سینمای ایران » چشم‌انداز1397/06/25


پرواز در قفس

به بهانه درگذشت سعید کنگرانی (1333-1397)

علی شیرازی
در «دایره مینا»

 

یک) سعید کنگرانی یکی از شاخص‌ترین بازیگران جوان موج نوی سینمای ایران در دهه 1350 بود که البته دامنه فعالیتش به عنوان بازیگر به دهه قبل با دو فیلم امروز و فردا (1345) و رضاموتوری (1349) برمی‌گشت که این دومی هم به موج نو تعلق داشت اما نقش کنگرانی نوجوان در آن کوتاه بود و گذرا. او بعد از انقلاب بیش از هر چیز در دام سوءتفاهم‌هایی گرفتار آمد که در دوران جدید به دوری‌اش از بازیگری و سینما و در نتیجه به انزوای بیش از پیشِ او حکم دادند و امیدهای خودش و دوستدارانش را نومید ساختند...

دو) متولد تهران بود و از همان کودکی به سبب علاقه‌اش به بازیگری در کلوب تفریحات سالم نقش کودک نمایش مرده‌های بی‌کفن‌ودفن را بازی کرد: «همان زمان، آقای نصیریان و هم‌دوره‌های ایشان در تئاتر سعدی بودند. بعداً که کمی جاافتاده‌تر شدم با محمد صالح‌علا هم‌ روی صحنه رفتم. بچه‌محل بودیم، حتی بعدها سربازی را با هم گذراندیم. البته آقای صالح‌علا فوق‌دیپلم وظیفه بود و زیرنظر برادرم خدمت می‌کرد و من جای دیگری بودم.» (نقل قول‌ها برگرفته از گفت‌وگویش با روزنامه «اعتماد» است).

خیلی زود در نوجوانی با سینمای حرفه‌ای همراه شد و آن دو فیلم دهه چهل‌اش را بازی کرد که اولی از یادها رفت و دومی را نیز دوستداران سینما پس از به شهرت رسیدنش و در تکرار تماشای دومین فیلم مسعود کیمیایی به خاطر آوردند و به ذهن سپردند: «یکی امروز و فردا بود که آن را قبل از رضاموتوری بازی کردم و خدابیامرز خانم فروزان و آقایان وثوقی و همایون هم در آن ایفای نقش می‌کردند. علت حضورم در آن فیلم این بود که بهروز وثوقی و پدرم در وزارت دارایی همکار بودند. آقای وثوقی مسئول مالیات‌های مستقیم بود، چون مالیات‌های مستقیم و غیرمستقیم داشتیم. یک روز بهروزخان به پدرم می‌گوید که در رامسر مشغول ساختن فیلمی هستیم و به تعدادی بچه نیاز داریم. اگر شما راضی باشید مسئولیت سعید با من، بیاید برای فیلم‌برداری. اگر در فیلم دقت کنید آن پسربچه‌ای هستم که نشسته‌ و ضرب می‌زند. جالب است بدانید چه کسانی کنارم بودند: نادر رفیعی و شهرام شکوفنده، برادر زهره شکوفنده که دوبلور است به همراه دیگرانی که بعضی‌شان سینما را ادامه دادند و بعضی رفتند سراغ کارهای دیگر...»

بعد هم ماجرای حضورش در نمدر «سرایدار»ایش مشهور شهرقصه پیش آمد: «هومن مفید برادر کوچک بیژن مفید که نقش موش و جوان عاشق شهرقصه را بازی می‌کرد هم‌سن من بود. بیژن مفید و همسرش خانم جمیله ندایی هم در محله ما زندگی می‌کردند. بهزاد - برادر خانم ندایی - نیز دوست صمیمی برادر بزرگم بود. این بچه‌ها اکثراً گرایش‌های چپی داشتند، با این‌که رگه‌های مذهبی هم در خانواده آن‌ها قوی بود؛ مثلاً همین لهجه گرگانی که در کلام یکی از شخصیت‌های نمایش شهرقصه می‌شنوید حاصل آشنایی و نسبت قدیم فامیلی بیژن‌خانِ مفید با یک روحانی به نام آقای امامی است. روزی برای خرید خانه به مغازه سرکوچه رفتم، بیژن‌خان و جمیله‌خانم سوار بر پژو سفید‌رنگی از آن‌جا رد می‌شدند، وقتی ماشین به نزدیک‌ من رسید توقف کوتاهی کرد و دیدم همین طور با دقت به‌م خیره شده‌اند. بعد خانم ندایی پیاده شد، جلو آمد، اسمم را پرسید و درباره محل زندگی‌ام پرس‌وجو کرد. گفت جنمِ صورت تو یک آنی دارد که به‌ت می‌خورد به سینما و تئاتر علاقه‌ داشته باشی. حالا من اصلاً نمی‌دانستم «آن» داشتن چه معنایی دارد؟ گفتم که یک بازی کرده‌ام. گفت جدی؟! بلافاصله به سمت ماشین برگشت و با همسرش چند جمله‌ای صحبت کرد. بیژن‌خان ترمزدستی را کشید و از ماشین پیاده شد. خدابیامرز خیلی خوش‌تیپ و باجذبه و جدی بود. آمد جلو، به قدری هیمنه داشت که ترسیده بودم، ژست معمولش هم این طور بود که یک دستش را می‌گذاشت زیر چانه‌اش‌ و با دقت و فکر حرف می‌زد. کمی با لب‌هایش بازی کرد و ‌پرسید: «پسرم! کجا زندگی می‌کنی؟» گفتم: «توی همین کوچه پشتی.» بعد درباره تجربه بازی در تئاتر از من سؤال کرد...» در نهایت کنگرانی با یکی از چند اجرای نمایش شهرقصه همراه شد.

کنگرانی در ادامه ضمن تداوم تمرین‌های تئاتری‌ای که از مفید آموخته بود به صورت جدی کارهای «کارگاه نمایش» و آربی اوانسیان را تماشا و فعالیت‌های هنرمندانی مثل عباس نعلبندیان را نیز دنبال می‌کند. در همان سال‌ها به صورت جدی جذب سینما می‌شود؛ ابتدا با دایره مینا و حضور در جمعی معتبر در پشت و جلوی دوربین. فیلم، گویا به سبب پرداختن به برخی مسائل (نظیر انتقال خون و باندهای خرید خون از آدم‌های معتاد و ولگرد و آلوده برای تزریق به بیمارانی که هنوز در شرایط تأسیس نشدن سازمان انتقال خون ایران مجبور به خرید خون بودند) و کلاً فضای تلخ و تاریکش تا چند سال امکان نمایش پیدا نمی‌کند. اما قرار گرفتن تحت راهنمایی و کارگردانی فیلم‌سازی مثل مهرجویی و همچنین بازی در کنار هنرمندان معتبری مانند انتظامی و نصیریان و در نهایت ستاره‌ای همچون فروزان که از سینمای تجاری به بازی در چنین فیلمی دعوت شده بود، هم آموزش‌های لازم را تا حد زیادی به کنگرانی جوان و نورسیده می‌دهد و هم این‌که اعتمادبه‌نفس همکاری با چنین تیمی او را برای پریدن تا ارتفاع‌های بعدی آماده می‌کند. دایره مینا با تأخیری چندساله پس از نمایش سریال تلویزیونی پربیننده دایی‌جان ناپلئون و نقش محوری سعید کنگرانی در آن و همچنین فروش خیره‌کننده و رکوردگذار در امتداد شب در تاریخ سینمای ایران به عنوان پرفروش‌ترین محصول سینمایی کشور در سال 1357 به نمایش درمی‌آید و حضور کنگرانی در همنشینی با فروزان به عنوان دو ستاره دیرینه و جدید سینمای ایران در سال‌های بعد قضاوت می‌شود و به یکی از سلسله سوءتفاهم‌ها علیه بازیگری به نام کنگرانی - که حداقل در کنار سه تن دیگر یعنی مهرجویی، انتظامی و نصیریان هنرنمایی کرده بود - دامن می‌زند.

در «ازدواج به سبک ایرانی» سه)‌ نقش سعید در کتاب دایی‌جان ناپلئون هیچ نامی نداشت. تقوایی شاید پس از مشورت با ایرج پزشک‌زاد و با هدف نزدیکی بازیگر جوانش به این شخصیت، نام آن زمان پرطرفدار سعید را برای راوی و در واقع عاشق داستان انتخاب کرد. نقش و بازیگرش به همراه کلیه عوامل و مؤلفه‌های سریال به‌شدت بر دل مردم می‌نشینند، کار به‌سرعت به بازپخش سریال می‌کشد و تمام بازیگران از جمله سعید کنگرانی به محبوب‌ترین نام‌های بازیگری جامعه بدل می‌شوند.

چهار)‌ کنگرانی در همان سال‌های آموختن گام‌به‌گام از سینماگرانی مثل مهرجویی و تقوایی که یک‌به‌یک به سراغش می‌آیند با پیشنهاد خوب دیگری از سوی یکی دیگر از همین نام‌های معتبر روبه‌رو می‌شود: خسرو هریتاش برای ساخت سرایدار بر اساس داستانی از حسن‌علی شریفی‌مهر؛ تا او نقش پسر شخصیت علی نصیریان را بازی کند. کنگرانی در فیلم به عنوان عضوی از «سینمای آزاد» با دوربین هشت میلی‌متری‌اش از خطای فاحش پدر فیلم‌برداری می‌کند و آن را در تلویزیون به نمایش می‌گذارد. سرایدار از جمله بازتاب نسبتاً خوبی میان منتقدان سینمایی و همچنین اعضای سینمای آزاد آن زمان پیدا می‌کند: «خود من هم قبل از این‌که سرایدار را کار کنم، عضو رسمی گروه «سینمای آزاد ایران» بودم. خاطرم هست که خاستگاه دوستانی چون غلام‌رضا آزادی، کیانوش عیاری، مرحوم شهریار پارسی‌پور و... بود؛ یا غلام‌رضا موسوی که در آن زمان خبرنگار بودند و در حین مونتاژ یکی از فیلم‌های هشت‌میلی‌متری‌ام به نام عزای عذاب در دفتر سینمای آزاد با من مصاحبه کردند. در آن سالیان خود من به عنوان بازیگری که حرفه‌ای شده بود، طرفدار سینمای آزاد، سینمای مستقل، سینمای غیردولتی و سینمای غیراستودیویی بودم.» (از گفت‌وگویش با روزنامه «شرق» 11/4/85)

پنج) کنگرانی سرخوش از این موفقیت و همچنین اقبال عمومی و شهرت در پی نمایش دایی‌جان ناپلئون توسط بهمن فرمان‌آرا به یکی از بحث‌انگیزترین فیلم‌های کارنامه‌اش یعنی در امتداد شب دعوت می‌شود و نقش مقابل مشهورترین ستاره سینما و موسیقی پاپ آن دهه را بازی می‌کند. وجود صحنه‌های اروتیک مفصل در فیلم به شمشیری دودم برای فیلم و بازیگرش بدل می‌شود. از سویی فضای تلخ داستان عشقگونه فیلم را همین صحنه‌ها برای آن بخش از تماشاچیان تنوع‌طلب آن روزگار، جذاب می‌کنند و از طرفی در تمام سال‌های پس از انقلاب، نام کنگرانی برای مدیران و تصمیم‌سازان سینمایی با همین صحنه‌ها تداعی می‌شوند. او در پی این موفقیت عظیم تجاری به فیلمی شبیه به همین مضمون دعوت می‌شود که اتمام آن به پس از انقلاب موکول می‌شود و بدین ترتیب پرواز در قفس در نوروز 1359 روی پرده می‌افتد در حالی که بدون هیچ ربطی به فضای انقلاب و نظام جدید، دیالوگ‌های انقلابی جدیدی (به‌زور و بیش‌تر با هدف به‌روزنمایی و اصلاً کسب پروانه نمایش) به فیلم الصاق می‌شوند اما فیلم رنگی است و جوان‌اول‌هایش شاداب‌اند و قصه هم مانند در امتداد شب پرسوز و گداز. فیلم فروش بدی نمی‌کند و کنگرانی به همراه حبیب کاوش به فیلم بعدی می‌رسند: فصل خون که فیلمی است صددرصد انقلابی و باز هم نصیریان و کنگرانی (برای سومین بار) کنار هم قرار دارند. این یکی هم در نوروز 1360 اکران می‌شود اما خیلی زود به خاطر حضور کنگرانی تا مدت‌ها (تا دوره موسوم به اصلاحات که در شبکه ویدیویی به نمایش درمی‌آید) به بایگانی سپرده می‌شود.

در این میان کنگرانی به همراه فخری خوروش و محمدعلی کشاورز فیلم دیگری را هم به کارگردانی حسین دوانی بازی می‌کند اما گرداب این بار به شکل متفاوت‌تری توقیف و از نمایشش جلوگیری می‌شود. به طوری که فیلم حتی در فضای سال 1360 هم که هنوز ضوابط و سختگیری‌های سال‌های بعد جاری نشده از سوی مدیران و تصمیم‌گیران هنری و فرهنگی وقت «مضر» تشخیص داده می‌شود و تمامی نسخه‌های فیلم و حتی نوار صوتی آن از دسترس خارج و به معنای واقعی توقیف می‌شود.

شش) کنگرانی هنوز به سی‌سالگی نرسیده از قافله «سینمای جدید ایران» جا می‌ماند و به انزوایی ناخواسته تن می‌دهد. سال 1363 رسول صدرعاملی هم‌سن‌وسال و همکلاسی قدیمی کنگرانی که امیدهایی را در فیلم‌سازی برانگیخته قصد می‌کند ایفای نقش جوان نابینای گل‌های داودی را به این دوست دیرینه بسپارد اما ممیزی در پایان فیلم‌برداری حتی داود رشیدی را هم که فیلم‌های انقلابی زیادی در این چندساله بازی کرده است، ممنوع‌التصویر می‌کند؛ یعنی این‌که حلقه روزبه‌روز تنگ‌تر و تنگ‌تر می‌شود... او به رفتن فکر می‌کند و سرانجام در نیمه دوم دهه 1360 به ینگه دنیا می‌پیوندد: «در آمریکا نمایشی بازی کردم که با استقبال مواجه شد. فعالیت‌هایم به همان یک نمایش هم محدود نشد ولی مسأله این بود که من «صدا» نداشتم. عضو سندیکای بازیگران کالیفرنیا بودم و رزومه‌ام هم موجود است اما مسأله بر سر درگیری با آدم‌های کوتوله‌ای است که اصلاً به حساب نمی‌آیند. اتفاقاً از این جنس آدم‌ها در لس‌آنجلس کم نبود.»

اما از داخل ایران آن‌چه برای کنگرانی پیش می‌رفت دست‌به‌دست شدن نوارهای بتاماکس و بعد هم وی‌اچ‌اس بازی‌های قبل از انقلابش در چند فیلم و آن یک سریال مشهورش بود (حتی آن نقش گذرای رضاموتوری) که جوان‌ترها را به وجد می‌آورد. از طرفی هم به سیاق نوروزهای هر ساله که ویدیوهایی از آن سوی آب‌ها به داخل کشور می‌‌رسید آیتم نمایشی کوتاهی با حضور کنگرانیِ به میانسالی رسیده در کنار مرتضی عقیلی و شهناز تهرانی بود که با رقص او به پایان می‌رسید و همگان را بابت از دست دادن یک استعداد بازیگری که با موج نو همراه شده بود به تأسف وامی‌داشت.

هفت)‌ با ظهور دولت اصلاحات و پس از بازگشت سعید راد و منوچهر احمدی، کنگرانی هم قدری دیر به فکر بازگشت افتاد. سال 1383 بود که مصاحبه کوتاهی در روزنامه شرق با چهره همچنان جذاب کنگرانی چاپ شد و او از جبهه رفتنش گفت و بعد هم این‌که با پایان جنگ از ایران مهاجرت کرده بود. بعد هم به‌سرعت علی معلم و حسن فتحی مجوز بازی‌‌اش در ازدواج به سبک ایرانی را گرفتند اما فیلم به مانعی دوساله برخورد کرد و دولت جدیدِ آن‌جناحی نمایش فیلم را منوط به پایین آوردن اسم کنگرانی و محدودسازیِ تبلیغات فیلم به نام‌های مشهوری به غیر از او کردند. بعدها و در پی درگذشت غم‌انگیز ناصر ملک‌مطیعی، حسن فتحی طی رنج‌نامه‌ای این گونه از حال‌وهوای کنگرانی یاد کرد: «هنرمندان پیش از انقلاب بنا بر خواست‌های اجتماعی و دستگاه‌های فرهنگی آن زمان فیلم‌هایی را بازی کرده‌ بودند و این‌ها پس از انقلاب عنادی با چیزی نداشته و به دنبال دعوایی هم نبوده‌اند و فقط دل‌شان می‌خواسته بنا بر همان استعداد و هنرشان کار و این گونه امرار معاش کنند. ناصر ملک‌مطیعی، بهمن مفید، محمدعلی فردین و سعید کنگرانی در ایران ماندند که همچنان کار کنند. برخی از این‌ها به‌سختی می‌توانستند در این سال‌ها امرار معاش کنند، چنان که امروز سعید کنگرانی در گوشه‌ای از بندر انزلی به‌سختی دارد روزگارش را می‌گذراند... من برای بازی سعید کنگرانی تلاش کردم و بعد از ازدواج به سبک ایرانی پیشنهادهای زیادی به او شد ولی متأسفانه دیگر مجوزی برای بازی‌اش ندادند و نتیجه این شد که زندگی خانوادگی‌اش از هم پاشید و او برای درست شدن زندگی‌اش قرض‌وقوله‌هایی از دیگران کرد که بعد از درست شدن [مجوزِ] بازی‌اش بتواند آن‌ها را برگرداند اما هیچ چشم‌اندازی [در میان] نبود و او سرآخر از تهران به بندر انزلی رفت تا در یک آموزشگاه زبان تدریس و در طبقه دوم آن‌جا زندگی کند. این‌ها نماد خاطره‌های یک نسل از فرهنگ و سینمای ما هستند.» (روزنامه شرق، 6/3/97)

هرچند انتشار این رنج‌نامه تقریباً هم‌زمان شده بود با حضور کنگرانی در یک نمایش در تالار سنگلج و امیدهایی هم به حضورش در سریالی برای شبکه ویدیویی وجود داشت و قطعی هم به نظر می‌رسید. از طرفی یک مصاحبه نیز همین دوسه ساله از او در فضای مجازی و برخی خبرگزاری‌های آن جناح دست‌به‌دست شده بود که مشکلاتی را برای کنگرانی رقم زده بود: «[در آن مصاحبه، از من] راجع به سینمای ایران پرسیدند. اصلاً عنوان اصلی‌ای که به من اعلام کردند «به بهانه صدویکمین سالگرد تولد سینمای ایران» یا چیزی شبیه این بود. من هم تا آن‌جا که اطلاع داشتم تاریخ سینمای ایران را از مشروطه گفتم. حتی به پیش‌تر بازگشتیم و بحث ورود اپرا به ایران مطرح شد. آیا شما در آن مطلب یک کلمه از این موارد را خواندید؟ من کجا بازیگر این مملکت را قمارباز نامیدم؟ اصلاً عنوان مصاحبه‌ای که در میان گذاشتند فضای متفاوتی با متن منتشرشده داشت، آن‌ها به این بهانه من را دور زدند...» (از گفت‌وگویش با روزنامه «اعتماد»، ۲۴ شهریور ۱۳۹۷). بعد هم درست در زمانی که می‌خواست اسبش را برای حضور در آن سریال وعده‌داده شده و شاید چند فیلم سینماییِ احتمالی و در دست تولید آماده کند، اجل مهلتش نداد و پر کشید و رفت...
روانش شاد و یادش گرامی باد.

کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:

https://telegram.me/filmmagazine

آرشیو

کتاب کاریکاتورهای مسعود مهرابی منتشر شد
فیلم ۷۶۰۰ به نویسندگی و کارگردانی بهروز باقری
 اولین جشنواره بین المللی فیلم کوتاه عباس کیارستمی برگزار شد
فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۵۵)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: