ظهور سلبریتیها را باید یکی از کارکردها یا کارویژههای جهان رسانهای دانست که در فقدان رسانه، امکان تجلی ندارند. از این رو باید بین سوپراستار و سلبریتی تمایز قائل شد که اولی محصول خصلتها و کاریزمای فردی و حرفهای است و دومی حاصل کارکردهای رسانه!
بدیهی است سینماگران بهویژه بازیگران سهم پررنگی در جامعه سلبریتیها داشته و بیشترین نقش را در گسترش مظاهر زندگی سلبریتی دارند. شاید بتوان گفت سلبریتی شدن محصول شهرت رسانهای است تا هنرمندی! جالب اینکه در اغلب موارد رابطه معکوسی بین این دو برقرار است. به این معنا که کمترین استعداد و توانایی در هنر خاصی مثلاً بازیگری را در فردی میبینیم که سلبریتی به حساب میآید یا برعکس بسیاری از بازیگران توانا و قدرتمند ما در جرگه سلبریتیها قرار نمیگیرند. بر همین اساس باید گفت سلبریتی بودن صرفاً یک موقعیت یا وضعیت است نه فضیلت.
اگر بخواهیم نگاه جزییتری به این مقوله داشته باشیم باید دو عنصر تصویر و رسانه را به عنوان عوامل مؤثر در شکلگیری سلبریتی بدانیم و بدیهی است وقتی از تصویر و رسانه حرف میزنیم بیش از هر چیز به سینما میرسیم. اگرچه خوانندگان، فوتبالیستها و ورزشکاران یا مجریان تلویزیونی هم در طیف سلبریتیها یافت میشوند اما بازیگران بیشتر از سایر اقشار قابلیت سلبریتی شدن دارند. از منظر سینمایی که به این سوژه نگاه کنیم سلبریتیها همان قهرمانهای روی پرده هستند که میل دارند به قهرمانی خود بیرون از پرده هم ادامه دهند. آنها میخواهند نهفقط قهرمان سینمایی بلکه قهرمان مردمی هم باشند؛ با همه ژستها و اداها و اطوارهای ویژه آن.
در شرایط کنونی نسبت بین سلبریتی و سینما را میتوان دستکم در دو وضعیت مورد بازخوانی قرار داد. یکی اینکه میل سینماگران به سلبریتی شدن بیش از گذشته است و بهویژه بازیگران جدید، بازیگری و اساساً سینما را وسیله و راهی برای سلبریتی شدن میدانند و بهرهبرداری از امتیازات آن. انگار سینما برای برخی از آنها دیگر هدف غایی نیست بلکه راهی است برای سلبریتی شدن! بر این مبنا سینما به مثابه یک ابزار رسانهای نه یک کنش هنری، تغییر ماهیت داده و مخاطب را فراموش میکند یا مخاطب را به عنوان ظرفیتی برای شکلگیری و رشد فرایند سلبریتی شدن مینگرد. از سوی دیگر سینما نیز از فرهنگ و مناسبات سلبریتیها در تولید متن بهره میبرد؛ به این معنا که برخی خردهفرهنگهای سلبریتی که در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی شکل میگیرد بهتدریج به فیلمنامهها و فیلمها نفوذ میکند و صورتی سینمایی به خود میگیرد. هماکنون دو فیلم روی پرده سینماها در حال اکران است که مصداق این سخن است. یکی دشمن زن که در آن برخی از خردهفرهنگهای سلبریتیها در شبکه اجتماعی دستمایه خلق برخی موقعیتهای کمیک قصه قرار میگیرد، آن هم نه لزوماً سلبریتیهای عمومی که حتی سلبریتیهای مجازی؛ همانها که بهاصطلاح به آنها شاخ اینستاگرامی یا سوپراستارهای مجازی گفته میشود.
در جشن دلتنگی هم اساساً به شبکههای اجتماعی و خردهفرهنگهای حاکم بر آن پرداخته میشود که باز در بخشی از فیلمنامه یا موقعیتهای دراماتیک آن از المانها و مؤلفههایی که برساخته فضای مجازی و سبک زندگی سلبریتیهاست استفاده شده است؛ اینکه سینما به این مقوله به عنوان یک واقعیت اجتماعی بپردازد نهتنها جای نقد نیست که کارکرد نقادانه سینما را به عنوان یک رسانه نشان میدهد اما اینکه سینما برای خندان یا جذابیت ظاهری خود و جلب مخاطب بیشتر و رونق گیشه سراغ فرهنگ مجازی از جمله خردهفرهنگهای سلبریتیها برود نوعی باج دادن سینما به فضای مجازی است و تنزل و تقلیل سینما در ورطه ابتذال که میتواند شأن و منزلت فرهنگی و هنری سینما را زیر سؤال ببرد و دچار آسیب کند؛ اینکه برای خلق یک موقعیت کمیک یا خنده گرفتن از مخاطب به برخی شیرینبازیهای برخی افراد یا بهاصطلاح شاخهای اینستاگرامی ارجاع کنیم به معنای پسروی از سینماست. در واقع منفعل شدن سینما و عدم خلاقیت هنری در تولید و آفرینش سینمایی است. شاید بخشی از این رخداد را باید در ضعف فیلمنامهنویسی در سینمای ایران جستوجو کرد که برای پر کردن این خلأ به عوامل فرامتنی پیشپاافتاده رجوع میکند. این رجعت نه ارجاع به واقعیتهای جامعه بلکه نوعی ارتجاع هنری و سینمایی است که موجب میشود سینما به جای نقد و تصفیه فرهنگ عامه به منطق فرهنگ عامه آن هم از سطحیترین نوع آن تن بدهد و کارکردهای خود را از دست بدهد.
در دشمن زن شاهد برخی موقعیتها یا حتی استفاده از برخی واژهها و اصطلاحاتی هستیم که از میانمایهترین و مبتذلترین شخصیتهای فضای مجازی شاهد هستیم. یکی از این افراد شخصی به اسم وحید خزایی است که از رفتارشناسی او در اینستاگرام در شخصیتپردازی یا خلق برخی موقعیتهای دراماتیک فیلم استفاده شده است و او هم در صفحه شخصی خود از این فیلم حمایت کرده. این شکل از استفاده سینما از ظرفیتهای فضای مجازی فاقد ظرافت لازم بوده است و به تشخص بخشیدن به افرادی میانجامد که نماد بیشخصیتی و ضعف فرهنگی در فضای مجازی هستند. در حالی که سینما باید از طریق هنر، غربالگری کند و به معروف شدن برخی افراد کممایه و بیریشه دامن نزد. جالب اینکه در خود فضای مجازی و در همین اینستاگرام بسیاری از کاربران با هشتگ «احمقها را معروف نکنیم» تلاش میکنند تا از شهرت و سوءاستفاده برخی از این بهاصطلاح شاخهای اینستاگرامی که سلبریتیهای مجازی هستند جلوگیری کنند و این جای تأسف دارد که خود سینما برای جذب مخاطب به سراغ این شخصیتها رفته است و از آنها الگوبرداری میکند. این الگوبرداریها سقوط فرهنگی سینماست!
شاید تا یک دهه پیش به اندازه امروز سلبریتیها و فرهنگ سلبریتی اهمیت نداشتند و توسعه شبکههای اجتماعی به ظهور قشر اجتماعی تازهای به اسم سلبریتیها دامن زده است که از آن گریزی نیست. چه خوشمان بیاید چه نیاید در همه جای دنیا با پدیدهای به اسم سلبریتیهای سینمایی مواجه هستیم و این ذاتاً امر بدی نیست. همچنین توجه سینما به این پدیده در تولید فیلم هم نهتنها امر مذمومی نیست که کارکرد سینما را نشان میدهد و حتی به عنوان یک ضرورت سینمایی قابل طرح است اما سینمای سلبریتی یا سلبریتیزده که بخواهد سینما را به ابزار یا زبانی نه برای بازنمایی که خودنمایی سلبریتیها بدل کند نهتنها مذموم و قابل نقد که سقوط سینما و شأن فرهنگی آن است. سینما بیش از سلبریتیها به سناریوهایی نیاز دارد که بتوانند به نمایش و پالایش جامعه بپردازند.