شماره 496
زهرا مالکیان از اهواز: به خاطر این شماره تشکر میکنم. شمارهی دلنشینی بود.
محمد احمدی از اصفهان: بابت این شماره در شرایط حزنانگیز از دست دادن زندهیاد ایرج کریمی تشکر میکنم البته برخی مطالب مشابه و نزدیک هم بودند.
محمدعلی سعیدی از فردیس: تمام گفتوگوها عالی هرچند در بعضی مواقع همراه بغض، ناراحتی و دلخوری بودند. ولی چرا از بین خانمها فقط یک نفر انتخاب شده بود؟ مگر در سینمایمان قحطی نقش مکمل زن داریم؟ حرفهای آقای کیانیان بسیار زیبا و دلنشین بود، بهخصوص پاراگراف آخر در مورد جمشید هاشمپور. این طرز بیان نشاندهندهی اوج خضوع بازیگریست که طالب آموختن و کسب تجربه است.
علی خمر از کرمان: از مطلب تهماسب صلحجو درباره اینکه آیا تپلها کمدینهای بهتری هستند، لذت بردم و به خودم به عنوان یک تپل امیدوار شدم! به نظرم تپلها کمدینهای خوبیاند چون به بهترین شکل انتقالدهندهی درد و احساساند.
قاسم رضی از اراک: چهقدر این شماره خاطرهانگیز و شیرین است، بهخصوص برای افراد پنجاه سال به بالا.
عبادالله دبیری از مرودشت: آقای طوسی در شمارهی 491 با دادن یک ستاره همراه یادداشتی کوتاه بر خشت و آینه آن را ناموفق دانسته و خط بطلان بر فیلم کشیده است. جالب است در این شماره در مطلبی با یادآوری سکانس معروف کافهی آن فیلم و ستایش از آن نوشته که انگار وصف حال جامعهی در حال گذار آن زمان است. آن مطلب کوتاه و این اشاره و تعریف تناقض ندارند؟
اسماعیل صاحبی از تهران:در مورد مطلب بدمنها، باید اضافه کنم که ایرج ناظریان فقط در ده فیلم به جای ناصر ملکمطیعی صحبت کرده در حالی که چنگیز جلیلوند در پنجاه فیلم. ضمناً به جای اکثر بدمنها فرشید فرزان، حسین عرفانی و مدقالچی صحبت کردهاند، و ناظریان بیشتر به جای شیراندامی صحبت کرده است. فکر میکنم جمشید مهرداد با فیلم آبنبات چوبی (امان منطقی) بازی در نقشهای کمدی را آغاز کرد
لباف: چرا در مطلب بازیگران نقش منفی به علی آزاد، مرتضی عقیلی، بهمن مفید، بهرام وطنپرست، ایرج رستمی و حسن غفاری اشاره نشده است؟
* هوشنگ گلمکانی: دوست عزیز، قرار نبوده در این مطلب فهرست کاملی از همهی آن دسته از بازیگران چاپ شود. البته به علی آزاد که اشاره شده، ایرج رستمی هیچوقت بازیگر نقش مکمل نبوده و حسن غفاری جزو بازیگران اصلی این نقشها نبوده است. اما بهخصوص در مورد بهمن مفید حق با شماست و نیاز به یک تکنگاری اختصاصی داشت. شتاب ژورنالیسم و نوشتن در وقت اضافی!
بابک داورپناه از اصفهان: در صفحهی 66، ستون 2، پاراگراف 4، سطر 6 نام بازیگر مورد نظر آقای طوسی در فیلم خواستگار، مرحوم باقر صحرارودی است که بهاشتباه نوذر آزادی نوشته شده است. برای مطلب حمیدرضا مدقق در بخش الگوی «زن عوضی»، فیلمهای گل یخ (کیومرث پوراحمد، 1383) و پنجستاره (مهشید افشارزاده، 1392) هم مثالهای خوبی هستند.
عباس فیوضی از مشهد: آقای جواد طوسی، مگر سینما هنر کثیفی است که شما از کودکی «آلودهی» آن شدید؟
* جواد طوسی: دوست عزیز، این البته یک کنایه است و از صناعات ادبی. مثل نواختن به عنوان انتقاد و اعتراض و ملامت. در مورد آن بازیگر فیلم خواستگار هم مطمئن هستم که نوذر آزادی است.
صمد احمدعلی از تهران: در مطلب محمد شکیبی، کارگردان فیلم تنگسیر مسعود کیمیایی قید شده. در صورتی که این فیلم کار امیر نادری است.
* دوست گرامی، اینکه پیداست یک اشتباه لپی است بر اثر شتاب در تنگنای زمان.
منوچهر افشاری از اهواز: شاهپور عظیمی در صفحهی شانزده، نامهای مادر قیصر و فردین را برعکس نوشته است.
*بازیگر نقش مادر در گنج قارون ایران قادری و در قیصر ایران دفتری بودند.
محسن صادقپور از کاشان: دست مریزاد و خسته نباشید بابت این شماره. احساس میکنم پس از سالیان بسیار نوری بر چهرهی سایهنشینان سینما افکندید. عزیزانی که در تمام طول عمر حرفهایشان عاشقانه و بیریا در سینمای این مملکت جان کندند و در حاشیه ماندند اما هیچوقت و هیچجا نه مجالی و نه گوشی برای بیان دردهایشان پیدا نکردند. حرفها و درددلها و خاطراتی از این عزیزان خواندیم که در این سالها بیجهت و بیدلیل روشنی ناگفته ماندند. گفتوگو با همایون، پرداختن به بازی و تأثیر بازیگرانی مثل حسین گیل، مرتضی عقیلی، استعداد ازدسترفتهی بهمن مفید با آن صدای رسا و جادویی، گفتوگوی زیبا با بانو گوهر خیراندیش (که الحق گوهرند)، پرویز فنیزادهی فقید، جلال پیشواییان، عنایتخان بخشی و حسن رضایی که عشق و حسرت را توأمان به زبان آورده و... سپاسگزارم به خاطر لذت تماشای منظرهی زیبایی که از این پنجرهی فوقالعاده به رویم گشودید.
شمارهی 497
رضا بانوزاده از بروجرد: طرح جلد بسیار جذاب و تاریخی بود و با صفحهآرایی جذاب و بکر، بهخصوص گفتوگوهای خواندنی داود میرباقری و مجید مجیدی.
محمد دلاور از لارستان: چرا در این شماره به فوت علی طباطبایی اشاره نکرده بودید؟
* دوست گرامی، با توجه به وفور رسانههای خبری، ماهنامهی «فیلم» نمیتواند و قصد ندارد همهی خبرها را پوشش بدهد. ما البته بعضی از رویدادها، از جمله درگذشت سینماگران مهم و باسابقه را در سایت مجله پوشش میدهیم اما از یک ماهنامه، انتظار خبررسانی نداشته باشید. این امر در شرایط کنونی کار روزنامهها و رسانههای آنلاین است.
رضا واشقانی از فردیس: برای زندهیاد ایرج کریمی سنگتمام گذاشتید، دمتان گرم.
امید ربیعزاده از چابکسر: مجموعهی مطالب پر کشیدن ایرج کریمی بسیار غمانگیز بود. تمام 31 صفحه را خواندم و از درگذشتش متأثر شدم.
مجید جلیلپور از اردکان یزد: سؤال در مورد عکس روی جلد: آیا آن زمان لاک بوده (آن هم لاک قرمز آتشی) یا حنا؟
* پیداست که در این فیلم سختگیریهای زیادی در مورد جزییات شده. پاسخ: حنا.
آدینه خجستهپور از شیراز: از خواندن بخش «خشت و آینه» لذت بردم. آقای عشقی حرف دل خیلیها را در مورد آقای فراستی زدند. نشان دادید که «فیلم» عزیز بر خلاف نظر عدهای بههیچوجه محافظهکار نیست. به هر حال، تنها مأوایمان در فضای موجود، «فیلم» عزیز است که همچنان انتظار جسارت و تندوتیزی بیشتری ازش داریم.
آرزو محمدزاده از تهران: آقای بهارلو، زندگی زیباست، یادداشت شما هم چون زندگی زیباست. ممنون استاد.
اسماعیل رحمانی از کرمانشاه: آقای طالبینژاد از کمکاری تقوایی و کیمیایی و بیضایی و خودش (!) گفته است. قبلاً هم به دیدار اتفاقیاش با هوشنگ گلشیری در خیابان اشاره کرده بود و اینکه دخترخانمی او را شناخته اما گلشیری را نه! یادمان نرفته سالها پیش چهقدر از کیمیایی بد میگفت، اما حالا لحنش تغییر کرده است.
کمال اسماعیلی از تهران: در ادامهی یادداشت مصطفی جلالیفخر در بخش «خشت و آینه» باید گفت که این شیوهی سریالسنجی بختآزمایانه به این شکل غریب فاقد مابهازایی مشخص در جهان معاصر است. اصلاً پرسش اساسی این است: چرا این روزها هر اثر نمایشی تصویری، چه در قالب مجموعهی تلویزیونی و چه نمایش خانگی، به ویروس واگیردار جوایز ریزودرشت ملوث شده است؟
حسین بختیاری از بوکان: در بخش «رویدادها» از تولید فیلمی با عنوان آلما خبر دادهاید. مگر این فیلم قبلاً اسم فیلمی از اکبر صادقی نبوده؟ قطعاً بوده. در سینمای ایران این هم مدل جدید است؟
* دوست عزیز، بجز آلما نام فیلمهای قدیمی بسیاری، چه در سینمای ایران و چه سینمای دنیا، بیش از یک بار بر فیلمهای جدیدتر گذاشته شده است.
اسماعیل نیکفر از تهران: با احترام به نظر آقای بهزاد عشقی درباره اریستورات، حضور مسعود فراستی در سری جدید برنامهی هفت با طرح و نقشهای که بهروز افخمی دارد، بهجا، ضروری و کمککننده است. متشکرم از آقای ذوالفقاری بابت پرداختن هرچند کوتاه به قانون نامتعارف فیلماولی شدن. این قانون دومرحلهای و معیارهای سنجش آن بیشتر یادآور نگاه سیستم آموزش در کنکور هنر و مصاحبهی دانشگاهها است که در آن استعداد فرد اگر هم در نظر گرفته شود آخرین ملاک انتخاب او خواهد بود و دانستن نامها و دیدن فیلمها و داشتن رزومه جلوتر قرار میگیرد. دانشگاهها پر شده از افرادی که خوب تست میزنند و فیلم زیاد میبینند. این نشان میدهد که در هیچ بخشی معیاری برای سنجش استعداد افراد در نظر گرفته نشده و تلاشی برای آن نمیشود که باعث از دست رفتن استعدادهای زیادی میشود. امیدوارم بیشتر و جدیتر به این اشتباه بزرگ بهویژه در بخش آموزش و قانون فیلماولی شدن بپردازید.
عباس فیوضی از مشهد: در مورد حاشیههای جشن خانهی سینما کامل نوشتید، ولی هرچه گشتم ندیدم اسامی برندگان را بنویسید. آقای پوریا ذوالفقاری، من استراحت مطلق را در سینما دیدم. صدای سوت که با دهان زده میشد روی صحبتهای رضا عطاران در آنجا هم شنیده میشود. ظاهراً در نسخهی دیویدی سانسوری اعمال نشده.
محسن صادقپور از کاشان: باز هم یک غافلگیری دیگر، باز هم بهوجدآمدن احساسات و عواطفمان توسط شما، باز هم عشق، خاطره، حسرت، گلایه، درددل، یادآوری، غمخواری و مهمانی. به صحنه (صفحه) آوردن عزیزانی که در روزگار بیستارگی بر پردهی نقرهای این دیار درخشیدند، خاطره آفریدند و حال نوستالژی شدهاند. کار بسیار زیبا و پسندیدهای را با صفحهی «احوالپرسی» شروع کردهاید و با توجه به اینکه برای بیشتر مردم دیدار با این خوبان مقدور نیست، جای سپاس فراوان دارد. امیدوارم این بخش تا همیشه پایدار بماند. برایم خواندن این صفحه هم تلخ بود و هم دلنشین. بهخصوص شرایط آقای شاهوردی که واقعاً دردآور بود. ضمن اینکه در برابر بانوی فداکار و مهربان ایشان سر تعظیم فرود میآورم. از شما خواهشمندم اگر کمکی (هر گونه و به هر صورت) از دست ما خوانندگان مجله برمیآید اطلاعرسانی کنید.
اکبر نقوی از کرمان: راهاندازی بخش «احوالپرسی» اقدامی انسانی و شایستهی تقدیر است.
محمدعلی سعیدی از فردیس: بخش جدید «احوالپرسی» بسیار عالیست، هم از نظر محتوا و هم شیوهی نگارش. بخش «چهارراه حوادث» این شماره خیلی لوس و بیمعنی و در پارهای اوقات جدی و عبوس بود. بارها متذکر شدهام که کمی طنز و کلمههای کمیک چاشنی مطلب کنید، اما کو گوش شنوا؟ در این بخش به شش موضوع پرداخته شده که کل این مطالب را میشد در دو ستون مختصر و مفید جای داد. خلاصه اینکه انگار نگارندهی محترم به مطلب آب بسته بود. در بخش «پاسخها» که خانم بختیاری در مورد وظایف منشی صحنه توضیح داده بسیار آموزنده و جالب بود. واقعاً نمیتوانم باور کنم که منشی صحنه این قدر نقشی مهم و سرنوشتساز دارد. مرحوم ایرج کریمی را باید «آخرین مرد مقاوم» نسبت دهیم، چون کسیست که در مقابل طوفان سختیها و نامردیهای زمانه سر خم نکرد و ایستاد و مصرانه دنبال سرمایه گشت تا فیلمهای معناگرا و روشنفکرانهی خودش را ساخت.
علیرضا جمشیدی از بروجرد: چه کار خوبی کردید بخش «احوالپرسی» را راه انداختید. کار بزرگی است که امیدوارم ادامه یابد و پیش از آنکه از دستشان بدهیم، از آنها سراغی بگیریم.
حسن حجازی از مشهد: آقای ناظمبکایی بیش از بیست سال است که اخبار نیمروزی شبکهی یک ساعت چهارده پخش میشود، نه سیزده.
اسماعیل عبادی از تهران: با اینکه من هم از برنامههای تلویزیون دل خوشی ندارم، ولی به نظر میرسد انتقادهای آقای ناظمبکایی هم گاهی به بیراهه میرود. مثلاً بارش بارانهای سیلآسا در زمان وقوع قتلها در سریال ضعیف جیرانی شد ایراد؟ در مورد خبر استاد شجریان اشتباه در اینجاست که خود استاد اعلام کردند صداوسیما حق پخش آثار او را ندارد؛ یا به صرف حضور و سخنرانی در دو برنامهی تلویزیونی میشود حکم داد که مدیریت فعلی هم مانند مدیریت قبلی بهمرور به دوربین و آنتن رغبت بیشتری پیدا کرده است؟ در بخش «ایستگاه مهر» مهرداد صدیقیان بهاشتباه گفته فیلم عصر جمعه اکران نشده، در حالیکه خود بنده این فیلم را در سینما عصرجدید دیدهام. بخش «احوالپرسی» اقدام بسیار خوبی بود. فیلمهای کلاسیک یادتان نرود.
حمید یوسفی از اردکان یزد: انصافاً برای منتقد همیشه در یاد ایرج کریمی، سنگتمام گذاشتید. اگر سینما را مجموع حروف س، ی، ن، م و الف بدانیم، با رفتن ایرج سینما الف خود را از دست داد.
شهرام منصورزاده از سمیرم: شهزاد رحمتی عزیز در مطلبش در مورد ایرج کریمی، به مصاحبه و خاطرهی دردناکی از محمد قاضی فقید اشاره میکند. آیا هیچکدام از متولیان فرهنگی آن مصاحبه را خواندهاند و اگر خواندهاند شرمنده نشدهاند؟ من با خواندن درددلهای همسر فداکار اصغر شاهوردی و اینکه نتوانسته هفده میلیون پول تهیهی پروتز مورد نیاز برای کاهش درد شکستگی مهرههای کمر شوهرش را فراهم کند، ضمن اینکه از خودم خجالت کشیدم، میپرسم آیا هیچیک از متولیان پرتعداد فرهنگ و هنر کشور تا حالا سراغی از این «جانباز سینما» گرفتهاند؟ آیا میدانند که بخشی از آلام این خانواده با هفده میلیون تومان ناقابل قابل تسکین و کاهش بوده؟
مهدی ریاضی از گرگان: مطلب شهزاد رحمتی درباره مرحوم محمد قاضی و مناعت طبع مرحوم کریمی آتش به دلم زد.
جواد مشهدی از نیشابور: مجموعهای که در فقدان ایرج کریمی عزیز فراهم شده بود، در عین اینکه بسیار عالی و تأثیرگذار بود، یک ایکاش را به ذهن میآورد، اینکه یکی از دوستان یا همکاران ایرج کریمی همتی کند و آثار نوشتاری او، اعم از نقد و مقاله را به صورت کتاب منتشر کند. طبعاً بنده و بسیارانی خریدارش خواهیم بود.
* دوست عزیز، خوشحالیم به اطلاعتان برسانیم که این مجموعه در حال آماده شدن است.
عبدالله رستمییار از شیراز: چه خوب که بزرگداشت بزرگمرد نقد فیلم در صفحهی خودش برگزار شد. چه خوب که راویان این صفحات تکههای دیگری از پازل شخصیت جذابی مثل ایرج کریمی را برایم روشن ساختند. از مرد بزرگوار و دانشمندی چون او که هر بار با خواندن نوشتههایش طی این هفدههجده سالی که «فیلم» میخوانم، همواره آموختهام. حیف است صفحهی «تماشاگر» تعطیل شود. به جای مرثیهسرایی همیشگی ایرانی که واقعاً کاریاش هم نمیتوان کرد، راه استاد بیبدیلی مثل او را باید ادامه داد. کمترین تشکر و قدردانی از استاد این است که به سبک و سیاقش نوشت و یاد گرفت. هرچند منتقدانی متأثر از او مینویسند و بیشک امیر پوریای عزیز یکی از آنهاست. اعتراف نمیخواهد آقای پوریا! مگر میشود تحت تأثیر نبود؟
نباتی از ساری: با خواندن مطلب مانی حقیقی به رفاقت ایشان با مرحوم کریمی پی بردیم و اینکه مانی پانزدهساله تا چه اندازه کتابدوست و باسواد بوده! ایکاش او نیمنگاهی به سطر اول مطلب سعید عقیقی درباره آن مرحوم در آخرین شمارهی ماهنامهی «24» داشته باشد.
سارا پارسا از شیراز: آفرین که از مرده اسطوره نساختید! آقای گلمکانی شیرفهممان کرد که ایرج کریمی کینهای بود و حتی جواب پیامهای او را نمیداد. به امیر پوریا راه طلاق را آموخت! خاطرهی رضا کاظمی را شهزاد رحمتی کاملاً نقض کرد. مسعود کرامتی از وسواس مرحوم در فیلمسازی گفت. البته متوجه شدیم مرحوم خوشپوش بود و از زوایایی شبیه آلبر کامو. ایکاش برای ما ایرج کریمی همان منتقد بزرگ و دوستداشتنی میماند.
فیروزه نفیسی از تهران: چرا برای کسی که برای همیشه رفته، میگرییم؟ چون دیگر نیست تا با او باشیم. میتوانیم در خاطراتی که با او داشتهایم سیر کنیم و گاهی به یاد بیاوریم لحظاتی را که او و ما در آنها حضور داشتهایم. اما اگر آن شخص برایمان بسیار عزیز بوده غم نبودنش میماند و کمرنگ نمیشود، چون دیگر او نیست که با ما لحظهی جدیدی بیافریند، خاطرهی تازهای بسازد و با ما در آن لحظات خاطرهانگیز شریک شود. همسرم پرسید او چهگونه بود؟ نثرش و نقدش چهگونه بود که حالا این قدر ناراحتی؟ من تلاش کردم به یاد بیاورم خاطراتمان را. لحظههای شگفتانگیز خواندن نقدها و «تماشاگر» او را. حس آرامش و لذت نابی که هنگام پدیدار شدن نام او بر بالای نوشتهای در مجله وجودم را پر میکرد. تلاش کردم فیلمهایی را که نقد کرده بود به یاد بیاورم اما هیچ زنگ آشنایی در ذهنم به صدا درنیامد. از آخرین باری که نقدی از او خوانده بودم مدتی گذشته بود. گفتم به فیلمها، کتابها، نمایشنامهها و مقالات زیادی بهسادگی و زیبایی ارجاع میداد. نقدش با ادبیات و فلسفه درمیآمیخت و ساده و روان مینوشت. من را با ذهن خود شریک میکرد، انگار من هم تمام آن فیلمها را دیده بودم و همراهش تمام آن کتابها را خوانده بودم؛ و دیگر نیست تا آن همه کتاب و فیلم را با او ببینم و بخوانم و زیباییشان را به آن گستردگی درک کنم؛ و من بر نبود او گریستم.
حامد جعفری از بندرانزلی: ایرج کریمی نازنین را همواره به یاد داریم، به شعور تلخ منتقدی جامعالاطراف، که هیچگاه از کنار نقدها و نظریاتش ساده نگذشتیم الا به دوبارهخوانی و چندبارهخوانی. هرچند هیچوقت ندیدیمش، هجرتش حسرتی ابدی خواهد بود در قلبمان.
حسین قاسمی از قم: به نظرم آنچه باعث میشود روشنفکری، این برجستهترین نماد فرهنگی یک کشور رو به افول رود، نه به تعبیر رضا کاظمی تلاش برخی افراد برای نابودی آن بلکه گسترش روشنفکرنماهایی است که از روشنفکری فقط پز دادنش را یاد گرفتهاند. کسانی که جناحبندی سیاسی را روشنفکری میدانند، ندیدن تلویزیون را روشنفکری میدانند و جالب اینکه یک برنامه یا سریال تلویزیونی را نقد هم میکنند؛ و اسفبارتر آنکه ادعا میکنند همهی قسمتهای آن سریال را دنبال نکردهاند، شاید برای افزودن به پزشان.
علی خمر از کرمان: بابت مجموعهی مطالب درباره ایرج کریمی، بهخصوص مطلب دکتر روحانی متشکرم. به نظرم ایرج کریمی نبودش بهخصوص در مجلهی «فیلم» تا مدتها احساس خواهد شد. یادش سبز. نقد مهرزاد دانش بر محمد رسولاللهص به نظرم نقد منصفانهای بود. در این چند وقت هر نقدی بر فیلم خوانده بودم، یک جور رودربایستی با خود داشت. به نظرم بعضی نقد فیلم را کسر شأن حضرت محمدص میدانند.
محمدرضا محرابیان از تهران: اگر کسی بتواند این تناقض را که نیکان نصاریان در آخر نقدش بر مزار شریف اشاره کرده حل کند، کاریست کارستان. چون اگر قرار بود درست شود، در این سالهای طولانی درست میشد.
مرتضی کرامتی از قم: منتقدان مجله در مورد محمد رسولاللهص انصاف را رعایت نکردند. شاید سخنان ایشان در خصوص ساختار و فیلمنامه درست باشد، ولی این فیلم یک حرکت روبهجلو در سینمای ایران است. مباحث فنی، بهرهمندی از عوامل حرفهای دنیا، پرداختن به موضوع جهانی و... نکات برجستهای است که از آن غفلت شده و جا داشت مجله یک پرونده برای این فیلم تشکیل میداد.
پیامهای دیگر
سارا عرفان دانشجوی سینما از مشهد: در مشهد سینما بهمن سهسالنه و شهرقصه دوسالنه داریم که متعلق به سینمای جوان و اختیارش دست مدیر انجمن در مشهد است. سالهاست که بدون استفاده و تعطیل رها شدهاند. پنج سالن سینما اگر متعلق به خودشان بود حتی یک روز بلااستفاده نمیگذاشتند. این خیانت بزرگی است به بیتالمال که یک امکان فرهنگی هدر میرود. لطفاً گزارشی در این زمینه و سالنهای مشابهی که رها شدهاند، تهیه کنید.
علیرضا حسینیموسوی از مشهد: شمارههای گذشته را ورق میزدم و برای شادی روح درگذشتگان فاتحهای نثار میکردم و خاطرات با برخی را مرور؛ امیر قویدل، انوشیروان ارجمند، رضا رضاپور و... تا شادروان محمد حسینپور که از معدود فیلمسازانی بود که با حداقلها فیلم و سریال ساخت اما قدر ندید و آثارش که با همراهی همسر هنرمندش خانم جهاندخت خادم ساخته، به یادگار مانده و یادش در دل. امثال محمد حسینپور که سینما برایشان جدی بوده و حالا در میان ما نیستند، مانند محمدعلی معصومدوست، علیرضا صنعتنگار، بهرام هنرمند و... میتواند موضوع ویژهنامهای باشند. هنرمندانی که عاشقانه و در حد توان تلاش کردند و حالا نامهایشان در آثار سینمایی مانده و حتی اهالی سینما هم نمیشناسندشان. ادای دین است به روح آن عزیزان و برای ثبت در تاریخ.
حسین چاوشی از تهران: با نگاهی به سایت مجله، به مطلبی از شاهپور عظیمی برخوردم در مورد اینکه چرا برخی آثار را دوست داریم و اینکه دلیل محبوبیت بیشتر این بازیگران و فیلمهای دههی 1970 و شصت به خاطر دوبلههایشان نزد ما ایرانیان بوده. البته من شخصاً عاشق آن دورهی دوبله حتی در فیلمهای ایرانی هستم اما این دوست ما انگار دچار زیادهروی شده است. ضمناً با فناوری جدید دیجیتال که به جای سیستم 35میلیمتری در سینما جایگزین شده، همهی سینماگران خوشحال بودند و از راحتی کار و صرفهجویی در هزینهها گفتند. اما من به عنوان عاشق فیلم و سینما دیگر لذتی نمیبرم. انگار فیلم سینمایی و تلهفیلم و سریالها هیچ فرقی با هم ندارند. حتی یک صحنهی اکشن را نمیتوانند طبیعی بسازند؛ یعنی ما دیگر نباید منتظر فیلمهایی مثل گذرگاه و ناخدا خورشید باشیم و فقط باید فیلمهای آپارتمانی را تحمل کنیم؟ آیا مشکل از من است یا خیلیهای دیگر با این سیستم ارتباط برقرار نمیکنند؟
امیر فرهود از تبریز: یک منتقد تا چه حد میتواند شارح و مفسر نوع سینمایی که تو دوست داری باشد یا به یادت بیاورد که پدرهای دوستداشتنی چهگونه بودند؟ همواره به نظرم میرسد وقتی فیلمی با دوبلهی ناصر تهماسب میبینم چیزی به غیر از لذت فیلم هم عایدم میشود. مثل اینکه نقاشیای زیبا را در قابی با کندهکاریهای فاخر تماشا کنی. میتوانی بهشوخی بگویی اگر هم سطح ادراکت به درک منظور تابلو نرسیده، حداقل از قاب آن لذت بردهای. این حس را در مورد نوشتههای امیر پوریا نیز دارم. از او هم میآموزم و هم غرق فرم متوازن نگاشتههایش میشوم. او در این کار نبوغ دارد و فوتوفنش را نیز آموخته. در کوچههای نوشتههایش گم میشوم و ناگهان خود را کنار جوی مولیان همراه کلود شابرول و دیگران مییابم.
ﭘﻮﺭﻳﺎ ﺩﺷﺘﻲ از ﺗﻬﺮاﻥ: ﺳﭙﺎﺱ اﺯ ﺭﺿﺎ ﻛﺎﻇﻤﻲ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﺟﺬابش ﺑﺮ ﻓﻴﻠﻢ اﺯ ﭘﻲ ﻣﻲﺁﻳﺪ؛ و ﺳﭙﺎﺱ از ﻋﻠﻴﺮﺿﺎ ﺣﺴﻦخاﻧﻲ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻧﻘﺪ ﻣﻮﺷﻜﺎﻓﺎﻧﻪاﺵ ﺑﺮ ﻓﻴﻠﻢ ﻭﻳﭙﻠﺶ.
امین حمیدی از دیواندره: دیواندره شهر کوچکی در استان کردستان است و مجلهی شما در این شهر توزیع نمیشود. امیدوارم فکری برای ما بکنید.
علیرضا معتمدی از تهران: یک مصاحبهی مفصل با آقای رامتین خداپناهی که هماهنگی و همرنگی بسیاری با انسانهای اطرافش دارد، به چاپ برسانید. از آقای خوشتیپ ایران، پژمان بازغی، یک مصاحبهی مفصل و جذاب به چاپ برسانید. لطفاً با مجید مظفری عزیز هم مصاحبه کنید.
علی معمری از قوچان: لطفاً بخشی برای سینمای کلاسیک راهاندازی کنید.
فرهاد پروین از اهواز: صفحات مرور خبرها که پوریا ذوالفقاری مینویسد، دقیقاً همان شکلی از خبررسانی است که از یک ماهنامه، نه روزنامه یا خبرگزاری انتظار میرود.
مهدی خلیلیراد از خرمآباد: لطفاً راجع به فیلمهای کلاسیک سینما و معرفیشان صفحاتی اختصاص بدهید. بعضی نقدها درباره فیلمهای ایرانی طولانی هستند. لطفاً صفحات نقد خارجی را افزایش بدهید.
حسین از مشهد: بخش «سینمای جهان» مجله عالیست. در صفحههای بیشتری به سینمای جهان بپردازید.
محمدرضا بیگدلو از همدان: مطالب و نقدهایتان در مورد فیلمهای خارجی روز خیلیخیلی کم شده. فکر میکنید چند درصد خوانندگانتان فقط علاقهمند اخبار سینمای ایران و حاشیههایش هستند؟ به خدا اگر یکیدو شمارهی دیگر به همین منوال ادامه دهید، بعد از 23 سال دورتان را خط میکشم. سینما پارادیزو (جوزپه تورناتوره) هم جزو فهرست «فیلم کامنت» در مورد فیلمهای مرتبط با عالم سینما حساب میشود یا نه؟ اگر میشود چرا نامش نیست و شما هم هیچ اشارهای به آن نکردهاید؟
بتول نیکخواه از اصفهان: لطف کنید چند سطری هم از زندهیادان خسرو فرخزادی، دیانا و علیرضا طباطبایی بنویسید. مجلهی «فیلم» عزیز من، از سالی که مجلههایتان کوچک بود و من هم جوان بودم یک شماره از مجلهتان نبوده که من نداشته باشم. ولی شما نسبت به من کملطفاید و جواب پیامهایم را نمیدهید. ولی من همچنان دست از سر شما برنمیدارم.
پردیس 313 از شیراز: در نوشتههای آقای گلمکانی در مورد مرحوم کاوسی، زاون و ایرج کریمی با جملهی «با آنها قهر بودم» مواجهه میشویم. فکر کنم آقای گلمکانی خیلی گندهدماغ باشند. کمی به فکر ما مخاطبان نیز باشید، چون با این کارها بقیهی نویسندگان را هم از دست میدهید. آقای رحمتی عزیز، خواهشمندم پروندهای برای سریالهای مهمی مثل بافی قاتلخونآشامها، بازی تاجوتخت، مدمن و مانند اینها فراهم کنید. در ضمن میدانم مجله سینمایی است و مطالب زیاد و صفحهها کم، ولی این سریالها چیزی از فیلمهای خوب کم ندارند. شاید بشود «سایهی خیال» نوروز را با ده سریال مزین کرد. در نقد فیلم محمد رسولاللهص بهتر بود نیمچه ویژهنامهای گردآوری و با چند نفر از عوامل فیلم نیز مصاحبه یا مطلبی تهیه و مقایسهای با فیلم مصطفی عقاد میشد که صدالبته نگاه مجله از بالا به پایین است و در تهیهی ویژهنامهها سلیقهی گردآورندگان آن مد نظر قرار میگیرد.
* هوشنگ گلمکانی: دوست عزیز، جملهای که من نوشتم این بود که در مقطعی دکتر کاوسی و ایرج کریمی با من قهر بودهاند نه من با آنها. بهندرت پیش میآید که بنده با کسی قهر کنم. در مورد زاون هم کی صحبت از قهر کرده بودم؟ به هر حال کارم ایجاب میکند که گاهی دست به کارهایی بزنم که همکارم دوست نداشته باشد و برنجد و قهر کند. چارهای نیست و این طبیعت مسئولیت داشتن و تصمیم گرفتن در کاری است. اما در مورد گندهدماغ بودن بنده، کاملاً حق با شماست و دفاعی ندارم.
لویی عزیززاده: چرا از سعید عقیقی برای همکاری دعوت نمیشود؟
* همین کار را کردهایم اما فعلاً آقای عقیقی ترجیح میدهد مطالبش در نشریات دیگری چاپ شود.
جاوید شکارچی از تنکابن: فکر میکنم اگر ایرج کریمی از بین ما نرفته بود، حتماً حالا که اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر پس از هشت سال اکران شده، نوشتهای مفصل درباره این فیلم - شاید در بخش «تماشاگر» - مینوشت، چون او در شمارهی ۴۰۰ در نظرسنجی از منتقدان، از این فیلم به عنوان یکی از ده فیلم ایرانی برتر عمرش یاد کرده بود. شخصاً انتظار مطالب بیشتری در مورد این فیلم داشتم.
سامان ساداتی از رامسر: هیچ مجلهای جز «فیلم» گفتوگوی فنی نمیتواند داشته باشد. لطفاً با خانم لیلا حاتمی گفتوگویی درباره بازیگری و اجرای نقش داشته باشید.
* خوانندهی عزیز با لیلا حاتمی تا به حال چند بار گفتوگو درباره موضوع مورد نظر شما داشتهایم.
سجاد موسوی از مشهد: ترجمهی بعضی از گفتوگوهای سینمایی با فیلمسازانی که در بخش «نمای درشت» چاپ میشود، تکراری و قبلاً در مجلات سینمایی کشور عیناً آمده است. مثل ترجمهی گفتوگو با کریستوفر نولان در شمارهی تیر 94.
* دوست عزیز، این اتفاق همیشه در مطبوعات میافتد. اگر همزمان دو یا چند نشریه مصاحبه یا مطلب واحدی را برای ترجمه انتخاب میکنند، چهگونه میتوانند از این قضیه باخبر شوند؟ ما البته بنا را بر این میگذاریم که همه خوانندهی همهی نشریات نیستند و چارهی دیگری هم نیست. شما راه بهتری میشناسید؟
محمدرضا بیگدلو از همدان: لطفاً از تأثیر بد یا به تعبیری سوءاستفاده از موفقیت جدایی نادر از سیمین و همچنین فیلمهای عبدالرضا کاهانی بر سینمای ایران که باعث شده خیلیها با تقلید کورکورانه از آنها، بسیاری از فیلمهای چند سال اخیر را پر از تلخ و سیاهی و ناامیدی کنند هم بنویسید. تقلید و مدگراییهای که ممکن است حتی یک دهه طول بکشد. لطفاً از منتقدهای محترم در قالب دیدگاه و دیدهبان نظرخواهی کنید، نهفقط اشارههای گاهوبیگاه.
* در این زمینه بارها مطالب مختلفی نوشته شده است.