
تحلیل هر فیلمی بر اساس چارچوبهای انتقادی چند رویکردی که تا به حال از آنها سخن گفتیم، ارزیابی ما را بهشدت به هم میریزند. برای بیطرف بودن باید اهداف کارگردان را در نظر داشته باشیم و رویکردی را انتخاب کنیم که چنین اهدافی را در بر بگیرد. وینسنت کنبی در نگاهی به فیلم جنون (1972) دشواریهای داوری فیلمی از هیچکاک بر اساس چارچوبی انسانمدارانه را نشان میدهد: «فیلم او دربارهی عشق، وضعیت بشری، جهان سوم، خدواند، سیاستهای ساختاری، بدرفتاری با طبیعت و محیط زیست، عدالت و چیزهای دیگر، عملاً حرفی نمیزند و چیزی نمیگوید. تمام مدتی که در سالن نشسته و فیلم او را تماشا میکنیم، لحظات فوقالعادهای را تجربه میکنیم و 24 ساعت بعد ممکن نیست به یاد بیاوریم که چه چیزی را تماشا کردهایم.»
از آن جا که هیچکاک شخصیتی قدرتمند دارد و کارگردان توانایی است که میتواند مهر خودش را بر هر اثرش بزند و نشان سبکدار و مشخصی دارد، میتوان به شیوهی سودمندی آثار او را از دیدگاه مؤلفگرایی مورد بررسی قرار داد و شاید شیوهی مناسبتر آن باشد که بتوان فیلمهای او را از منظر تجارب حسی و عاطفی مورد ارزیابی قرار داد. از آن جا که او تأکید دارد که نقش بازیگر را کم کرده و پایین بیاورد، توجه به شخصیت در آثارش فایدهای ندارد و همانطور که کنبی میگوید رویکرد انسانگرا در مواجهه با آثار وی راه به جایی نمیبرد. صحیحترین رویکرد در تحلیل یک فیلم آن است که بیشترین هماهنگی با گفتههای کارگردان و علایق طرح شده از سوی وی را در بر داشته باشد. پرسش اینجا است که آیا میتوان نظر کنبی را دربارهی فیلمی مانند نابودگر2: روز داوری (1991) تعمیم داد؟ در لایهی نخستین ما با اثری روبرو هستیم که در دستهی آثار علمیخیالی جای میگیرد. فیلمهایی که بیش از هر چیزی محصول ذهنیت نویسندگانی است که خیالات خود دربارهی مفاهیمی مانند آینده، ظهور آدمهای ماشینی و نزاع انسان با آنها را بر روی کاغذ آوردهاند. فیلم کامرون نیز از این قاعده مستثنی نیست.
بتمن بازمیگردد (1992) ساختهی تیم برتن نیز در واقع در همین دستهبندی جای میگیرد. اما یک نکته دربارهی هر دو فیلم وجود دارد و آن حضور دو شخصیت ابر قهرمانی است که سعی دارند به بشریت کمک کنند و در این مسیر متحمل سختیهایی میشوند. این دو فیلم احتمالاً آثاری نیستند که تماشاگران بعد از خارج شدن از سالن سینماها در یاد و خاطرهی آنها باقی نماند. شاید یکی از دلایل بازسازیهای بعدی را بتوان در همین نکته جستوجو کرد. در این میان تغییراتی که در شخصیتپردازی بتمن و دشمنانش صورت گرفته، داستان این قهرمان گاتهام سیتی را با ابعاد تازهای همراه میکند. حضور شخصیت جوکر در شوالیهی تاریکی (2008) بعد تازهای به داستان میبخشد. بتمن در برابر او ناتوان میشود و زندگی جوکر و زخم صورتش او را برای تماشاگر به یک شخصیت منفی آشنا و سمپاتیک بدل میسازد.
با این همه به نظر میرسد رویکردی در ارزیابی یک فیلم وجود دارد که صحیحتر از دیگر رویکردهایی است که تا به این جا تشریح شدهاند. رویکرد چندگانه یا التقاطی، به تمامی رویکردهایی که تا حدی معتبر هستند، ارج مینهد و جنبههایی از هر کدام را بر میگزیند که مناسبت دارند و به کار میآیند. در چنین رویکردی ممکن است بپرسیم آیا یک فیلم خوب هست یا نه و سپس سعی کنیم با پاسخ دادن به چند پرسش زیر از دیدگاه خودمان حمایت به عمل بیاوریم:
فیلم مورد نظر از نظر تکنیکی چگونه و چه اندازه اثری پیشرفته است و به چه شکلی از تمام قابلیتهای سینما بهره میبرد؟
بازی ستارگان این فیلم چه اندازه قدرتمند است؟
فیلم مورد نظر چگونه فلسفه، شخصیت و دیدگاه هنری کارگردان را منعکس میکند؟
آنچه که فیلم از آن سخن میگوید چه اهمیت و ارزشی دارد و چگونه به شکلی قدرتمندانه به تصویر کشیده شده است؟
فیلم از لحاظ تجربهی حسی و عاطفی چه اندازه اثرگذار است؟
فیلم چگونه با الگوهای ژانرش مطابقت پیدا میکند و برای این که به چنین قالبی برسد از چه ابداعات و دگرگونیهایی بهره میگیرد؟
بازخوانی نظرهافیلمی را دیدهایم و آن را برای خودمان تحلیل و تفسیر کردهایم. دیدگاههای خود دربارهی ارزشمند بودن فیلم را شکل دادهایم و واکنشهای شخصی و ذهنیمان را نسبت به آن ذکر کردهایم. اکنون آماده هستیم که به نوشتههای پیرامون فیلم مورد نظر رجوع کنیم. در این نقطه باید یک نوشته را به شیوهای کاملاً متفاوت بخوانیم، گویی پیش از دیدن فیلم است که آن را میخوانیم. اکنون میتوانیم تمام بخشهای آن نوشته را بهطور عمیق خوانده و وارد یک دیالوگ ذهنی (شاید حتی یک بحث) با کسی بشویم که این نقد کوتاه را بر فیلم نوشته و عقاید و اشارات ذهنی خودمان نسبت به فیلم را با عقاید نویسنده مقایسه کنیم.
شاید از جهات بسیاری با یکی از نقد نویسها موافق بوده و کاملاً با دیگران مخالف باشیم. ممکن است خوانندگان نقدها و منتقدان یک فیلم را از منظری مشابه تحلیل و تفسیر کنند اما هرکدام در بارهی ارزشهای آن فیلم نتیجهگیریهای متضادی داشته باشند. اساساً هر نوع نتیجهگیری یک تجربه محسوب میشود. دو ذهن جدا از هم - خواننده و نویسندهی نقد - در مورد یک اثر واحد به هم رسیده و به دنبال بحث با یکدیگر و شاید لذت بردن از بحث با هم هستند. اگرچه باید ذهنی باز داشته و سعی کنیم نقطهی دید منتقد را درک کنیم و تحلیل، تفسیر یا ارزیابی او را دریابیم، اما باید به آن اندازه مستقل باشیم که به تملق گفتن نیفتیم.
ارزیابی نوشتهی منتقد
شاید بخواهیم نوشتههایی دربارهی فیلمهای مختلف را ارزیابی کنیم و مشخص کنیم که نظر ما دربارهی وظیفهای که بر دوش منتقدان بوده چه اندازه به انجام رسیده است. کارکرد اصلی ارزیابی یک منتقد آن است که ما را به سوی درکی بهتر یا بهشدت مناسب آثار سینمایی خاص رهنمون میکند. بعد از بازخوانی عمیق نوشتهای که دربارهی فیلمی نوشته شده ابتدا باید از خودمان بپرسیم که چگونه نویسنده موفق شده این کارکرد را به انجام برساند؟ به عبارت دیگر: آیا منتقد موفق شده به ما کمک کند تا درک بیشتری از یک فیلم پیدا کنیم تا این که خودمان بتوانیم به چنین کاری دست بزنیم؟ آیا او فیلم را فینفسه به رسانهای بدل ساخته که مهیج به نظر برسد تا ما بتوانیم هنر آن را به شکل عمیقتر و قدرتمندانهتر تجربه کنیم؟
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: