مریلین مونرو؛ سرگذشت من
به همراه ناگفتهها و فیلمشناخت کامل آثار، ترجمهی حامد ارمجو، چاپ اول، نشر دف، 1398، رقعی، 358 صفحه (مصور)، 2000 نسخه، 140000 تومان
کسی از سینمادوستان جهان هست که دربارهی زندگی و دوران کاری کوتاه اما تاثیرگذار او و آنچه به فرامتن کارنامهاش مربوط میشود بیتفاوت باشد؟! این میزان اقبال مترجمان و ناشران برای چاپ زندگینامهاش هم ریشه در همین واقعیت بدیهی دارد. از اینها گذشته به نظر میرسد «نورماجین بیکر» که بعدها نام خود را به «مریلین مونرو» تغییر داد، نام و نشانی است که همیشه با ابهام و پرسش همراه بوده و دیگر دهههاست از جایگاه یک بازیگر ولو موفق خارج شده و حکم پدیدهای منحصربهفرد را یافته است. پدیدهای که دربارهی چیستی و ابعادش افسانهها و حکایتها ساخته و گفته شده و اینطور که پیداست نمیشود هم پایانی بر آنها متصور بود.
نشر گزیدهکار دف برای چاپ این کتاب، یعنی مریلین مونرو؛ سرگذشت من، با در نظر گرفتن این پیشینه، خود اثر را هم بسیار شکیل و دلپذیر منتشر کرده است. کتاب مجموعهای است بسیار چشمنواز از سلیقه و جدی گرفتن کار نشر و ترکیب فکرشدهی دادهها و درنهایت توازن بین اطلاعات تاریخی دربارهی مونرو و تحلیل فنی و هنری کارنامهی او در مقام بازیگر. کتاب عیشی است تمامعیار؛ ضیافت خاطره و تصویر و آماری که کمتر به آنها برخوردهایم. ضبطهای عجیب و پرسشبرانگیز مثل «خودتُ» یا نحو غیرفارسی برخی جملهها که آشکارا از ترجمه میآید در فرازهایی از متن، عیش خوانندهی فارسی را منقص میکنند، اما به کلیت فرآیند لذتبخش مواجهه با کتاب آسیب نمیزنند. اشاره به عکسهای متنوع و پرشمار کتاب هم ضروری است؛ آن هم در شرایطی که تعداد عکسهای بدون مورد سوژه با لحاظ کردن شرایط چاپ و نشر در امروز ما به نظر اینقدر زیاد نمیآمد! پس بدون شک سپاس از ناشری اینقدر جدی و خلاق، کمترین وظیفهی ما به عنوان مخاطبان کتاب و عاشقان سینماست.
اما خود متن. آنطور که در صفحهی فیپای کتاب آمده، بخش یکم این محصول ممتاز نشر دف، نخستینبار با عنوان داستان من با ترجمهی مهداد ایرانیطلب، از سوی انتشارات جاجرمی در سال 1381 به فارسی منتشر شده، و سایر بخشها تالیفی است. به این اعتبار پس از یادداشت ناشر و مقدمهی مترجم، در 35 فصلِ کمحجم و پرکشش با روزگار و زندگی مریلین مونرو به قلم خود او مواجه میشویم. در این بین فصلهایی مثل «به سرزمین عجایب پا میگذارم، دنیا را میگردم، بازگشت به قرن بیستم، داستان عشقی دیگری به پایان میرسد، دردسر من با جووان کرافورد، چرا برای هالیوود مناسب نیستم، نسخهی شخصی من برای شهرت و جنجال بر سر بالاتنه» بهشدت توصیه میشوند. مقصود نگارنده اشاره به فصلهایی از کتاب است که از اسم تا رسم جلب نظر میکنند و اگرنه جدای از باقی بخشها، دستکم در نگاهی فراتر از کنجکاوی صرف و به لحاظ انسانشناختی و جامعهشناختی هم درخور بررسیاند. توضیح این نکته هم ضروری است که این خاطرات به شکل دریغآمیزی در میانه تمام میشوند، حتی پیشتر از مرگ تراژیک و هنوز سوالبرانگیز ستاره در 36 سالگی. «در اینجا دستنوشتههایی که مریلین به من داده، تمام میشوند». (ص 190، نقل از میلتون اچ. گرین.، عکاس و دوست مریلین مونرو)
ما در این کتاب مونرو را در جایگاه انسانی بهجا میآوریم که شعر میگوید، همسر سومش نمایشنامهنویس فرزانهای مثل آرتور میلر است، بیلی وایلدر، فیلمساز افسانهای، در وصفاش گفته آنی دارد که هیچ بازیگر دیگری از آن بهرهمند نیست (مضمون) و بالاخره میتواند جاذبهی زنانه را به راز و اروتیسم قراردادی را به ویژگیهایی کهنالگووار بیامیزد. این یکی نمیتوانست و نمیتواند جعلی باشد که اگر بود تاریخ مصرف داشت. درحقیقت توفیق کتاب در این است که ما را متقاعد میکند که علتالعلل اقبال تاریخی و بینظیر به پدیدهی مونرو زیبایی صرف نیست. او موفق میشود خود را از موجودیتی اینزمانی به سوژهای فرازمانی/فرامکانی بدل کند. این از سر تصمیمی آگاهانه بوده یا نه، اتفاقی است که افتاده و قابل نفی نیست. دکتر اکبر عالمی زمانی گفته بود در عمق چشمان هر کسی تعداد کتابهایی که خوانده پیداست. این را بگذارید کنار حکایتی شنیدنی هنگام فیلمبرداری بعضیها داغشو دوست دارند (بیلی وایلدر، 1959) که در کتاب هیچکس کامل نیست (برگردان آرش عزیزی، نشر نیلا) آمده است: روزی مونرو با کلی تاخیر میآید سر صحنه و برای گفتن دیالوگی یک کلمهای بعد از چند ده برداشت، تازه رو میکند به وایلدر که: «مگه باید اینو بگم؟!» (نقل به مضمون) خب به نظر میرسد اینجا هم مثل خیلی از نمونههای دیگر تاریخ هنر، مرز نادیدنی و غیرقابل تشخیصی وجود داشته باشد بین بلاهت و نبوغ. شاید بشود گفت حکم نهایی صادر کردن دربارهی این موضوع، نه از خرد که از تعجیل و علاقه به زمینی و دمدست کردن همه چیز میآید. باید او را همینطور که هست پذیرفت؛ کسی که شبیه هیچکس نیست.
بخش دوم کتاب با عنوان «ناگفتهها»، زیرعنوانِ «شعرها و نامهها» را هم دربر میگیرد. با نگاه به چند شعر مونرو به زبان اصلی و در کنارشان ترجمههای مقبولشان، میشود معدل کیفی استانداردی را به آنها نسبت داد. در ضمن در این بخش، تنها یک نامه آمده که آن هم نوشتهی جان اشتاینبک، داستاننویس برجستهی چپگراست. (خالق شاهکار خوشههای خشم) «در اتفاقی نادر، جان اشتاینبک در برابر دوربین سینما قرار گرفته و قصههای این فیلم اپیزودیک را روایت میکند. این همان تجربهی همکاری جان اشتاینبک با مریلین است که سبب شد تا سه سال بعد، طی نامهای شیرین از او عکس با امضا بخواهد.» (ص 307، در وصف فیلم اپیزودیک خانهی پُرِ اُ. هنری، تولید 1952 و ساختهی مشترک هنری کاستر، هنری هاتاوی، ژان نگولسکو، هوارد هاکس و هنری کینگ) با تکیه به خاطرهی خوب همین همکاری، نویسنده در این نامه از مونرو میخواهد که یکی از عکسهایش را برای او بفرستد تا بدهد به برادرزادهی همسرش که در آستانهی بلوغ جنسی است تا خیال او راحت شود که مریلین مونرو میشناسدش! میبینید؟ باز جلوهای از وجودی فرازمانی/فرامکانی که بهویژه با در نظر گرفتن شرایط اجتماعی و اقتصادی دوران اوجگیریاش در مقام یک بازیگر/ستاره، دارد با سرعتی عجیب و در همان زمان حیات، ابعادی افسانهوار مییابد. به این فصل، یک ایراد کوچک هم میشود گرفت: در پایان آن اشاره به اینکه عکسهای مونرو پس از مرگ یادآور عکسهای نوجوانیاش در ساحل دریای زوما است، تازه باشد یا نه، تا حد زیادی سانتیمانتال از آب درآمده. راستش را بخواهید به تعبیری شخصی و شاعرانه میماند که قابل استناد نیست.
بخش سوم کتاب، «فیلمشناخت کامل آثار» نام دارد. خلاصهای از داستان هر فیلم به علاوهی فهرست عوامل آن و بعد هم موضعگیری مولف درباب کیفیت فیلم و نقل نظر غالب منتقدان و ذکر میزان توفیق اقتصادی فیلم در زمان اکران. اما این بخش از کتاب با انبوه عکسها مخاطب را به لذتی ماندگار میرساند. فکرش را بکنید. هر کدام از فیلمها با چندین عکس، رنگی و سیاه و سفید.
حالا و با این پیشزمینهها هیچ بیحکمت نیست که نقل قولی تلخ اما راهگشا از الیا کازان شهیر بر پیشانی این کتاب آمده: هر تصویری که از او دارید، اکنون فراموش کنید... زندگی و زمانهی مریلین مونرو با همهی توضیحاتی که رفت، هنوز و همچنان یکی از آن رازهای نامکشوف تاریخ سینماست. ابهام و پرسش به قوت خود باقی است و اصلاً مگر هر فیگور هنری مهمی با همین هالهی دلپذیر و دستگریز نیست که موجودیت مییابد و مانا میشود؟
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: