و بیشتر یک مطالبه فردی است که قاعده مشخصی ندارد. البته این را هم باید پذیرفت که یک قاعده کلی برای تعیین دستمزد بازیگران نمیتواند وجود داشته باشد و هر بازیگری با توجه به جایگاه حرفهای و سهمی که در یک فیلم دارد میتواند دستمزد دریافت میکند. چهبسا فیلمی بهواسطه حضور یک بازیگر با فروش بالایی در گیشه مواجه شود و در این مواقع، حتی بازیگر میتواند سهم بیشتری از قراردادش طلب کند. اما وقتی فروش فیلم کمتر از حد انتظار است و نام و چهره بازیگر هم به تضمین فروش آن کمکی نکرده است، درخواست دستمزد بیشتر ناعادلانه و بیانصافیست.
مسأله دیگری که اسعدیان اشاره کرد و به نظر میرسد در حال تبدیل شدن به یک معضل ساختاری در سازوکار تولید فیلم در ایران است، تشتت در تهیهکنندگی است. در واقع تهیهکنندگی از منزلت و موقعیت حرفهای خود خارج شده و بیشتر کارکرد اقتصادی و تجاری پیدا کرده است. تهیهکنندگی دچار نوعی بیهویتی حرفهای و صنفی شده است و به قول اسعدیان این سرمایهها هستند که سینمای ایران را میچرخاند! بسیاری از افرادی که بهویژه در یک دهه اخیر در کسوت تهیهکننده به سینما ورود کردند درک و شناخت درستی از سینما ندارند و نگاهشان به تولید فیلم نه به مثابه یک محصول فرهنگی/ هنری که به عنوان یک کالای تجاری است که میتوان به عنوان یک بازار جدید در آن سرمایهگذاری کرد و به سود رسید. این تجارت علاوه بر نان، نام هم دارد و خیلیها را وسوسه میکند تا برای دستیابی به ثروت و شهرت توأمان به عنوان تهیهکننده، سرمایه خود را وارد سینما و عرصه تولید کنند. بدیهی است در شرایط کنونی که سینمای ما با بحران اقتصادی و مشکلات مالی روبهروست، ورود این سرمایهها میتواند اثربخش باشد به شرطی که سازوکار تولید را بههم نزند و از هویت سینمایی خود تهی نشود. واقعیت این است که ما به سرمایه سینمایی نیاز داریم و یکی از مصادیق این سرمایه، پول و بودجه کافی برای تولید فیلم است اما اگر به این بهانه در دام سینمای سرمایهای گرفتار شویم آن گاه هویت و ماهیت و بهطبع کارکرد سینما از ساحت فرهنگی و هنری خود تهی و دچار یک استحاله سینمایی میشود. همان طور که سینما برای جذب مخاطب بیشتر، نباید به مخاطب باج بدهد و تابع صرف سلیقه آنها باشد، در جذب سرمایه نیز نباید دچار وادادگی شود و هویت و استقلال حرفهای خود را از دست بدهد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: