ساعتهای سرگردانی شهروندان در خیابانها و سهمشان از ترافیک و چراغ قرمز در اغلب شهرهای بزرگ کشور ما آن قدر زیاد است که کسری از عمر هر ایرانی را در بر میگیرد. خیلیها پشت چراغقرمزهای طولانی جدول حل میکنند، برخی به تیترهای روزنامه نگاهی میاندازند و جدیدتریها هم با موبایل و تبلتشان مشغول میشوند. اما باز هم این ساعتهای کشدار لعنتی دیر میگذرند و باید از عمر مفید هر انسان کم شوند تا به عددی منطقی و معقول برسیم.
یکی از ظرفیتهای مهم شهری برای پر کردن این ساعتهای خالی و مشغول کردن شهروندان به فعالیتهای مفید، تابلوها و بیلبردهای خیابانی و میدانی هستند. در بعضی ایستگاههای مترو و اتوبوس، و برخی میدانها و محلهها، باجههای کوچکی تعبیه شده که کتاب و مجله و آلبوم عکس به دست رهگذران و منتظران وسیلهی نقلیه میدهند، اما اصلاً کافی نیستند. حجم عظیم مسافران شهری و تعداد زیاد ایستگاههای عبوری باعث میشود هر کوششی در این زمینه ناچیز و ناکام جلوه کند. باز هم اغلب شهروندان و رهگذران دقایق ارزشمند عمرشان را در مسیر خانه به محل کار و برعکس، صرف تماشای مناظر نهچندان زیبای شهری میکنند و فوقش با خواندن سردر مطبها و مغازهها و شرکتهای طول مسیر، وقت میکشند تا به مقصد برسند.
چندی پیش سازمان زیباسازی شهرداری تهران، همزمان با چند شهر مهم و پرجمعیت دیگر از جمله اصفهان و مشهد و رشت و شیراز، اقدام به نصب بیلبردها و تابلوهای عریض شهری کرد. روی این تابلوها معمولاً جملههای حکمتآموز یا عبارتهای دینی و اخلاقی یا پندها و هشدارهای اجتماعی نوشته میشدند و بدون هیچ خلاقیتی در تصویرسازی و زیباسازی قاب، در معرض دید عابران قرار میگرفتند؛ یعنی یک قاب عموماً سفید یا چندرنگ را به دو قسمت تقسیم میکردند و روی هر قسمت، به طور موازی، عبارتی با حروف تیتر یکدست مشکی درج میشد.
حتماً همهی کسانی که در طول روز گذرشان به ترافیک ایستای چهارراهها میافتد چنین تابلوهایی را به یاد دارند؛ با نوشتههایی از این قبیل که: «هرکس از گذشت روزگار نیاموزد، از هیچ آموزگاری نخواهد آموخت.» یا «رمز عبور کارت بانکی و کارت سوختتان را به کسی ندهید؛ عواقب دارد.» بعضی از این نوشتهها هم از لحاظ بیذوقی و گلدرشتی، دست عبارتهای منسوب به میشل فوکو را از پشت بستهاند: «راستگویی کلید موفقیت است.» و «دستهای پینهبستهی پدر را باید بوسید.» که البته همهی این جملهها حکمت قابلدفاعی دارند و بهاصطلاح «حرف حساب» میزنند، اما نوع بیانشان و قراردادنشان در معرض دید رهگذرانی که انتخاب بهتری جز خواندن و بازخواندن همین چند عبارت باسمهای ندارند، نهایت بیذوقی است.
از نیمههای اردیبهشت، هنگام عبور از خیابانها و در حالی که بهناچار مشغول چشم چرخاندن و نظارهی خیابانها از پنجرهی تاکسی و اتوبوس هستیم، امکان تازهای پیش رویمان قرار گرفته که ارزش چند بار دیدن دارد و بهنوعی منظرهی شهر را رنگین کرده است؛ تابلوهایی که کپی آثار مشهور هنری از سبکها و دورههای مختلف هستند و در اندازههای بزرگ در قسمتهای مختلف شهر نصب شدهاند. این تابلوها شامل دو بخش هستند؛ یک بخش خود اثر را نمایش میدهد و در بخشی دیگر اطلاعاتی دربارهی آن به تماشاگر منتقل میشود. مثلاً در یک تابلوی شهری، تصویری از نقاشی مشهور سرباز رومی میبینیم و زیرش هم نوشته که این اثر متعلق به دو هزار سال پیش از میلاد مسیح است و در موزهی متروپلیتن نگهداری میشود. در تابلویی دیگر، منظرهای امپرسیونیستی به تصویر کشیده شده و خالق اثر هم نقاشی انگلیسی معرفی شده که در سال 1998 این تابلو را به موزهی لندن هدیه کرده است. در میان آثار انتخابشده، از مینیاتورهای چشمنواز ژاپنی تا نقاشیخط هنرمندان مسلمان و کولاژهای آوانگارد مدرنیستهای آمریکایی دیده میشود. در مجموع این تصویرها شامل نقاشیها و مجسمههایی از دهها سبک و زمانهی مختلف است و اگر هیچ فایدهای نداشته باشد لااقل سلیقهی بصری و شناخت هنری رهگذران کلافه از ترافیک را اندکی بهبود میبخشد. مقایسهی آثار باارزش هنری، باعث میشود ناخودآگاه درک بصری و شناخت هنری تماشاگران بالا برود. این اتفاقی است که در اغلب کشورهای پیشرفتهی دنیا با برنامهریزی و در قالب طرحهای حمایتی میافتد و کسر عظیمی از مردم را پوشش میدهد. دیدن این آثار مهم که میراث هنری و فرهنگی بشریت محسوب میشوند، امروزه جزوی از سواد عمومی است.
فقط حیف که جای پوسترهای سینمایی در بین آثار انتخابشده خالی است. میشد روی یک قاب سادهی مستطیلشکل در اندازهی استاندارد این تابلوها، عکسی از یک فیلم مشهور را با اطلاعاتی دربارهی سال ساخت و عوامل سازنده و حتی حاشیههایش نوشت و در معرض دید گذاشت. به این ترتیب شاید کنجکاوی و علاقهی عابران هم تحریک میشد که در فرصتی مناسب دنبال نسخهای از آن فیلم بگردند و به تماشایش بنشینند. اهل فن میدانند که پوسترها و بیلبردهای سینمایی اصلاً یکی از جاذبههای مهم هر فیلم و قسمت دعوتکنندهی آن محسوب میشوند. خیلی از پوسترهای مشهور سینمای کلاسیک اکنون جزو آثار قابلاحترام هنری به شمار میروند و خود در موزهها و نمایشگاههای مطرح دنیا جای دارند. یک پوستر سینمایی خوب، دستکمی از یک تابلوی نقاشی برجسته و هنرمندانه ندارد و چه بسا تأثیرش روی حافظهی بصری رهگذران عمیقتر و ماندگارتر هم باشد. امیدواریم مسئولان برگزاری این طرح گسترده و پرفایده، نگاهی هم به سینما بیندازند و شهروندان را از جاذبههای سینمایی محروم نکنند. برای کمک به ارتقای این طرح و بالا رفتن کیفیت انتخابهایش، میتوان از اهل سینما و کارگردانها یا منتقدهای برجسته کمک گرفت و فهرستی از آثار مناسب سینمایی تهیه کرد که بر مبنای آن، تدارک عکسها و پوسترها انجام شود و مجموعهای باارزش پیش روی مردم قرار بگیرد.
نکتهی دیگر اینکه با همهی امتیازها و ارزشهای برگزاری این طرح، اشکالهایی هم وجود دارد که برطرفکردنشان میتواند تأثیرگذاری را بالاتر ببرد و نفع بیشتری به مخاطبان برساند. مسأله اینجاست که مخاطبان آثار انتخابشده در این طرح، مردم عادی و رهگذران شهری هستند. در نتیجه باید آثاری انتخاب شود که درک و تأمل دربارهی آنها برای هر طبقه و طیفی از اعضای جامعه آسان باشد و از نمایش قطعههای ثقیل و زیادی آوانگارد پرهیز شود. چه بهتر که بتوان برای عرضهی بیش از هفتصد اثر انتخابشده در این طرح، دستهبندی و شاخصهای معینی در نظر گرفت و همهی آثار را به شیوهی کشکولی کنار هم قرار نداد. به این ترتیب آشفتگی و شلختگی به حداقل میرسد و دیگر این طور نخواهد بود که مثلاً یک مینیاتور ژاپنی در کنار اثری مدرن از نقاشی لهستانی قرار بگیرد یا نوشتههای قرآنی با طرحهای سیاهقلم نقاشان معاصر ایرانی آمیخته شوند. ضمن اینکه میتوان از آثار هنرمندان معاصر و فعالان پاپ آرت ایرانی بهره گرفت و مجموعههایی را به نمایش آثار ساده و تفکربرانگیز این هنرمندان اختصاص داد. نکته اینجاست که آثار انتخابشده باید تناسبی با محل و موقعیت نمایششان داشته باشند. یک اثر امپرسیونیستی را میتوان در یک نگاه و در حال عبور، به صورت دورنما دید و لذت برد. اما مینیاتور سرشار از ظرایفی است که تصویر دورنمایش هیچ معنایی ندارد و تماشایش حتماً باید با مکث و تأمل همراه باشد. بهتر این است که فضای مناسبی در پارکها و مناطق خلوتتر در نظر گرفته شود که عابران بتوانند با حوصله (حتی در حد چند ثانیه) در مقابل تابلوی مورد نظرشان توقف کنند و به تأمل در جزییات رنگ و بافت و خطوط اثر بپردازند. این که تابلویی بزرگ به پل عابر چسبانده شود، برای رانندگان عبوری خطرناک است و توجه راننده را از خیابان به فضای بالای سر منعطف میکند که قطعاً با امنیت شهروندان تضاد دارد. البته این طرح در همین حد بهتر از نمونههای قبلی است، اما به شرطی که در جای مناسب، با طبقهبندی و توضیح مناسب و با انتخاب صحیح و معقول آثار همراه باشد. نصب هر تابلویی با هر اندازهای در هر نقطه از شهر مفید نیست و چه بسا ضررهایی به دنبال داشته باشد که اصلاً اجرای طرحهایی از این قبیل را در آینده منتفی کند.
با این حال و با وجود سهم نداشتن سینما در این برنامه، همین که گردانندگان فضاهای شهری به این فکر افتادهاند که سهمی هم به نقاشی و هنرهای تجسمی بدهند قابلتقدیر است. در هیاهوی عبور و مرور پرسکته و پرتوقف شهری، چه چیزی بهتر از اینکه دقایقی از وقت تلفشدهی مردم صرف تماشای تصویرهایی شود که به طور معمول هیچگاه در برابر دیدگانشان قرار نمیگیرد. با این نرخ پایین نمایشگاه رفتن و بازدید از گالریهای هنری در کشورمان، همین دریچهی کوچک هم غنیمتی است و امیدواریم به طرحی کوتاهمدت و گذرا منحصر نماند و تداوم داشته باشد.