اول بودن، مهمتر از منطقی بودن!
شب گذشته ستاد خبری سیوهفتمین جشنواره فجر اعلام کرد که برای اولین بار در این رویداد سینمایی، یک سانس ویژه برای نابینایان در نظر گرفته شده است؛ و طبق برنامه غلامرضا تختی (بهرام توکلی) امروز جمعه، دوازده بهمن، در سینما بهمن روی پرده میرود (و البته نابینایان میتوانند یک همراه هم داشته باشند). در این شرایط عجیب نیست اگر کسی بپرسد چرا غلامرضا تختی انتخاب شده که یکی از سینماییترین فیلمهای ماست و همان لبخند جادویی تختی را بههیچوجه نمیتوان توصیف کرد؟ و آیا فیلمهای مناسبتری برای این کار نداریم؟ چرا «اول بودن» - به هر قیمتی - این قدر برای مسئولان سینمایی مهم به نظر میرسد؟ و گویی مبنای تصمیمگیریها و سیاستگذاریشان شده است؟ آیا در سالهای گذشته کم در مذمتِ آپارتمانیشدن فیلمها شنیدیم؟ و همین مسئولان نبودند که تدابیری برای تنوع بخشیدن به رویدادگاه فیلمها اندیشیدند و امتیازهایی را برای آثار سینماییای در نظر گرفتند که خارج از تهران جلوی دوربین بروند؟ بگذریم از این بحث طولانی که در این مجال نمیتوان بیش از طرح چنین سؤالهایی پیش رفت.
اما اتفاق دیگری که طبق انتظار روی داد، استقبال تماشاگران جشنوارهای از متری ششونیمِ سعید روستایی بود و سانسهای فوقالعاده فیلم در پردیس کورش؛ اتفاقی که بدون جنجالهای عدم نمایش و حذف فیلم از برنامه جشنواره نیز - با توجه به موفقیت ابد و یک روز و کنجکاوی حاصل از آن - بدیهی به نظر میرسید.
دیروز پنجشنبه، فیلمهای آخرین داستان (اشکان رهگذر)، بنفشه آفریقایی (مونا زندیحقیقی)، تیغ و ترمه (کیومرث پوراحمد) و درخونگاه (سیاوش اسعدی) بهترتیب در سالن اهالی رسانه، پردیس ملت، به نمایش درآمدند که در ادامه خیلی کوتاه این فیلمها، نظرات عمومی و بخشی از حرفهای ردوبدلشده در نشست خبریشان را مرور میکنیم.
آخرین داستان؛ «جای انیمیشن در سینمای ایران خالیست»!
در ابتدای نشست، اشکان رهگذر در مقامِ کارگردان از همکاری با صدها نفر در یک بازه زمانی نُهساله گفت و اینکه حضور در جشنواره فجر برای هر فیلمسازی یک افتخار بزرگ است بهخصوص انیمیشنسازها، و درباره دوبعدی بودن فیلمش چنین توضیح داد: «...تا دو دهه پیش میگفتند انیمیشن دوبعدی در حال نابودی است اما امسال از پنج نامزد فقط دو انیمیشن سهبعدیاند و همچنان بسیاری به انیمیشن دوبعدی گرایش دارند. متأسفانه ما خیلی مصرفکننده انیمیشنهای آمریکایی هستیم.» (البته از سه انیمیشن دوبعدی نامزد اسکار، که ایشان هم به آنها اشاره کردند، دو فیلم محصول آمریکاییهاست!)
مجید مظفری در صحبتهایش گفت که اگر زحمتِ نهساله دوستان نبود، دلش نمیخواست امسال با این فیلم در جشنواره حضور داشته باشد و الان هم میداند که مسئولان حمایتی نخواهند کرد: «چون اگر میکردند نُه سال طول نمیکشید. جای انیمیشن در سینمای ایران خالی است.» خب، ما هم قبول داریم که جای خیلی چیزها در سینمای ایران خالیست مثل قهرمان که دیروز به بهانه نمایش غلامرضا تختی به آن اشاره کردیم (تنها فیلمی که تا این لحظه، درستوحسابی در سالن رسانه تشویق شده)؛ یا مثلاً جای خالی فیلمنامه (که البته در سالهای اخیر وضعیت بهتری پیدا کرده) یا حتی ژانرهای سینمایی که در این مورد جوانها حتماً تغییری به وجود میآورند.
رهگذر در توجیه خشونت فیلمش گفت این انیمیشن برای تماشاگران بالای سیزده سال است و در سایر کشورها نمونههای خشنتری هم تولید میشود. او درباره فاصله انیمیشن ایران با دنیا این طور توضیح داد که «اگر سینمای مستقل انیمیشن را در نظر بگیریم، فاصله چندانی نداریم ولی نیاز به تکرار تجربه وجود دارد. مگر در سینمای ایران چند انیمیشن ساخته شده؟ انیمیشنهای کوتاه و تجربی ما در دنیا حرفی برای گفتن دارند و شرایطمان بهتر شده است...» البته اشکان خطیبی که سومین تجربه صداپیشگیاش را پشت سر گذاشته، فاصله انیمیشن ایران با جهان را به اندازه صندلیهای خالی سالن دانست؛ موضوعی که میدانیم ممکن است تا سالها حل نشود و در واقع همان بحران تماشاگر در سینمای ایران است.
بنفشه آفریقایی؛ گلی که برای عموم ناآشناست!
بحث در خصوص نسبت هر فیلم با واقعیت و باورپذیری برآمده از آن - که حاصل تکژانری شدن سینمای ایران و گرایش بیش از حد به طرح موضوعهای اجتماعی است، و در واقع یک سوءتفاهم بزرگ - در مورد فیلمهایی مثل بنفشه آفریقایی بیشتر خودش را نشان میدهد و تا حد زیادی باعث نادیده گرفتن آنمیشود؛ یکی از آن فیلمهای کوچکِ بزرگ که دوستداشتنی است و اگر پایانبندی بهتری داشت بیشتر به یاد میماند. اما آنچه برای اغلب اهالی رسانه (دستکم در یکی از سالنها) متعارف و باورپذیر نبود، رابطه و مثلث عاطفی سه شخصیت اصلی داستان (شکوه، رضا و فریدون با بازیهای خوب فاطمه معتمدآریا، سعید آقاخانی و رضا بابک) است و پذیرش آنها از سوی جامعه پیرامون (که یک نمونه سنتی است) و... در این موارد تناقض بزرگ زمانی روی میدهد که ناگهان کارگردان در نشست خبری میگوید: «کلیت فیلم و اینکه یک زن، شوهر سابقش را از خانه سالمندان به خانه میآورد، کاملاً واقعی است؛ و فقط مسائلی مانند رنگرزی شخصیت شکوه بودند که زاییده ذهن فیلمنامهنویس به حساب میآیند.»
فاطمه معتمدآریا که در نشست حاضر نبود، همان ابتدا از طریق تماس تصویری با اهالی رسانه ارتباط برقرار کرد و از زحمات عوامل و سازندگان فیلم تشکر کرد. اما علیرضا شجاعنوری در مقام تهیهکننده هم به نکته بهجایی اشاره کرد: «دنبال ساخت فیلمی بودیم که به حالِ دلِ ما ایرانیها بیاید. اگر میخواهیم با سینمایمان جهان را بگیریم باید روایتگر داستانهایی باشیم که آنها را زیست میکنیم.» مونا زندیحقیقی درباره تغییر چندباره نام فیلم هم چنین توضیح داد: «در آغاز نام فیلم «در ابتدای تابستان» و سپس «زنگاری» بود که با اهمیت یافتن گل «بنفشه آفریقایی» و ویژه بودن این گیاه و همخوانیاش با شخصیت شکوه، دستآخر نام فیلم به آن تغییر کرد.» و البته در ادامه از بازخوردهای خوبی گفت که از تماشاگران، بهخصوص خانمها دریافت کرده است: «...خانمها که از لحاظ شخصیتی دوست داشتند مانند شکوه باشند.» او در مورد بازی شکوه و فریدون در بالکن که باز هم به زعم یکی از حاضران در نشست دور از باورست، گفت: «من که این صحنه را خیلی دوست دارم؛ و نشانهای است از یک بازی قدیمی که شکوه و فریدون در دوران زندگیشان انجام میدادند و در انتهای فیلم هم شوهر فعلی شکوه تلاش میکند تا این بازی را با شکوه تکرار کند که به دلیل حال ناخوش او پیش نمیرود.»
تیغ و ترمه؛ «من از شما و تاریخ سینما معذرت میخواهم»
سینمادوستان در سالهای اخیر بارها درباره جهان سینمایی مارول شنیدهاند و داستانهایی که ابرقهرمانهای مختلف را به هم مرتبط میکند و در مواردی باعث میشود سرکی هم به فیلمهای اختصاصی هم بکشند. اما چرا راه دور برویم؟ در سینمای خودمان هم کیومرث پوراحمد همچنان با فیلم جدیدش تیغ و ترمه در حال گفتن از داستانهای مشابه جداییها و بهخصوص دوری پدرها و دخترهاست؛ و این فضاها و داستانها در لحظههایی آن قدر به هم نزدیک میشوند که تماشاگر ممکن است با خود بگوید این میتواند آینده همان پدر و دخترِ شب یلدا (1380) هم باشد و...
اما کیومرث پوراحمد، نشست خبری را با روحیه متفاوت و انرژیبخش خود شروع کرد و درباره اظهار نظر محمود گبرلو که او را از بزرگان سینما خواند، گفت: «قدم 195 سانت بود اما این اواخر به خاطر کمردرد دکتر رفتم و متوجه شدم 192 سانت شدم.» و در ادامه با تأکید بر جوانگرایی اضافه کرد: «جوانگرایی در همه موقعیتها میتواند شخص من را به آینده ایران امیدوار کند. جوانها که خوب میتازند...» در ادامه پژمان بازغی، لاله اسکندری، دیبا زاهدی، رضا یزدانی و دیگر عوامل نیز به طرق مختلف از همکاری با پوراحمد ابراز خرسندی کردند و از خاطرات و نوستالژیهای خود مثلاً با قصههای مجید گفتند و جایگاه این فیلمساز پیشکسوت. اما خود پوراحمد به جای خالی علیرضا زریندست در نشست اشاره و چنین از او تمجید کرد: «پنجاهشصت فیلم ساختهام و هر بار استرس میگیرم. اما در این فیلم خیالم راحت بود که اگر درباره جای دوربین کمی تردید پیدا کنم، کسی هست که به من کمک کند... مردی که بسیار خوشاخلاق، پرکار و بیحاشیه است.»
اما صداقت و شیرینی پوراحمد باز هم خودش را نشان داد؛ ابتدا زمانی که در مورد سرنوشت نامعلوم شخصیت امیر سؤال شد که گفت: «حق با شماست. دو سکانس داشتیم که حذف شدند. بعد از جشنواره باید فکری برای نبود این شخصیت بکنیم تا امیر ناگهان از داستان حذف نشود. قطعاً آن سکانسها را در جایی از فیلم استفاده میکنیم.» و درباره استفاده از برخی الفاظ پاسخ داد: «ما در فیلم الفاظ زیادی داشتیم که تغییر کردند. در فیلمهای آمریکایی همه جور حرفی به هم میزنند ولی باز هم اگر به کسی برخورده است من از شما و تاریخ سینما معذرت میخواهم.»
درخونگاه؛ پیشکشی برای مسعود کیمیایی
اگر طرفدار دو فیلم قبلی سیاوش اسعدی - حوالی اتوبان (1387) و جیببر خیابان جنوبی (1390) - باشید و حساب ویژهای هم روی عبارت «پیشکشِ مسعود کیمیایی» در ابتدای فیلم باز کنید، این احتمال وجود دارد که کاملاً از تماشای درخونگاه راضی نشوید؛ وگرنه موقعیتها، کارگردانی، بازیها و خیلی از ویژگیهای فیلم جالب توجهاند؛ ولی افسوس که دستآخر نمیشود همان فیلم «سینمایی»ای که از این فیلمساز جوان با توجه به آثار قبلیاش توقع داشتیم. بماند که این بار رسماً پای مسعودخان کیمیایی هم به ماجرا باز شده است؛ آن هم در فیلمی که به نظر میرسد پیرنگ ندارد و در نیمه اول با چند موقعیت در خانه و کوچه سروشکل میگیرد (که حتی احساس کمبود بودجه و طراحی لوکیشنهای متنوعتر را به ذهن میرساند) و خستِ فیلمنامه در موقعیتسازی و شکل دادن به درام آزاردهنده است. اما با وجود همه اینها، به خاطر همان ویژگیهایی که برای فیلم برشمرده شد، دستکم نیمی از عموم اهالی رسانه از فیلم راضیاند. حساب پایانبندی «مفهومی و استعاری» فیلم در قیاس با سینمای «کنشمند و اتفاقمحور» کیمیایی جدا!
به هر حال اسعدی تأکید کرد که «قطعاً برای زدن حرفهایی و به خاطر دغدغههای شخصی فیلم میسازم که اگر آنها را به زبان بیاورم به شعار تبدیل میشوند.» و در ابتدای نشست از سومین حضورش در جشنواره ابراز خوشحالی کرد و گفت: «نمایش فیلم برای اهالی رسانه همیشه برایم جذابترین و خوشمزهترین بخش جشنواره بوده است.» خب، هر کس میتواند از این شروع «بامزه» برداشت خاص خودش را داشته باشد و حتی به جاهای خاصی هم برسد! بگذریم.
بعد از اشاره تورج اصلانی به فیلمنامه خوب و امنیت خاطر حاصل از آن برای یک همکاری خوب، امین حیایی درباره حضورش گفت: «فیلمنامه خیلی برایم جذاب بود. دیالوگهای بسیار خوبی داشت؛ و از همان اولین باری که با آقای اسعدی درباره فیلمنامه و نقش صحبت کردیم، عاشقش شدم... امیدوارم باز هم از این فیلمها ساخته شود.» و البته این جمله آخر، آرزویی است که نهفقط عوامل فیلم در گفتوگوهای خود به آن اشاره کردهاند بلکه خواستِ هر سینمادوست واقعیای هم هست که شاهد ساخت فیلمهای متفاوتی باشد.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم: