بازی در نقش «کپتن خورشید» یکی از نقشهای ماندگاری است که در کارنامهی داریوش ارجمند در یادها مانده است. هرگاه فیلمی را تماشا میکنیم و بازی ماندگاری از یک بازیگر را میبینیم، همانطور که جای دیگری اشاره شد؛ شاید نخستین چیزی که از مواجهه با چنین نقشهای درجه یکی به ذهن میرسد، آن است که اگر این نقش را بازیگر دیگری بازی کرده بود، آیا همچنان تأثیر کنونی را داشت؟ صحنههای مختلفی از ناخدا خورشید (1365) به ما میگویند که انتخاب ناصر تقوایی دقیق بوده است و ارجمند نیز این نقش را به درون برده و از آنِ خودش کرده است. در واقع همکاری یک بازیگر و یک کارگردان نتیجهای ماندنی به وجود آورده است. نگاه کنیم به شکل راه رفتن ناخدا خورشید که قدمهای تندی برمیدارد. این نوع راه رفتنش در واقع هم به دلیل نداشتن یک دست است و این که دستها به هنگام راه رفتن به راه رفتن کمک نمیکنند و هم نوعی راه رفتن مردان جنوبی است که انگار وقتی قدم میزنند، میگویی میخواهند هرچه زودتر پاها را از روی زمین بردارند و این نوع شتاب در راه رفتن، تداعیگر نوعی بیقراری درونی نیز هست. مواجههی خورشید و مستر فرهان، جدل نگاههای خورشید و سرهنگ در دیالوگ کوتاهی که با هم دارند، نفرت خورشید از بیچارگی و دریوزگی ملول (با بازی درخشان سعید پورصمیمی)، حرف زدن نا خدا با همسرش، نگاههای زیرچشمی ناخدا به مستر فرهان؛ همه و همه در بازی ارجمند جلوهی ماندگاری پیدا کردهاند. نگاه کنیم به جایی که ناخدا به دست بریدهاش نگاه میکند و از فرهان میخواهد که چشمش به دست دیگر او باشد.
وجه دیگری که در بازی ارجمند توجه را بر میانگیزد، کلیشه نشدنش در مجموعهای از نقشها و تواناییاش در نقشهایی مانند اسی دربهدر در آدم برفی (1373) است. میدانیم که میرباقری در گیرو دار ساخت مجموعهی تلویزیونی امام علی(ع) سراغ آدم برفی رفت. داریوش ارجمند در نقش مالک در این سریال تفاوتی ماهوی با نقش اسی دارد. مالک با آن گریم سنگین و طمئنینه در کلام و نگاههایی از سر خشم نسبت به آنهایی که مولایش را میآزارند، در فیلم آدم برفی به شخصیتی بدل میشود که هم پشت هم انداز است، هم دلش برای عباس خاکپور (اکبر عبدی) میسوزد. هم توی سر جواد کولی (پرویز پرستویی) میزند و هم برای چرچیل (مهدی فتحی) سوسه میآید. جین میپوشد و مدام برای این و آن نقش بازی میکند. ارجمند نقش اسی را بهگونهای به تصویر میکشد که تضادهای درونی این شخصیت را باور میکنیم و همچنان به این فکر میکنیم که شخصیت نقش را ساخته یا این نقش است که به شخصیت جان داده است: متن ارجحیت داشته یا بازی بر متن چربیده است؟
ارجمند در اعتراض (1378) در نقش امیر علی فرو میرود. آدمی که یک وقتی حرکتش قهرمانانه تعبیر میشد و اکنون، حتی غیرمعقول ارزیابی میشود. امیر علی با بازی ارجمند آدمی است که تاریخش تمام شده اما خودش باور ندارد که باید دستکشها را آویخت و از رینگ زندگی خداحافظی کرد. به جز پرده آخر (1370) که کامران عاشق فروغ (فریماه فرجامی) میشود و همین عشق در واقع اجازه نمیدهد پردهی آخر نمایشش را به دلخواه پیش ببرد؛ در فیلم کیمیایی نیز از معدود دفعاتی است که ارجمند را در نقشی میبینیم که عشق دل پر جرأتش را تکان میدهد. پرسونای غالب ارجمند در بسیاری از آثارش، مردی است محکم در اصولش که اطرافیانش نمیتوانند، (نه این که نخواهند) تغییرش بدهند اما در فیلم کیمیایی، ارجمند این پرسونا را میشکند و ضعفی را به نمایش میگذارد که برای ما پذیرفتنی است. امیر علی با بازی ارجمند شخصیتی است خسته و در راه مانده که نمیخواهد این را بپذیرد. به وقتش به دامادشان نیش میزند. برای امرار معاشش حاضر است پادوی آدمهای سیاسی باشد و همچنان خیال میکند که هنوز پایبند اصول خودش باقی مانده است.
نقش کامران در فیلم کریم مسیحی البته به پیچیدگی نقش امیر علی نیست و ارجمند ترجیح میدهد که اندکی زبر و زرنگ بازی به این نقش اضافه کند که هم در نهایت نسبت به کامران دافعه ایجاد میکند و هم کار بدش را توجیه میکند. ارجمند نقش کامران را با نوعی بیقیدی بازی میکند و حتی سعی دارد در برابر بازرس رکنی (جمشید هاشمپور) همکلاسی سابق و بازرس تأمینات کنونی کم نیاورد. او در سگکشی (1380) نقش آدمی را بازی میکند با آن تبسمهای زورکی و زبان ریختنهایش سعی دارد گلرخ کمالی (مژده شمسایی) را آچمز کند.
در کنار ناصر ملکمطیعی و سعید نیکپور، داریوش ارجمند نیز در ناصرالدینشاه آکتور سینما (1368) ردای امیری بر تن میکند و با صدای ارجمند پرویز بهرام، در نقشی نسبتاً کوتاه، بخشی از خاطرات سینمایی ما را به خودش اختصاص میدهد. در این میان یکی از نقشهایی که او در مجموعه تلویزیونی ستایش بازی کرد و مورد توجه نیز واقع شد، فرو رفتن به جلد حشمت فردوس است. آدمی یک دنده که در نگاه نخست حتی نفرتبرانگیز هم هست اما وقتی وجوه دیگر شخصیت او فاش میشوند، همدلی بر میانگیزد. این بار هیچ دوبلوری به جای ارجمند حرف نمیزند و اوست و دوربین سعید سلطانی و حشمت فردوس که ارجمند سعی دارد به تمامی در نقش وی فرو برود. حشمت فردوس با بازی ارجمند آدمی است که در بازی زندگی برنده نبوده اما خودش تصور میکند که بازنده هم نبوده است. فردوس آدمی نیست که احساساتش را توی صورتش نشان دهد اما نگاهش به دیگران نشان میدهد که در دلش چه میگذرد. لحنی که ارجمند برای حرف زدن به جای حشمت فردوس انتخاب کرده، لحن آدمهای قدیم تهران است و همچنان به جذبهی شخصیت فردوس کمک میکند.
در سالهای اخیر ارجمند ترجیح داده که در آثاری بازی کند که در کارنامهی او شاید کمتر در یادها و خاطرهها باقی بمانند. او چندین مرتبه در تلویزیون ظاهر شد اما این بار در نقش داریوش ارجمند روی آنتن رفت. او با سابقهی بازیها و کارگردانی تئاتر و حتی کارگردانی سینما با گفت به زیر سلطه من آیید (1362) راه بازیگری را انتخاب کرد، اما مشخص نیست که در ادامه، همچنان این بازیگری بود که او را با خود به پیش برد یا خود او هرگز دیگر میل به فیلمسازی پیدا نکرد. با این همه داریوش ارجمند در آستانهی 75 سالگی به عنوان بازیگری که همواره در متن سینمای ایران حضور داشته در یاد و خاطرهی ما مانده است و امید داریم که همچنان شاهد بازیهای بیشتری از او باشیم.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: