در سالی که آمار فروش در سینمای ایران به طرزی بیسابقه چندبرابر شد و در نتیجه چرخهی تولید هم به تبع آن رونقی چشمگیر یافت، میشد پیشبینی کرد که جشنواره برگزار کردن چالشی متفاوت خواهد بود. سینمای ایران که در طول چند دهه سنتهای مشخصی را در ساختار تولید و اکرانش پرورده بود اکنون باید پوست میانداخت و پذیرای چهارچوبها و قواعد تازه میشد. سینماگران و گردانندگان چرخهی اقتصادی و صنعتی سینما، که مدتها به تولید و اکران بین چهل تا شصت فیلم سینمایی بلند در طول سال عدت کرده بودند حالا باید مهیای سازگار شدن با جریان تولید بیش از دویست فیلم سینمایی در طول سال و اکرانی به همین اندازه متورم و مفصل میشدند. طبیعتاً این رقمهای تازه چشمانداز جشنوارهی فجر (مهمترین رویداد سینمایی سال برای اهالی سینمای ایران) را نیز عوض میکرد.
جشنوارهی سیوپنجم مسیرش را با عبور از چند مانع بزرگ شروع کرد. اول از همه باید توازنی میان ظرفیتهای نمایش فیلم در جشنواره، و اندازههای گسترشیافتهی تولید در سینمای ایران ایجاد میشد. ادغام بخشها و گنجاندن 33 فیلم در بخش مسابقه و اضافه کردن یازده فیلم دیگر به عنوان بخش «چشمانداز سینمای ایران» تلاشهایی برای ایجاد تناسب میان ظرف و مظروف بود که البته باز هم نتوانست به تمام متقاضیان و مدعیان حضور در جشنواره سهم برساند و راضیشان کند. سختترین وظیفه را هیأت انتخاب بر عهده داشت که باید از بین بیش از 90 فیلم آمادهی حضور در جشنواره، تقریباً یکسوم را با تکیه بر معیارهای سینمایی برمیگزید. از همان ابتدا پیدا بود که راضی کردن همهی متقاضیان حضور در جشنواره ناممکن است و بالاخره عدهای بیرون خواهند ماند، اما پرسش مهم این بود که کدام فیلمها شامل این غربال سختگیرانه خواهند شد؟ با آشکار شدن اسامی هیأت انتخاب، معلوم شد که گردانندگان جشنواره و سیاستسازان این دوره، به این فکر نیفتادهاند که با توجه به حساسیت انتخابها و تعدد غیرطبیعی فیلمها، برگزینندگان و اعضای هیأت انتخاب را حتیالمقدور از بین افرادی با صبغة سینمایی پررنگتر و تجربه و شناخت تخصصی بیشتر انتخاب کنند که حرفوحدیثها دربارهی صحت انتخابها به حداقل برسد. شاید هیأت انتخابی مثل دورههای سیودوم و سیوسوم (با حضور چند کارگردان مثل احمد امینی، رسول صدرعاملی، محمدعلی باشهآهنگر، بهنام بهزادی، مازیار میری، داریوش فرهنگ، محمدحسین لطیفی، علی مصفا) میتوانست از حجم اعتراضها کم کند. با این حال ترکیب هیأت انتخاب کمتر از اسامی اعلامشده در مرحلهی اول محل مناقشه بود. تصمیم برگزارکنندگان برای اعلام اسامی فیلمها در دو مرحله شاید تمهیدی برای کاستن از حساسیتها بود؛ به این معنا که اگر کسانی نسبت به غیاب فیلم خاصی در فهرست اعلامشده اعتراض دارند، با این تصور که نام آن فیلم در مرحلهی دوم اعلام خواهد شد، آرام بگیرند. اما عملاً کنار ماندن فیلم کیانوش عیاری و حرف و حدیثها دربارهی چند فیلم و فیلمساز دیگر این تمهید را خنثی کرد.
در دورهای که بخش اصلی جشنواره تحت تأثیر موفقیت تمامعیار فیلماولیها در سال گذشته بهصورت یککاسه برنامهریزی شده بود غیبت فیلم عیاری دستاویزی شد برای به راه افتادن اولین موج بزرگ علیه برگزارکنندگان جشنوارهی سیوپنجم. آنان سیوسه فیلم را در بخش اصلی قرار دادند و سپس یازده فیلم دیگر در قالب چشمانداز اضافه شد، بلکه جاهای خالی پر شود و معترضان به جای خرده گرفتن دربارهی نامهای غایب، توجهشان را به حاضران نامدار و انبوهی فیلم و فیلمساز سرشناس معطوف کنند. در این دوره شعار جشنواره جوانگرایی است و طبیعتاً سهم فیلماولیها و چهرههای نورسیده در همهی بخشها چشمگیر است.
دبیر جشنواره محمد حیدری که سال گذشته یکی از پرمناقشهترین دورههای دههی اخیر جشنواره را برگزار کرد امسال با تجربهی بیشتر دقیقاً میداند که قرار است در ده روز آینده با چه چیزی مواجه شود. برنامهریزی برای اجرای درست این جشن ده روزه نیاز به قدری انسجام و نظم دارد که گویا قرار است تا ابد عنصر گمشدهی جشنوارهی فجر ما باشد. آقایی ایوبی رییس سازمان سینمایی و سکاندار سینمای ایران امسال آب پاکی را روی دست همه ریخت و در مصاحبهای با ماهنامهی فیلم تأکید کرد که جشنوارهی فجر همینی است که هست و قرار نیست بهتر شود! در این صورت انتظار بیشتری نمیتوان داشت و باید منتظر رسانههای محروم از کارت حضور، تماشاگران سرگردان در سالنها، جلسههای نقد و بررسی پرحاشیه و کماثر، و تصویرهای آشنایی از این دست ماند. نمونهی این وضعیت را در بلیتفروشی امسال سینماهای مردمی شاهد بودیم. ابتدا این امر به یک سایت نوظهور سپرده شد که همه بلیتها را زودتر اینترتی خریداری کنند. سپس چنان بلبشویی به راه افتاد و آنچنان مشکلات فنی و مدیریتی پیش آمد که روابط عمومی جشنواره اعلام کرد همه به همان شیوهی قدیمی، حضوری برای خرید بلیت مراجعه کنند. طبعاً آشفتگی و دردسرهای ناشی از این نوع تغییرات را، یا باید به حساب ناکارآمدی برگزارکنندگان جشنواره گذاشت و یا به پای بینظمی تاریخی جامعهی خودمان نوشت. هر چه باشد دورنمای خوشرنگی از جشنوارهی سیوپنجم پیش روی مخاطبانش نیست و همه با این امیدواریِ ناگزیر، این دوره را آغاز میکنند که اوضاع در ادامه بهتر شود.
محل برگزاری جشنواره برای منتقدان و اهالی سینما همچنان مرکز همایشهای برج میلاد است و برای مردم، پردیس ملت. همچنان سهم شهرستانها از تنها مهمترین جشنوارهی سینمایی کشور اندک است و وعدهها برای برگزاری همزمان، هر چه پیشتر میرویم تقلیل پیدا میکند. با اینکه امسال سهم شهرستانها نسبت به گذشته کمی افزوده شده اما هنوز بسیاری استانها از دیدن فیلمهای مهم جشنواره محرومند و موضوع کمبود سالن هم همچنان بیداد میکند. برای جشنوارهای که بهشدت زیر سایهی رفتارها و جهتگیریهای سیاسی قرار دارد و متهم است، نزدیک شدن هرچه بیشتر به مردم و پررنگ کردن جنبههای مردمی جشنواره میتواند تنها مسیر رستگاری باشد.
امسال ترکیب متوازنی از ساختههای فیلمسازان نامآشنا و قدیمی از سویی و فیلمسازان جوان و نورسیده از سویی دیگر را شاهد خواهیم بود. بازتابی از کشمکش نسلها و تغییر آداب سینما که در چرخهی تولید سالانه هم قابل رؤیت است در جشنواره دیده میشود که ماهیت سینمای امروز ایران را بازمینمایاند. خواستهی دوستداران سینما چیزی بیشتر از تماشای همهی فیلمها در فضایی آرام و حرفهای و فارغ از عصبیت و آشفتگی بیرون نیست. آیا جشنوارهای که حیثیت سینمای ایران را نمایندگی میکند و تمام نیروهای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی این سرزمین برای برگزاری آبرومندش بسیج میشوند میتواند آینهای در برابر موجودیت سینمای امروز ایران باشد و چشمانداز روشنی از اکران پررونق 1396 پیش روی ناظران بگذارد؟
در ایستگاه اول مثل همیشه امیدوار میمانیم. روزهای بهتری پیش روی سینمای ایران است، چه این دوره از جشنواره نقطهی آغازش باشد و چه نباشد.
*
خانه (اصغر یوسفینژاد)
زادهی اضطراب جهان
محسن جعفریراد
اصغر یوسفینژاد از لحاظ انتخاب ایدهی مرکزی در روایت خانه هوشمندانه عمل کرده است: جنازه پدری بنا به وصیتش باید به دانشگاه علوم پزشکی برده شود تا جسدش برای دانشجویان پزشکی تشریح شود، اما خانوادهاش مخالفند. در انتخاب فرم بصری هم خلاقیت یوسفینژاد قابل شناسایی است. دوربین روی دست در خدمت تنش فزایندهی موقعیت و بیان اضطراب و تردید در شخصیتها به کار گرفته شده است. از زبان ترکی هم در خدمت باورپذیری کار بازیگران و در کل موقعیت داستانی استفادهی بهینهای شده است. اما تمام این نکات مثبت نمیتوانند فیلم را فراتر از یک کار خوب ببرند چون به نظر میرسد یوسفینژاد در برخی موارد مبهوت ایدههایش شده است، بهخصوص نوع ترکیببندی در تصاویر که گاهی حرکات دوربین و پیشزمینهها و پسزمینهها به طور شلخته طراحی شده و هارمونی لازم با روایت اصلی را ندارند. پایانبندی فیلم هم شتابزده است اما در کل گام اول یوسفینژاد در سینمای بلند، گامی محکم بوده و میتوان مشتاق کارهای بعدیاش ماند، بهخصوص درباره بازیهای فیلمش که همگی در پروراندن مناسب آدمهایی که زادهی اضطراب جهان پیرامونشان هستند، بهخوبی کار کردهاند.
ایتالیا ایتالیا (کاوه صباغزاده)
بامزه اما کشدار
ایتالیا ایتالیا قرار بوده یک کمدیموزیکال ایرانی باشد که کموبیش قواعد این ژانر را رعایت کرده است؛ از شوخیهای کلامی گرفته تا انواع و اقسام همخوانی شخصیتها با ترانههای ایتالیایی. جزییات فیلم هم بهخوبی طراحی شده اما مشکل اینجاست که این جزییات در خدمت یک روایت منسجم نیستند چرا که انگیزهی شخصیتها در برخی موارد مشخص نیست؛ مثلاً شخصیت زن فیلم بیخود و بیجهت و بدون هر علت خاصی با دیدن یکبارهی مرد به او دل میبندد و همین طور مرد نیز دلباختهاش میشود. ضعف دیگر فیلم افراط در تصویرپردازیها به شیوهی کلیپهای خوشرنگولعاب است. این تصاویر شستهورفته اجرا شدهاند اما وقتی دستکم معنایی در بر ندارند، به تلاشی هدررفته بدل میشوند، بهخصوص حضور زن و مرد در جنگل و جاهای مختلف که بدون هر دلیل خاصی چند دقیقه از فیلم را به خودش اختصاص داده است.
اما با وجود این ضعفها جسارت کاوه صباغزاده در گرایش به این ژانر جالب توجه است؛ فیلمی سرخوشانه که کمبودش در شرایطی که همه به رئالیسم اجتماعی گرایش دارند، حس میشود و باید از این فیلمها بیشتر ساخته شود تا حق انتخاب بهتر و بیشتری برای مخاطب در نظر گرفته شود. ایتالیا ایتالیا ضرباهنگ خوب و هدفمندی دارد اما بهراحتی میتوان زمانش را از ۱۱۰ دقیقه به ۹۰ دقیقه تغییر داد. در کل میتوان مشتاق تماشای تجربههای بعدی این فیلمساز جوان ماند که حداقل سعی کرده استقلال فکری و عملیاش را به رخ بکشد، بهویژه با ارجاعها و ادای دین جذاب به فیلم هامون که به شکل بامزهای لابهلای روایت اصلی برجسته شده و حسوحالی نوستالژیک به روایت بخشیده است.