در شمارهی پاییز ماهنامهی «فیلم» همهجوره از زندگی فیلممستندی اهالی و علاقهمندان سینمای مستند امروزمان خواهید خواند. اینها تکههایی است از لابهلای مطالب، محض به دست دادن تصویر و فضایی از این شماره:
* مهجور بودن این سینما، لااقل تا وقتی تلویزیون بنا ندارد تصویرِ رسمی و بیمعنایش از زندگی اجتماعی ایران را دستکاری کند، هم به نفع این سینما تمام شده هم به ضررش. به نفعش چون امکانِ بازیگوشی و کشفوشهود و خلاقیت میدهد و به ضررش چون امکانِ هضمِ این تصاویر در مخیلهی اجتماعی وجود ندارد؛ و این یعنی تا حدودِ زیادی هدر رفتنِ امکانی که موجود است و میتواند مؤثر هم باشد؛ که البته چیز جدیدی در مملکت ما نیست و بهش عادت داریم. (شمیم مستقیمی)
* آقایان پرنده/ رضا بهرامینژاد
کماکان ایستاده در میان بازی بازیگوشانهی واقعیت یا بازسازی واقعیت. قصهی سه مرد نوازنده و یک بند موسیقی در بندر انزلی. راستش حالا بعد این همه سال از ساخته شدن فیلم جدل بر سر اینکه چهقدر واقعیت است و چهقدر بازسازی، داستانی به زعم من مال ذهنهای فسیلشدهی منتقدانی است که لذت بردن از فیلمها را بلد نیستند. آقایان پرنده بازنمایی شکست است؛ بازنمایی تمامی پریشانیهای نسلی که فکر میکرده روزی میتواند بپرد. چرا هنوز دوستش دارم؟! چون هنوز به اصل روایت بیش از هر چیزی پایبند است؛ چون میخواهد راوی یک ماجرا باشد نه فیلمسازی حرفهای که میخواهد لحظهبهلحظهی آنچه را که رخ میدهد یا خود در رخ دادنش نقش داشته، به چنگ بیاورد. خیلی ساده هنوز جوانانه و پرشور است... (امید بلاغتی)
* مستند زندگی در مه که بارها توسط قبادی پرافتخارترین مستند تاریخ سینمای ایران خوانده شده است به ناگاه تصویری جدید از کردستان را ارائه داد؛ مستندوارهای که حتی صحنههای ساختگی و طراحیشدهاش با شیوهی خاص قبادی جلوهای مستند داشت و بسط همان فیلم، داستان اولین اثر بلند سینمایی فیلمساز را رقم زد. تصاویر برف و کوهستان و مرز و قاچاق و کودکان و فقر چنان درهم تنیدهشده به نمایش گذاشته شدند و چنان در ذهن مخاطبان نقش بستند که تا سالها بعدتر و حتی اکنون نیز کردستان برای بسیاری یادآور برف و قاچاق و فقر است. (شیلان سعدی - کیوان فهیمی)
* خوشبختانه از همان ابتدا میدانستم که قرار نیست نوشتهای بر پایهی تحقیق بنویسم. این نوشته در وهلهی نخست پیگیری سینمای مستند از منظر «عاموعلی» است. مخاطبی خوشسلیقه که اگر میتوانست افسردگی ساخت یک مستند را تاب بیاورد حالا خودش یک مستندساز برجسته بود. بار اولی که او را دیدم داشت نوعی املت هندی درست میکرد؛ غذایی که خوشمزگیاش از بیریا بودنش میآمد. برای همین دوربینم را زوم کردم روی آن تا مستندم مستندتر شود. به او گفتم اگر یک روز بوشهر سیل بیاید خانهی او تنها جاییست که روی آب میماند. خندید و گفت: «به فیلمسازان بوشهر بگو نسخهای از فیلمهای مستندشان را بیاورند پیش من. در کشتی نوح بوشهری من از همه نوع جانوری هست اما فیلم مستند نیست. بعد از طوفان، دیدن فیلم مستند میچسبد.» (مصطفی غضنفری)
* از آنجا که آمدی بیرون، آقای دکتر قول حمایت داده بود؛ قول خرید تعدادی از عنوانها برای مراسم و هدایای وزارتخانه. یک سالی طول کشید تا یکی از مدیران سینمایی تماس گرفت و خبر داد آقای دکتر دستور خرید هزار بستهی «نُه مستند» را داده است. بعد هم تماس مدیر مالی سازمان سینمایی و... بالأخره اتفاق افتاده بود و فیلمها را برای جشنوارهی فجر میخواستند که دوسه هفته بیشتر به شروعش نمانده بود. تنظیم قرارداد خرید و دریافت مبلغ اولیه آن قدر طول کشید که خودت بلند شدی رفتی آقای دکتر را ببینی و او هم خیالت را راحت کرد و گفت روال اداری کمی طول میکشد اما خیالت از پرداخت و همه چیز راحت باشد. رفتی و سفارش را آماده کردی... و هنوز باورت نشده که وقتی کلی خرج کردی و پول طراحی جدید و بستهبندی جدید و کاغذ و چاپ و تولید نُه هزارتا سفارش آماده شد، نهفقط کسی جلو نیامد تحویل بگیرد که همه دود شدند و رفتند هوا و کسی جوابت را نداد. از دوستان فیلمسازِ طرف قرارداد هم که قرار بود از دل همین سفارش مبلغی نصیبشان شود، به هر حال، جز دو نفر، کسی نه به قصد راهجویی، که حتی به نیتِ همدلی، اصلاً به روی خودش نیاورد چنین شده است. اهل گردن کج کردن و پشتِ درِ اتاق نشستن که نبودی، ولی در نهایت، 21 بهمن 93 نامهای خطاب به آقای دکتر نوشتی و به دبیرخانهی سازمان سینمایی دادی. با گله از اینکه داشتی زندگیات را میکردی و خودشان بودند که سفارش دادند. شمارهی ثبت آن نامهی بیجواب هم به یادگار ماند پیشت. (ناصر صفاریان)
* در جایی دیگر با هفت زن مستندساز همراه شدم که در شروع تدوین فیلم مشترکشان حرفه مستندساز بودند. فیلم چندقسمتیشان را با آرشیوهای خانوادگی یا کاریشان میساختند و فیلمبرداریشان کوتاه و محدود بود که همه را هم محمدرضا جهانپناه انجام میداد. فضای تاریک بسیاری از فیلمهای مجموعه با فضای پرنشاط کاریشان تناقض داشت. گاه جروبحثهای پرشور بر سر چگونگی چیدمان قسمتهای فیلم، استفاده از موسیقی و گفتار روی صحنه بالا میگرفت. برای هر تصمیم مهم فیلم همه باید شرکت میکردند و همکاری جدی و بانشاط با جلسههای طولانی همراه بود. این همه شور و کار در حالی بود که آنها حتی نمیدانستند به خاطر حساسیتهای موجود آیا میتوانند فیلمشان را نمایش دهند یا نه. نهایتاً هم در انتهای کار با تغییر مدیران سینما در سال 93 فضا بازتر شد و نمایش فیلمشان، ابتدا در چند جشنوارهی بینالمللی جلب توجه کرد و بعد نمایشهای خصوصی فیلم در تهران برگزار شد، اما فیلم در هیچ جشنواره و نمایش عمومی داخلی شرکت نکرد. (پرشنگ صادقوزیری)
* زهرا ملوکی: «به هر حال ما نسلی هستیم که همیشه دغدغههایی داشتهایم. ما نسل دههی چهلایم. بهترین جایی که من خودم توانستهام جواب بگیرم، فیلم مستند بوده است. ما خیلی کارها کردهایم، کتاب خواندهایم، انقلاب کردهایم، توی جنگ بودهایم، اصلاحات کردهایم ولی بعد رسیدیم به اینکه این بهترین پاسخ برای دغدغههای ماست، چون زوایای مختلف و متکثر و زندگیها و سرگذشتهای مختلفی را نشانمان میدهد. جواب خیلی از سؤالهایمان است. ممکن بود راجع به ایدز و آدمهای معلول خیلی بخوانیم ولی جز توی فیلم مستند نمیتوانستیم این مسائل را ببینیم و لمس کنیم.» (آتوساخانم)
فرزانهخانم که مستندبینیاش را به پروژهی بزرگتر زندگیاش (خواندن) متصل کرده است، میگوید: «من فیلم را میخوانم، کارگردان را میخوانم، در معاشرت با دوستانم خوانده میشوم و در کل مبحث خواندن برایم غنا بخشیده میشود اینجا.» میپرسم چه اهمیتی دارد که کارگردان را حتماً بعد از جلسههایتان دعوت میکنید؟ همهی کسانی که به سؤالم جواب میدهند میگویند جلسه با حضور کارگردان برایشان جذابتر و مفیدتر است؛ «مثل وقتی که میروی رونمایی کتابی با حضور نویسندهاش.» (میناخانم)
* با این حرفها به نظر میآید مستندساز، ماهی یک فیلم میسازد! نه، وقتگیر و طولانی و پرهزینه است! حساب ذهن از بیرون ذهن جداست. توی ذهن چند موضوع داری که هر کدام رشد میکنند و یکی از دیگری جلو میزند. در بیرون ذهن، یکی از اینها و شاید هم یک موضوع جدید که ناگهان پریده وسط در حال ساخته شدن است و بقیه باید یکیدوسه سالی صبر کنند. اما فیلم بسازد یا نه، این پردازش ذهنیِ دائم یک مستندساز است؛ پیدا کردن جای چیزها. فکر کردن، طبقهبندی و پیدا کردن جای چیزها. این عبارت دلچسب را در مطلبی خواندم که منتقدی درباره فیلم مستند نوشته بود. شاید به نظر برسد کارهای طولانی حتماً پولهای طولانیمدت خوبی هم با خود میآورند. پول ساختن در فیلمسازی مستند یکی از مشکلترین کارهاست. برای من و قشر من که بچههای خانوادههای کارمند بودهایم و با حس امنیت مالی با حقوقهای ماهیانه بزرگ شدهایم، داشتن شغلی که درآمد ماهیانه ندارد آسان نیست. فیلمسازی هم کار دشواریست. به همین دلیل گاهی فکر میکنم شاید من از آدمهایی هستم که دوست دارند خود را در شرایط سخت قرار دهند. شاید هم اگر ساختن فیلم برای تقسیم کردن حرف خود با دیگران باشد من از آنهایی هستم که دوست دارم حرفهایم را با دیگران در میان بگذارم. (نسیم نجفی)