جشنواره فیلم فجر در سومین روز نمایش فیلمها در «کاخ» جشنواره (برج میلاد) حالوهوایی کاملاً زنانه به خود گرفت. بجز مستند فوق ماراتن (سعید کشاورز) چهار فیلم دیگر به نمایش درآمدند که دو فیلم اول و آخر یعنی ماجان (رحمان سیفیآزاد) و نگار (رامبد جوان) شخصیتهای اصلیشان زن بودند؛ که البته نام آنها به عنوان فیلمها هم راه یافته است. علاوه بر این، دو فیلم دریاچه ماهی (مریم دوستی) و ویلاییها (منیر قیدی) روی پرده رفتند که نهفقط اولین تجربههای دو کارگردان زن هستند بلکه هر دو داستانهایی را روایت میکنند که درباره جنگ تحمیلی و دفاع مقدس است. انگار فرمول موفقیت سالهای اخیر نرگس آبیار با شیار 143 (1392) باید تکرار و تکثیر میشد و از همین حالا میتوان فروشهای میلیاردی این دو فیلم را پیشبینی کرد! در یک نگاه کلی میتوان گفت فوق ماراتن بهترین فیلم روز گذشته بود و چهار فیلم داستانی تا حدی در یک سطح بودند و با وجود همهی نقاط ضعف و قوتشان - در نهایت و در بهترین حالت ممکن - میتوان آنها را آثاری متوسط ارزیابی کرد.
سعید کشاورز در فوق ماراتن سراغ مردی به نام «قدرت» رفته و فیلمش را خیلی جذاب شروع کرده است. مردِ مقابل دوربین، که در برخورد با نور شدید آفتاب در یک فضای داخلی قرار گرفته است، با این پرسش مواجه میشود: «پس فکر میکنی فرستادهی خدایی؟» فیلمساز درباره شخصیت جذاب «قدرت» گفته است: «مسأله اصلی فیلم فقر است و تلاش آدمی که میخواهد شرایط و زندگی اجتماعیاش را تغییر بدهد و با انجام کاری ناممکن پیشرفت کند.» در واقع اغلب فیلمهای یکبارمصرف این روزهای سینمای ایران و جهان به مشکل عرضهی دنیاها و آدمهای تکراری و غیرجذاب دچارند. از حق هم نگذریم، کار بسیار دشواری است یافتن شخصیت یا دنیایی که در اولین مواجهه بتواند تماشاگران را در این جهان غوطهور در تصویر و فیلم و خبر مجذوب خود کند. در این خصوص سینمای مستند کشورمان همواره بهتر عمل کرده است و جالب است که سینمای داستانی ما، فرصت پرداختن و ساختن فیلم درباره چنین آدمها و شخصیتهایی را دائم از دست میدهد؛ و فقط به درامهای اجتماعی فرمولی و جوابپسداده با همان شخصیتهای یکسان و یکشکل از طبقهی متوسط بسنده کرده است (که بخش اعظمی وامدار سینمای فرهادی است و امسال هنوز به نیمهی راه نرسیده، پیروی از حالوهوای ابد و یک روز و سعید روستایی را هم در جشنواره دیدهایم!). کشاورز تأثیرگذاری شخصیت قدرت را این طور باز میکند: «خود این شخصیت با کاریزمایی که دارد فیلم را به گونهای پیش برد که اکنون میشود از حیث جامعهشناسی، فلسفی و روانشناختی فیلم را بررسی کرد.»
دیگر ویژگی که مبنای مقایسهی ماجان (رحمان سیفیآزاد) و نگار (رامبد جوان) را فراهم میکند، رویکرد دو کارگردان به انتخاب داستانهایی زنانه و اصلاً خود سینماست. سیفیآزاد با اینکه بهخوبی از پس کارگردانی و اجرای صحنههای فیلمش برآمده اما سراغ شخصیتها و داستانی رفته است که برای این روزگار واقعاً کهنه به نظر میرسند. در واقع پیش از این به قدری با ملودرامهای سوزناک درباره مادرانی با بچههای بیمار، معلول یا عقبمانده مواجه شدیم که فکر میکنم عموم تماشاگران از همان ابتدای ماجان از آن فاصله میگیرند. در طرف مقابل رویکرد رامبد جوان و سعی او برای ساختن یک تریلر اکشن روانشناسانه با تصاویر سینمایی جاهطلبانه (مانند جنگلی پر از شمع در شب) قابل تقدیر است اما در عمل و با توجه به سینمای غنی جهان در این زمینه و آثار فیلمسازان بزرگی نظیر دیوید لینچ و دیوید فینچر و... دستاوردی برای فیلمساز ندارد و بهراحتی با مقایسههای کلی میتوان به فرصتهای ازدسترفته و حتی اجرای بد صحنههای اکشن (که موجب خندهی تماشاگران هم شد!) و تصور اشتباه از کارکرد صدا در ایجاد هراس و غافلگیری رسید.
وضعیت فیلم ماجان و سوژهی کهنهاش باعث شد تا مشکل فیلم در یکی از اولین سؤالهای نشست خبری ریتم کندش شناخته شود و سیفیآزاد این طور از اثرش دفاع کند: «به نظرم اگر فیلمی همهی نکتهها را رعایت کرده باشد دارای همین ریتم میشود و در اصل به مخاطب فرصت میدهد که با شخصیتها همراه شود.» محمدمهدی عسگرپور در مقام تهیهکنندهی ماجان نیز بهنوعی دیگر به «متعارف» بودن فیلم اشاره کرد: «تولید در حد متعارف سینمای ایران بود و با دو ماه پیشتولید و پنجاه جلسه فیلمبرداری همراه شد.» مهتاب کرامتی که انگار در دام نقش زنان رنجدیده با چهرههای تکیده (که البته در این فیلم کمتر رعایت شده بود!) به دام افتاده است این طور پاسخ داد که «دو سال بود بازی نکرده بودم و فیلم آخرم عصر یخبندان فضا و شخصیتی متفاوت داشت. کارنامهام گویای تمایل من به بازی در نقشهای متفاوت است.» در هر صورت شاید جالبترین نکته درباره ماجان، حضور عرفان برزین در نقش کودک معلول داستان باشد؛ بازیگر کمسنوسال و توانمندی که این روزها در مجموعهی تلویزیونی دیدنی سروش صحت، لیسانسهها (با آن طراحی فوقالعادهی عنوان مجموعه) هم حضور دارد. رامبد جوان در نشست خبری نگار از علاقهاش به سینمای اکشن گفت و اینکه سهچهار سال پیش اولین جرقههای فیلم در ذهنش زده شد. جوان که فیلمش در بخش «هنر و تجربه» روی پرده رفته است در ادامه به شیفتگیاش به سینما هم اشاره کرد و از تمایل به تجربههای نو گفت: «سه فیلم قبلیام که خودم تهیهکننده نبودم، پرفروش شدند ولی این فیلم احتمالاً فروش چشمگیری نخواهد داشت. اما برای من این مهم است که فیلم مورد علاقهام را ساختم و به نظرم کار درست را انجام دادیم.»
ویلاییها (منیر قیدی) در مقایسه با دریاچه ماهی (مریم دوستی) فیلم حرفهایتر و خوشساختتری است که ضربهی اصلی را از ساختار فیلمنامهی تقریباً بدون فرازوفرودش خورده است. اصلاً طرح فیلم به گونهای است که میتواند با تمرکز بر شخصیتها بدل به یک سریال شود و هر بار به سراغ یکی از زنان داستان برود و با شخصیتپردازی همهجانبه، زندگی او را با جزییات متفاوتش به تصویر بکشد. اولین مشکل ویلاییها که خیلی زود دامنگیر فیلم میشود، فرضی است که در ابتدا بهواسطهی توضیح نوشتاری درباره داستان و شخصیتها مطرح میکند و در ادامه نمیتواند خودش را به سطح ذهنیت ایجادشده برای تماشاگر برساند و داستان صبوری شیرزنانی باشد «که سالها دلاورانه نیمهی پنهان حماسهها بودند». ثریا قاسمی که پس از دورهای کمکاری امسال با سه فیلم به پردهی نقرهای بازگشته است، یکی از ویژگیها و نقاط قوت اصلی ویلاییها است که با فروتنی پس از تشکر از فرصت حضور در جلسه پرسشوپاسخ گفت: «این فیلم لحظههایی از انتظار زنان در جهان است که به ظلم جنگافروزان میسوزند.» قاسمی از فرصت حضور در فیلم و بعد از آن، از اندیمشکیها و دزفولیها هم تشکر کرد. طناز طباطبایی هم که بازی خوبی را ارائه کرده است درباره تلاش کارگردان جوان فیلم گفت: «وقتی خانم قیدی ده سال پای ایدهاش ایستاد، از قبول نقش خودم مطمئنتر شدم.»
اگر از مشکلهای بزرگ دریاچه ماهی بگذریم میشود به استفادهی عجیب و ضدونقیض از نمای نقطه نظر (POV) و عینک در اولین صحنههای فیلم اشاره کرد و از تدوین نامناسب در نمایش گذشت سه شب در داخل کانتینر تاریک گفت که البته بهراحتی قابل اصلاح است. خوشبختانه مریم دوستی هم در نشست خبری، فیلمساز انتقادپذیری نشان داد و گفت: «اهالی رسانه با دانش و آگاهی فیلم را میبینند و از اینکه فیلم را با شما دیدم و بازخوردهای خوبی گرفتم خوشحالم.» در هر صورت امیدوارم روزی شاهد تولید یک فیلم بزرگ و واقعاً حماسی بر اساس عملیات کربلای5 باشیم که با وجود همهی جنبههای آشکار و پنهانش همچنان میتواند داستانی از ایثار و گذشت و میهندوستی باشد.
نگاهی به پوسترهای فیلمهای جشنوارهی 35
هوای تازه
هوشنگ گلمکانی
از نشانههای بارز جوانگرایی در جشنوارهی امسال فجر، جدا از سلطهی مطلق جوانهای بااستعدادی که برخی حتی نامشان را هم پیش از این نشنیده بودیم پوسترهای فیلمهای این دوره است. (بیش از نیمی از فیلمهای بخش اصلی را فیلمهای اول و دوم تشکیل میدهند و بخش هنر و تجربه هم که اصولاً در انحصار جوانهاست). گرچه از دههی گذشته با رواج فناوری دیجیتال حالوهوای گرافیک هم در کشور شروع به تغییر کرد و این تغییر تأثیرش را در پوسترهای سینمایی هم گذاشت، اما هیچ وقت مثل این دورهی جشنواره نمیشد گفت که این فضا کاملاً (یعنی صددرصد) تغییر کرده و کیفیت فنی و زیباییشناسی پوسترها (اعم از خوب یا بد یا متوسط) شباهتی به گذشتهاش ندارد.
بیتردید این تغییر هم حاصل حضور جوانها، چه در تولید فیلمها و چه در طراحی پوسترهاست که معیارهای گذشته را نادیده گرفتهاند. فراموش نکنیم که در سه دورهی اخیر جشنوارهی فجر، جایزهی بهترین پوستر (و حتی بهترین عکس فیلم) را در مسابقهی مواد تبلیغی، بدون استثنا فیلمهای متعلق به گروه هنر و تجربه گرفتهاند؛ عرصهای که دربست در اختیار جوانها و تفکرات غیرسنتی و جوانانه است. حالا به نظر میرسد با توجه به تشدید گرایش هنری و تجربی حتی در سینمای بدنه طی همین چند سال اخیر، حال و هوای پوسترهای فیلمهای هنری و تجربی به کل سینمای ایران مسلط شده است. این همان اتفاقی است که سالهاست در طراحی پوسترهای تئاتر افتاده اما آن رادیکالیسم طراحی در تئاتر به دلیل ملاحظات اقتصادی در سینما انتظار نمیرفت که زود و با همان شدت اتفاق بیفتد. سینمایی که پیشینهی محافظهکارش حتی پس از رواج تکنولوژی دیجیتال در طراحی و چاپ پوستر و پلاکارد فیلمها متکی به چهرهی ستارهها بود و در دههی گذشته تا همین چند سال پیش از پوسترها و پلاکاردهای موسوم به «چندکلهای» انگار گریزی نداشت و زیباییشناسی این نوع پوسترها تبدیل به یک شوخی شده بود، حالا اتکایش را به صرفاً درشتنمایی چهرهی ستارهها کم کرده و بیشتر متکی به طراحی و ایدهپردازی فرمی و معنایی شده است. حالا اگر هم طراحی از تصویر درشت ستارهها در پوستر فیلمی استفاده میکند، دیگر متکی به زیبایی چهره و ارائهی پرترهی آنها نیست. حتی گاهی چهرهی ستارهها برخلاف سنت استفاده از این عنصر در پوسترها، به نفع ایدهی مرکزی و معنای مورد نظر طراح، دگرگون و دفرمه میشود. در واقع اینجا تصویر آن ستاره هم به عنوان یکی از عناصر تصویری پوستر استفاده میشود و نه با کاربرد همیشگیاش.
آن چه گفته شد ملاحظاتی کلی دربارهی پوسترهای امسال است که به عنوان یکی از شاخصهای مثبت دورهی تازهای در سینمای ایران میتوان تحسینش کرد و البته اگر وارد بررسی و تحلیل دقیقتر در جزییات آنها بشویم به نکتههای بسیاری (برخی منفی و اغلب مثبت) هم میتوان اشاره کرد. اما در این یادداشت که میشود مقدمهای بر تحولی اساسی در این عرصه تلقیاش کرد هدف فقط تحسین این فصل تازه و جوانان و سلیقههایی است که هوایی تازه برای این جنبه از سینمای ساختهاند؛ جنبهای که بخش عمدهاش سالها نشان از کجسلیقگی داشت و پوسترهای متفاوت و هنرمندانه در اقلیت محض بودند.