شمارهی 465
امیر حسنخانی از زرینشهر: گفتوگوی رسول صدرعاملی و پرویز شهبازی عالی، کامل و جامع بود.
حسین قاسمی از قم: برخی از نقدها نقد فیلم نیستند، نوعی خصومت شخصی منتقد است. مثلاً مصطفی جلالیفخر در نقدش بر دربند مینویسد: «میتوان یکی از سکانسهای دربند را بهعنوان هشدار تلویزیونی در نظر گرفت. با این توصیف شگفتانگیز (!) بهطورمثال میتوان پایان تحسینشدهی جدایی... را هم بهعنوان هشدار تلویزیونی در نظر گرفت و زیرش نوشت با اختلافات زناشویی خود موجبات آوارگی فرزندتان را فراهم نکنید.» واقعاً این نقد فیلم است؟
فرزانه عباسی از گرگان: چهقدر خوشحالم که ماهنامهی «فیلم» وجود دارد و هر ماه با خواندنش یاد میگیرم و به خیلی از پرسشهایم پاسخ داده میشود. میخواستم از پرویز شهبازی تشکر کنم به خاطر فیلم فوقالعادهی دربند که به من این احساس را که داد تنها نیستم. چون فضای فیلم را بارها در زندگی واقعی دیدیم و خیلیها بهراحتی و بیتفاوت از کنارش میگذرند. و بالیدم به پرویز شهبازیهای جامعه که با وجود مرد بودن فقط دلشان برای مردان جامعه نمیسوزد، دغدغههای انسانی دارند و مرزی بین زن و مرد قائل نمیشوند. شهبازی با ظرافت و با شناخت زن را به تصویر کشیده و نگاه دلسوزانهای که به جوانهای جامعه دارد در آثارش حس میشود.
حسین عموبیگی از اصفهان: جای نقدهای مهرزاد دانش و شاهین شجریکهن در پروندهی دربند خالی بود.
فرهاد کیانی: بحث هوشنگ گلمکانی و سماواتی در مورد تبلیغ و فروش بسیار جذاب است. اما حدود دویست صفحه گفتوگو از تابستان تا حالا زیاد نیست؟ خیلیهایش لازم هستند. اما مثلاً چهار صفحه گفتوگو دربارهی دوبلهی گذشته، پنج صفحهی ضعیف برای فیلمی مثل بشارت... یا یک سریال خارجی که صد نفر ندیدهاند، بیشتر صفحهپرکنی است. در حالی که گفتوگوی افشار هم بد بود. نقد صفی یزدانیان و رضا کاظمی در شمارهی 462 به یک شماره میارزد، اما برای مجله کم است. شاید چنین وقتی ترجمهای خوب کمک کند. ممنون از این جلد دوستداشتنی این شماره. انگار امسال (جز عید و شهریور) سال جلدهای ماندگار است.
فاطمه از شیراز: نقد مصطفی جلالیفخر بر دربند خیلی خوب بود. دربند فیلم پراشکالی است. نمیدانم چرا منتخب منتقدان شد. از پرویز شهبازی چنین فیلمی بعید بود.
مینا ابراهیمی: «یادها وخاطرهها»ی پرویز نوری و دکتر مشیری بسیار خواندنی بود.
مهدی درویشی از دزفول: فرامرز قریبیان متولد 1320 است، نه 1313.
مجید رعیتی از مسجدسلیمان: بخش «یادها و خاطرهها» عالی بود. لطفاً در شمارههای بعد هم تکرار شود.
علیاصغر رسولپورعلمداری از بابل: دو پدیده در ده سال اخیر انتشار مجله: اول عکس روی جلد شمارهی 464، دوم گفتوگو با استاد قریبیان هنرمند بزرگ ایرانزمین در شمارهی 465.
شمارهی 466
رامین رحمانی از اردبیل: بعد از چندین شماره با یک روی جلد متفاوت روبهرو شدیم. البته با تمام ظرافتش کمتر حالوهوای پاییزی داشت، بیشتر زمستانی بود. دو پرونده در یک شماره چه لزومی داشت با توجه به این که به دلیل کمبود جا چندین مطلب و گفتوگو هم وعده داده شده؟ اما در کل شمارهی پروپیمانی بود. دغدغههای رضا کیانیان در مورد بازیگری همیشه به نفع علاقهمندان این هنر بوده و هست. واژهی «گزینگویه» دیگر چه صیغهای است؟! اختراع فرهنگستان زبان فارسی است یا از شورای نویسندگان ماهنامه؟
کیان و نیکا جاریانی از بجنورد: طرح روی جلد این شماره نوستالژیک و جذاب بود.
مرتضی صالحی از فشم: در این که رضا کیانیان بازیگر بزرگی است شکی نیست. ولی چرا هر وقت در مورد بازیگری صحبت میشود بیشتر از او میگویید؟ گفتوگو با هوشنگ لطیفپور عالی بود.
* برخی از بازیگران به وجوه فرهنگی و تئوریک حرفهشان هم علاقه دارند و کیانیان جدیترینِ آنهاست که در مورد بازیگری دیدگاه و حرف و نظر دارد.
سحر قربانی از تهران: این شماره بهترین ویژهنامهی چند وقت اخیر بود. بعد از مدتها بالاخره به طور جدیتر به بازیگری پرداختید. به امید این که دیگر هیچکس به قول رضا کیانیان فقط به یک جمله دربارهی خوب یا بد بودن بازی بازیگران بسنده نکند.
رفیعزاده از کرج: سپاس فراوان از بهزاد عشقی عزیز با متن موشکافانه و خلاقش.
حسین بختیاری از بوکان: مرحوم ساموئل خاچیکیان میگفت: «از چوب خشک بازیگر میسازم». ولی اصغر فرهادی این اصطلاح را احمقانه میخواند. بحث اساسی خاچیکیان این بود که بازیگری که چهرهی خشکی دارد با تمرین و تحلیل نقش توسط کارگردان، زندگی حاصل میشود.
* باید پذیرفت که فیلمسازان مختلف در همه جای دنیا هرکدام شیوههای خاص خودشان را برای هدایت بازیگرانشان دارند.
محمدجعفر شیرین از همدان: با نقد و نظر محسن بیگآقا و پوریا ذوالفقاری در مورد مسابقهی 4321 کاملاً موافقم.
رسول سپهوند از اهواز: شمارهی فوقالعادهی پاییز واقعاً فوقالعاده بود.
رامک اخوان از رشت: آقای داودنژاد، آیا سینمای ایران قبل از ساخت فیلم زیبای نیاز مرده بود؟ آیا در قیصر و طوقی و گوزنها و رگبار و نفرین و... زندگی جاری نبود؟ آیا اکنون که صدای سر صحنه وجود دارد شاهد تماشای زندگی هستیم و این وضع سینمای ماست؟ آقای داودنژاد عزیز، آیا سینمای ملی یعنی دوربین روی دست، فیلمنامهی بداهه، بازیگر دخترخاله و پسرخاله، لوکیشن اتاق نشیمن؟ شاید زیاد سینما را جدی نگرفتهایم. در این شماره پزشکان از تغییر نگاه جامعه به پزشکی گفتند. از دیدگاه اشتباه مردم نسبت به طبابت و شخص پزشک نوشتند که پزشکی در فیلمها و سریالها بهطور ناشیانه و بد نمایش داده میشود. در نتیجه مردم هم چنین دیدی به این مقوله دارند. اما به نظرم این یک واقعیت دردناک اجتماعی است با سابقهی طولانی. آیا با این واقعیت متاسفانه تلخ مخالفید که پارهای از اقشار جامعه ما از جمله پزشکان محترم پول از اهمیت بیشتری برخردار است یعنی آنها اول دوستدار پول اند. بیشتر آن ها در جامعهی ما بیتفاوتترین و در عین حال بیمسئولیتترین قشر جامعه در مناسبات اجتماعی هستند.
منصوره بهبهانی از تهران: فکر نمیکنید تیتر پروندهی رضا کیانیان دربارهی بازیگری از نگاهی ویژه با فقط دو گفتوگو کمی اغراقآمیز باشد؟ هر چند ادامهی آن در شمارهی بعدی چاپ میشود، به نظرم این عنوان برای این نیمچه پرونده اشتباه است. چون به نظر میرسد مطلب فقط دربارهی بازی خود کیانیان است.
تورج الفتی از کرمانشاه: بیش از ده بار استفاده از عبارت غلط و نامعلوم بازی «زیرپوستی» در این شماره از شما عزیزان بعید است.
علیرضا حسینی موسوی (فیلمساز مستقل) از مشهد: در این شماره سه گفتوگو با سه کارگردان با وجود جذابیت و آموزندگی یک سؤال ایجاد میکرد. پس این همه مباحث تئوریک سینما در این عزیزان چه جایگاهی داشته؟ سینما و اصول آن در روش آنها برای ارتباط با بازیگر چه جایگاهی داشته؟ تجربهی فردی در اصول رسمی سینما چه جایگاهی دارد؟ آموختم، اما این سؤال ذهنم را درگیرکرده.
عباس دلوچی از کرج: گفتوگوهای رضا کیانیان با علیرضا داودنژاد و اصغر فرهادی عالی ولی ناقص هستند. امیدوارم به دلیل کمبود جا این گفتوگوها کوتاه شده باشند که در این صورت خواهش میکنم به طور کامل در سایت بگذارید.
* این مصاحبهها کوتاه نشده بودند.
امیر بهنژاد از شیراز: بهتر است که عنوان دکتر قبل از نام جناب جلالیفخر نوشته شود، حتی اگر ایشان تواضع کند. چون مخاطب باید بداند یک پزشک نقد فیلم نوشته است.
علی امیری از تهران: این پروندهی «پزشکی و سینما» بود یا پروندهی پزشکان منتقد فیلم در ماهنامه؟ اگر چه دیدن دوستان در لباس مقدس پزشکی لطف بسیار داشت، اما باعث شد به یاد بیاورم زمانی در 1362 وقتی نوجوان بودم دیدن ماهنامهی «فیلم» در اتاق انتظار یکی از پزشکان باعث همراهی سیساله با مجله شد
* البته این روزها گویا متاسفانه به خاطر بحران اقتصادی این اتفاق کمتر در اتاق انتظار پزشکان اتفاق میافتد!
مهران پناهنده از کرج: این یکی از شمارههای بینظیر و بهیادماندنی امسال است. عکس روی جلد بسیار زیبا و جالب است. اطلاعات و درسهای زیادی در مورد بازیگری دارد. حضور استاد رضا کیانیان در این شماره بسیار چشمگیر است، هم عکس روی جلد و گفتوگو با کارگردانها و گفتوگو با خود رضا کیانیان که بسیار خواندنی بود. پروندهی «پزشکی و سینما» عالی بود. گفتوگوی ابوالحسن تهامی با هوشنگ لطیفپور بینظیر بود. ممنون از علی شیرازی عزیز و تمامی همکاران این شماره.
فرنگیس حاجمنوچهری از تهران و همچنین پزشکان محترم دکتر تایماز امیراصلانی، دکتر علی ابوحمزه، دکتر سحر معصومی، دکتر حمید یوسفی از قزوین، دکتر حسینزاده از ساری، دکترعلیرضامقیمی، دکتر پارسا کاظمی، دکتر فریدخت خرم و دکتر شکارچیان ضمن ابراز نظرهایشان در بارهی پروندهی «پزشکی و سینما» از انتشار این پرونده تشکر کردهاند.
آیلین آزادیان از مشهد: دارم فکر میکنم عکس الناز شاکردوست چرا باید بین این همه بازیگر خوب روی جلد مجله باشد؟ این شماره همه چیزش عالی بود. از روی جلد و رنگ لوگوی مجله گرفته تا گفتوگوها. مطلب هوشنگ گلمکانی دربارهی بازی خوب را دو بار خواندم، معرکه بود.
مهشید سیدین از تهران: میزگرد پزشکی خیلی جامع و آموزنده بود. فقط کاش دکتر ربانیفر پرسشها را حذف نمیکرد. از دکتر جلالیفخر بابت تدارک پروندهی «پزشکی و سینما» بسیار سپاسگزارم.
دکتر حسینزاده از ساری: پروندهی «پزشکی و سینما» خیلی لاغر بود. میشد چند مطلب دیگر هم اضافه کرد، مثل پزشکانی که بازیگر یا فیلمساز شدند یا پروندههای مشهور پزشکی که در مورد آنها فیلم ساخته شده. بخش سریالهای پزشکی را هم میتوانستید غنیتر کنید. به هر حال از تلاشتان متشکرم.
سارا عدالتی: ممنون از میزگرد پزشکی و یادداشت ﺁﻧﺎﺗﻮﻣﯽ ﮔﺮﯼ.
سیما فرخپور از بروجرد: جای گفتوگو با کیانوش عیاری در پروندهی «پزشکی و سینما» خالی بود.
پیام از تهران: میزگرد پزشکی واقعاً خواندنی بود. یادداشت کوتاه آناتومی گری هم حق مطلب را ادا کرده بود. بحث سینما و پزشکی آنقدر جذاب است که به نظرم جای کار بیشتری هم دارد.
عبادالله دبیری از مرودشت: از مطلب دکتر عبدالرحمن نجلرحیم با عنوان زیبایش و دید دقیق دکتر به گذشته و عشق لذت بردم. نشست داغ و جاندار رضا کیانیان عزیز و اصغر فرهادی نازنین هم حرف نداشت.
اسماعیل شهبازی از اهواز: ساعت 2 بامداد روز 24 آبان است. چند ساعت پیش شمارهی ویژهی پاییز را خریدم و برق از چشمانم پرید. عجب طرح جلدی! عکس رضا کیانیان عزیز که میان بازیگران ایرانی عزیزترین فرد برایم است حالم را خوب کرد. با خواندن موضوع بازیگری و تیترهای روی جلد دلم را برای مطالبی مفصل از امیر پوریا و ایرج کریمی صابون زدم، اما زهی خیال باطل! از جناب کریمی که چندی پیش مطالبی خواندیم اما از امیر پوریا چندیست که خبری نیست. پس از دیدن گذشته که چشمبهراه مطلبی یا نقدی از او بودم - چون به قول خودش یکی از شارحان فیلمهای فرهادی بوده و هست و نوشتهای از او در مورد فیلم ندیدم - حال با این پرونده بدون حضورش واقعاً نگران شدم. دست خودم نیست، با هرکس زلف گره زدم (به قول محمد صالحعلا) بهراحتی فراموشش نمیکنم. امیر پوریا که جای خود دارد... خواهش میکنم ما را از نگرانی برهانید!
* آقای امیر پوریا حالش خیلی خوب است اما به همان اندازه هم گرفتار و بدقول...!
حسین عبداللهی از آبادان: جلد این شماره زیبا و یادآور ویژهنامههای گذشتهی مجله است که مهمترین گنجینههای زندگیام هستند. از چاپ مطلب مارتین اسکورسیزی با ترجمهی خوب گلی امامی متشکرم.
مهران اصلاحی از خمام: گفتوگوی صمیمی و دوستداشتنی عباس یاری عزیز با استاد مهرجویی زیبا و خواندنی بود؛ طوری که گذر زمان از یادم رفت.
محمدجعفر شیرین از همدان: عباس یاری کم مینویسد، اما مطالبش جذاب و شیرین است. از گفتوگویش با مهرجویی لذت بردم.
پریسا از اردبیل: ماهنامهی شما را مثل یک کتاب میخوانم، زیر جملههای مهم خط میکشم و روز بعد مرورشان میکنم، بهخصوص این شمارهی را. امسال میخواهم کنکور ارشد بازیگری بدهم. تمام تبلیغات مؤسسههای بازیگری را با حسرت در مجله میخوانم و برای خودم و همهی بچههای شهرستانی ناراحت میشوم. کاش استعدادهای شهرستانیها را هم کسی میدید.
علیرضا بابانژادی ده ساله: لپتاپ روی جلد 466 در دست آقای کیانیان با مارک hp تبلیغ مارک است؟ ضمنا! پدرم میگوید مهناز داودنژاد سال54 فوت کرده است.
* دوست دهسالهی عزیز، نه آن مارک تبلیغ نیست. تاریخ درگذشت زندهیاد مهناز داودنژاد نیز همان سال 1364 درست است.
شمارهی 467
علیرضا معتمدی از تهران: یادداشت محمد شکیبی و جواد طوسی در «خشت و آینه» بسیار تأثیرگذار بود. فقط با همین دو مطلب احساس کردم پولی که برای خرید این شماره دادم از شیر مادر برایتان حلالتر است.
کیوان حسینپور از ساری: یادداشت «قاضی طوسی» در «خشت و آینه» با عبارات خرپول و پول کثیف نه تنها از سینما که از قضاوت هم به دور بود. همهی رؤیاها با پول کثیف واقعی نمیشود. عدالت هم با رفاه منافاتی ندارد. برقراری عدالت اجتماعی مورد نظر جناب طوسی فقط بر دوش سیاسیون نیست. آحاد مردم در تأمین آن نقش دارند. آقای طوسی در منصب قضاوت به برقراری عدالت کمک کردند؟ به عنوان نمونه پروندهی پرسپولیس!
صدارت از تبریز: از یادداشت جواد طوسی در «خشت و آینه» خیلی تعجب کردم و از این حد ناامیدی یک قاضی از اجرای عدالت در جامعه حسابی جا خوردم. شاید اشکال از من است که نمیتوانم بین شغل قضاوت و منتقدی آقای طوسی تفکیکی قائل بشوم. نمیدانم اصلاً مجاز به این تفکیک هستیم یا نه؟
حمید فیضی از شاهرود: یادداشت جواد طوسی در «خشت و آینه» واقعاً تأثیرگذار بود. با یک متن کوتاه موضوع بزرگی را به زیبایی مطرح کرد.
فرهاد پروین از اهواز: نگاه جواد طوسی به مفهوم عدالت آنقدر سادهانگارانه است که آدم باورش نمیشود ایشان قاضی دادگستری و البته منتقد خوب سینماست. مگر آن عروس و داماد بالنسوار با پول جهیزیهی دختری که دو سال است عقد کرده رفتهاند بالنسواری؟
* جواد طوسی: تصور میکنم این گونه برخوردهای احساسی و سلبی نشاندهندهی همان سوءتفاهم تاریخی جامعهی ما است. در دورانی که رشد کاذب طبقاتی در یک آنارشیسم کامل اقتصادی و فرهنگی شکل میگیرد، دیگر رفاه تعریف متعارف خود را از دست میدهد. بله من با صدای بلند میگویم که نگاهی کلاسیک و از نظر برخی سادهلوحانه به عدالت دارم و رفاه (از نوع بالونیاش) در کنار حضور و سیطرهی فقر، اصلاً به مذاقم سازگار نیست و آن را عین بیعدالتی میدانم.
محمدرضا شوقی از شاهرود: آیا نمیشد مطلب بهزاد عشقی دربارهی ناصر ملکمطیعی که مثل همیشه دربارهی هنرمندان قدیمی نگاه حسرتباری دارد، در صفحهآرایی مجله در جای دیگری قرار میگرفت؟ این ترتیب مطالب که پس از آن سوگنامهی سه نفر از افرادی که تازه درگذشتهاند را چاپ کردهاید ناخودآگاه این مفهوم القا میشود که این هنرمند قدیمی هم از دست رفته است.
علی مسلمانزاده از مشهد: مطلب عاشقانه و متواضعانهی امیر پوریا دربارهی استاد آغداشلو یک سروگردن از هر آنچه تا کنون از پوریا خواندهام بالاتر بود. ویرایش نکردن مطلب ناصر تقوایی جالب نبود. لطفاً مرام مسعود فراستی را پیشه کنید و کسی را ورای نقد و پالایش ندانید. یاد نوشتهی خسرو دهقان دربارهی امیر نادری بهخیر!
اسماعیل رحمانی از کرمانشاه: ما که از مطلب ناصر تقوایی چیزی نفهمیدیم. او فیلمساز خوبی است که پس از ناخدا خورشید به دلایل واهی دیگر فیلم خوب نساخته. کاغذ بیخط هم در حد استاد نبود.
علی حبیبنژاد از اهواز: مطالب هوشنگ راستی مثل همیشه جذاب و خواندنی است. «گفتوگوی سایه با اشباح» وجه دیگری از ناصر تقوایی را نشان میداد و جالب بود.
رضا پاکنژاد از تهران: «گفتوگوی سایه با اشباح» استاد تقوایی را بارها باید مطالعهی دقیق کرد تا درک شود. مثل بوف کور و کاغذ بیخط چندین بار خواندنش مبهوتم کرده...
علی امیری از تهران: مطلب زیبای ناصر تقوایی بهترینهای مجله در سالهای اخیر بود. حفظ رسمالخط و پایداری به اصل اثر نقطهی شاخص این نوشته بود. من را به سالهای دور مجله برد.
رضا رادبه: در این روزگار غدارِ جدانویسی، خواندن مطلب ناصر تقوایی با کلمههای چسبیده و سرهمش لذت کمیابی داشت. دستش درد نکند و قلمش نویساتر.
فرهاد کیانی: با احترام به ناصر تقوایی، به نظرم ایشان خیلی دیگران را دستکم میگیرند. چهقدر دیدهاید خوانندگان ماهنامهی «فیلم» کنجکاو مسائل خصوصی سینماگران باشند که کار را به متلک دماغ فضول و گربهی رند میکشانید؟ دردهایی که اینقدر در لفافه و کنایه گفتهاید امروزه دیگر سؤالهای جوانان 22-20 ساله است. اما کار برعکس شده، حالا نسل شما از نسل ما طلبکار است و در تحقیرمان جملهی قصار میگوید. دهها سال قبل متفکر ما با نشستن جلوی دیوار و حرف زدن با سایهاش سرنوشتی جز یأس و خودکشی نداشت. چه ارثیههای بدی برای هم گذاشتیم. آیا ما جز فشردن خوشهی انگور و ریختن عصارهاش در حلق خشک این کهنسال چارهای داریم؟ «شگرد گمراهکننده» هر مصیبتی که هست باز هم چارهای جز بلند شدن و ادامه دادن نیست. آن پیهسوز را خاموش و یک لوستر بزرگ روشن کنید!
حجت مروج از مشهد: مطلب استاد تقوایی مثل خودش و همیشه بینظیر بود. حیفِ تقوایی که فیلم نمیسازد. سینمای ایران مدتهاست از بزرگان خودش محروم شده است.
بابک فرازی از شیراز: «خشت و آینه» واقعاً به دلم نشست.
محمدجعفر شیرین از همدان: کیومرث وجدانی با شرح مؤجز فیلمهای شاخص جشنوارهی فیلم لندن گزارش متفاوت و قابلتوجهی نوشته بود.
مهران پناهنده از کرج: عکس روی جلد بسیار زیبا، طراحی و لوگوی فیلم و حروفچینی عالیاند. مثل همیشه مطالب هوشنگ راستی عزیز خواندنی و جالب بودند. البته گزارش جشنوارههای ونیز، مونترال و لندن هم بسیار خواندنی و لذتبخش بودند. ممنون از امیرشهاب رضویان بابت مطلبش دربارهی مرحوم رضا خمسهای و همینطور از محسن جعفریراد در مورد درگذشت تلخ سعید امینی.
بهنوش نصرتی از شیراز: مطلب محسن جعفریراد در مورد درگذشت متأثرکنندهی سعید امینی بیشتر به یادداشتی در مورد نفس عمیق شباهت داشت و کمی بیارتباط به این اتفاق تلخ. با احسان ناظمبکایی در مورد زوال ستارههای تلوزیونی موافقم، ولی او کمی نسبت به بازیگری روان و کمنقص پژمان جمشیدی کملطف است.
محسن الف. از بهشهر: هفتهی اول آذر نقد نفس عمیق در دانشگاه کمالالملک نوشهر برگزار شد و من چه موقع تماشای مجدد پس از چند سال و چه موقع نقد فیلم نمیتوانستم متن را از فرامتن جدا کنم، چون مطلب درگذشت سعید امینی در مجله جلوی چشمم میآمد.
فیروزه نفیسی از تهران: از رضا کاظمی به خاطر نقدهایش که آمیزهای غنی و منسجم از ادبیات، فلسفهی هنر و در نهایت عشقی محتوایی به سینماست ممنونم. آخرین نمونهاش نقد در خانه و بهترین پیشنهاد بود. پروندهی فرانسوا ازون من را با یک فیلمساز ایدههای بکر در عین وامگیریاش از دیگران آشنا کرد. فقط یک انتقاد اساسی به مجله دارم به دلیل سکوت نقدی عجیبش نسبت به رقبای جدایی نادر از سیمین در اسکار بهخصوص Bullhead و Footnote که فیلمهایی عالی بودند.
مرتضی ملکوتیخواه از اصفهان: گزارشهای جشنوارهها واقعاً عجیباند. برخورد بهاران بنیاحمدی با گذشته یا جوان و زیبا درست نقطهی مقابل کیومرث وجدانی است که آدم میماند کدام یک درست است.
هادی صادقی از شهرری: نام بازرس علیالبدل انجمن منتقدان فرجاللهی نوشته شده که صحیح آن فرضاللهی است.
مینا ابراهیمی از تهران: عکس روی جلد این شماره بسیار زیباست. ممنون از این همه ذوق و سلیقه.
حسین قاسمی از قم: نمیدانم چرا بهزاد عشقی هر بهانهای که به دست میآورد سری به آن سالهای دور میزند و متأسفانه نام فیلمهایی را هم میآورد که از یک سو نسل جوان کمتر آنها را دیدهاند و از سوی دیگر بنا به تعبیر خودش فیلمفارسی هستند و در ستایش لمپنیسم؛ که این دیگر میشود خودآزاری. اگر او قدری اعتدال در کمیت و وسواس در کیفیت این نوشتهها به خرج دهد ما خوانندگان هم استفادهی بیشتری خواهیم کرد.
رسول سپهوند از اهواز: طی چند شمارهی گذشته کیفیت مطالب و ظاهر مجله بسیار عالی شده است. نمونهاش همین شماره که عکس روی جلد خوبی دارد. فقط 116 صفحه واقعاً دیگر غیرقابلتحمل است؛ تا میخواهی محو مطالب شوی تمام میشود. لطفاً چارهای بیندیشید.
علیرضا حسینی موسوی از مشهد: باز هم یک گزارش جذاب جشنواره از محمدحقیقت عزیز. خوب شد شیر واقعی با خودش برای همدم داشتن نبرد!
اسماعیل عبادی از تهران: این شماره بعد از مدتها یک روی جلد بسیار تماشایی دارد. نقد محسن بیگآقا بر مسابقهی 4321 و همچنین بر بهترین پیشنهاد خیلی مفید و خواندنی بود.
مهدی سپهرزاد از نورآباد ممسنی: در مورد مسابقهی 4321 و مطلب «تحقیر و تنویر»، شهرام جعفرینژاد رگههایی از نگاه بالا به پایین را با مطالعهی دوبارهی مطلبش حس خواهد کرد. میتوان به جای واژهی مزخرف دربارهی تحلیل فیلم یک شرکتکنندهی مسابقه از واژهی سطحی استفاده کرد، نه واژهای با بار توهینآمیز.
پیامهای دیگر
ملیحه حافظی از خرمآباد: چندی پیش رضا کاظمی در مطلبی اشاره و پیشنهاد جالبی به ساخت فیلم سینمایی با زبان فارسی در شهرستانها با موضوع و دغدغههای خود شهرستانیها کرده بود. کاش او با مثالهای خوب و زندهی سینمای داخلی و خارجی این پیشنهاد درست را کاملتر و کاربردیتر میکرد. چون سینماگران شهرستانی به دلایل مختلف از این پیشنهاد استقبال میکنند.
مینا ابراهیمی: سریال پژمان طنز خوشساختی دارد. لطفاً کمی به آن بپردازید.
روحالله صالحی از اراک: لطفاً در کنار نام منتقد عکس کوچکی هم از ایشان چاپ کنید، چون در حال خواندن نقدشان نیمنگاهی به عکسشان حس خوبی دارد.
مهسا ساسان از تبریز: مطالبی که در یکی از نشریات سینمایی در مورد بهترین پیشنهاد و نظرات تورناتوره چاپ شده، کپی مطالب شما در شمارهی 464 است.
* در ترجمهها گاهی از این موارد پیش میآید که دو نشریه بیخبر از همدیگر از یک منبع ترجمه میکنند.
شاهین احمدی از حصارک البرز: اینهمه قیلوقال برای گذشته واقعاً برایم حیرتآور است. گذشته فیلمی متوسط با تکیه بر دیالوگ است. روند فیلم خیلی کند است و برای دادن اطلاعات جان آدم را میگیرد. این که کمپانی ممنتو تهیهکنندهی فیلم بوده و بژو و طاها رحیم بازیگرانشاند خیلی ماورایی نیست! من عاشق اصغر فرهادی بودم که غصهاش مردم فرودست رقص در غبار و شهر زیبا بود. من عاشق تعلیق و معماهای دربارهی الی بودم، نه فرهادی که رفت سراغ قشر متوسط و جدایی... پرافتخار شد برایم یک فیلمی که از وسطش فهمیدم قرار است چه کسانی دروغگو باشند. اما گذشته دیگر سوای همه است؛ فیلمی که از جنس ما نیست. حرفش حرف کسان دیگری است. فاجعهبارترین قسمت جریان دوبلهی فیلم است که دیگر اصلاً قابلتحمل نیست. وسواس فرهادی اینجا کار دستش داد و همه چیز را نابود کرد.
بهزاد هندی از تهران: بسیاری از خواننگان مجله مشتریان پروپاقرص سینما «عصر جدید» بودهاند. پیشنهاد میکنم با دادن یک فراخوان در سایت مجله از خوانندگان بخواهید تا خاطرات خود را از مرحوم هوشنگ کاوه ارسال کنند تا در شمارهی بعد از آنها استفاده کنید.
سیدجواد صفوی از تهران: نقدی بر دربند ایمیل کردم، ولی نمیدانم حتی خوانده شده یا نه.
شهرام شهریار از ارومیه: کیفیت عکسها نسبت به قبل از عید افت کرده است.
محمدرضا بیگدلو از همدان: از آرمین ابراهیمی میخواهم مطلبی در مورد نقد خود بر مستند من اینجا هستم (فینیکس و کیسی افلک که بعداً معلوم شد سرکاری و دروغ بوده و در شمارهی ۴۲۷ مجله چاپ شده بود) بنویسد.
محمد حبیبی از منجیل: لطفاً مطالبی دربارهی مستند سینماگران عصر ما در مجله چاپ کنید.
نیکمنش از اهواز: چرا مثل گذشته پروندهای دربارهی کارگردانان مؤلف مثل کیشلوفسکی کار نمیکنید؟ بخش «سایهی خیال» هم که کاملاً فراموش شده. متأسفانه خیلی وقت است که بخش «تماشاگر» و مطالب ایرج کریمی هم چاپ نمیشود.
بینام از تهران: مجلهی National Geographic آرشیو کامل 123 سالهاش را با بهای 49.95 دلار میفروشد. به نظر میرسد قیمت آرشیو ماهنامهی «فیلم» بسیار زیاد است.
* تیراژ میلیونی یک نشریهی بینالمللی را هم در قیمتگذاری آن در نظر بگیرید.