هر سال هرچه به روزهای آخر شهریور نزدیکتر میشویم، موج التهاب برای دانستن عنوان فیلمی که قرار است به آکادمی اسکار ارسال شود بیشتر میشود. بعد از چند هفته سکوت، دیروز نخستین گزارش هیات معرفی فیلم ایرانی به فرهنگستان علوم و هنرهای سینمایی منتشر شد. این ایراد همواره به مناسبات و فرایند انتخاب فیلم جهت معرفی به آکادمی اسکار در کشورمان وارد است و همیشه کمیتهی مربوطه، آن قدر دیر تشکیل میشود که پتانسیل حاشیههای بیمورد را بالا میبرد؛ حاشیههایی که اغلب هم غیرسینمایی هستند و عمدتاً یا از دل مناسبات سیاسی و جناحی برمیخیزد یا رقابتهای (اگر نگوییم حسادتهای) صنفی. در این یادداشت قصد بر آن است که نگاهی گذرا به پتانسیلهای سینمای ایران برای اسکار، فارغ از رویکردهای غیرسینمایی و جناحی/ ایدئولوژیک افکنده شود.
فیلمهایی که از ماه مهر سال گذشته تا مهر امسال اکران عمومی شدهاند، در چند دستهی کلی قرار میگیرند: فیلمهای بهاصطلاح متعلق به سینمای بدنه، فیلمهای گروه هنر و تجربه، و فیلمهایی که در ادبیات سینمایی ایران از آنها به عنوان فیلمهای فاخر یاد میشود. این تقسیمبندی از آن رو مورد یادآوری قرار گرفته است که معمولاً بسیاری از تحلیلهای جاری، فارغ از سلیقههای حاکم بر مناسبات اسکار و نیز پیشزمینههای ورود به مراحل رقابتیاش انجام میگیرد و از همین رو هم اغلب ناقص و غلطند. بر خلاف بسیاری از تصورات جاری (حتی بین اهالی سینمای ایران) اسکار جشنواره نیست که فیلمها در یک دورهی دوهفتهای یا دهروزه برای عموم علاقهمندان و داورانی معدود به نمایش درآیند، بلکه محفلی آکادمیک است که از سوی گروه پرجمعیت چندهزار نفرهی اعضای آن (شامل سینماگران و رسانهپردازان) فیلمها بر مبنای میزان اعتبار بینالمللیشان در امور نمایش عمومی و پخش و با سابقهی اکران در قبل از موعد مقرر ارسال و معرفی، مورد بررسی قرار میگیرند. پس این انتظار که ما باید فیلمهایی را بفرستیم که بتواند بر تماشاگران اسکار(!) تأثیر بگذارد و پیام جهانیمان را دریابند از اساس غیرواقعبینانه و ناشی از بیاطلاعی گویندهاش از مناسبات این محفل سینمایی است. یک فیلم باید قبل از اسکار بتواند تأثیر جهانیاش را گذاشته باشد تا بعداً ظرفیت حضور در رقابتهای اسکار را پیدا کند، نه اینکه اول در اسکار تماشاگر بیابد و بعداً موج بینالمللی برانگیزد.
در بین فیلمهای عمومی سینمای ایران، کمتر اثری را میتوان یافت که قابلیتهای حضور در این محفل را دارا باشد؛ چرا که از اساس به خاطر ساختار ضعیف سینماییشان مورد اقبال واقع نمیشوند، یا به دلیل فاصلهشان از مناسبات نمایش و پخش بینالمللی قابلیت مطرح شدن پیدا نمیکنند، یا اصلاً آن قدر با زبان جهانی سینما فاصله دارند و از پوستهی بومی خود بیرون نیامدهاند که عملاً به فقدان ارتباط با مخاطب غیرایرانی میانجامند. اکثر قریب به اتفاق این آثار در سینمای ایران هم چندان مورد استقبال فضاهای تخصصی/ تحلیلی قرار نگرفتهاند. از بین فیلمهای مطرح این گروه میتوان به قصهها (رخشان بنیاعتماد)، شیار۱۴۳ (نرگس آبیار)، دوران عاشقی (علیرضا رییسیان) و رخ دیوانه (ابوالحسن داودی) اشاره کرد که متأسفانه هر یک نقصهایی دارند. قصهها اگرچه برخی اپیزودهایش عالی هستند، اما افت شدید در اپیزودهایی دیگر باعث تردید در انتخاب میشود، اگرچه موضوعی که فیلمساز در اثرش دنبال میکند، ظرفیت زیادی در جذب سلیقههای اسکاری دارد. شیار۱۴۳ با توجه به نگاه جدیدی که در سینمای ایران به عرصهی جنگ و خانوادههای قربانیان جنگ دارد و نیز با عنایت به فضای ویژهای که در ارتباط با زنان در ساحت جنگ تدارک دیده است و همچنین ساختار مینیمال اثر، میتواند بسیار قابلتوجه باشد، ولی افزودههای بیربط ماورایی که یکپارچگی متن را مخدوش ساخته است، استفادهی نامناسب از تمهید روایی مصاحبه، و مخصوصاً لحن سانتیمانتال و سطحی اواخر فیلم، ارزشهای اثر را تقلیل میدهد. دوران عاشقی صرفاً قصهای پرتعلیق را تعریف میکند که نمیتواند از سطح به عمق ماجراها برسد و رخ دیوانه نیز به رغم خوشساختی ظاهریاش، گرفتار آفت لحن دوپارهی متن و فرجام نامناسبش است. از این بین قصهها به دلیل پشتوانهی قویتر جهانیاش در مناسبات اکران و جشنوارهای، قابلیت بیشتری دارد، ضمن آنکه موفقیتهای جشنوارهای شیار۱۴۳ را در برخی کشورهای خارجی نباید از نظر دور نگه داشت.
فیلمهای گروه هنر و تجربه از آنجا که لحنی غیرکلاسیک را در روایت و ساختارشان برگزیدهاند، چندان جایی در ذائقههای عمدتاً کلاسیکپسند حاکم بر اسکار ندارند. بنابراین متأسفانه فیلمهای خوبی مثل پرویز (مجید برزگر) و سیزده (هومن سیدی) و تا حدی در دنیای تو ساعت چند است؟ (صفی یزدانیان) را نمیتوان در فهرست گنجاند. اما در این بین فیلم ماهی و گربه (شهرام مکری) یک استثناست. این فیلم با توجه به رویکرد پستمدرنیستیاش در ارجاع به مایههای آشنای سینمایی و نگاه خلاقانهای که به ژانر وحشت افکنده است و ساختار بصری/ متنیاش در فضایی هولوگرافیک و سیال، با اتکا به موفقیتهای قابلتوجه بینالمللیاش، میتواند امید زیادی را در جلب نگاه اسکاریها به خود بیافریند. این فیلم در ساختار سینمای ایران، فضای کاملاً جدیدی دارد و از نمونههایی که تا به حال مخاطب خارجی از سینمای ما دیده است، متفاوت است. سلیقهی اسکاریها اگرچه به حوزههای متعارف سینمایی نزدیک است، ولی اگر فیلمی بتواند با ساختاری غیرهالیوودی جذابیتهای تأملبرانگیز داشته باشد احتمال موفقیتش در اسکار کم نیست، کما اینکه چند سال قبل فیلم نامتعارف عشق میشاییل هانکه هم توانست به این موفقیت دست یابد.
در بین فیلمهای فاخر و پرخرج، تنها عنوانی که میتوان جستوجو کرد، محمد رسولاللهص است؛ فیلمی که برخی دولتمردان هم مشتاق ارسالش به اسکار هستند. این اثر در عین موضوع بسیار محترمی که دارد و با وجود هزینههای فراوان و جلوههای بصریاش در امر صحنهآرایی و جلوههای ویژه و فیلمبرداری و... کمترین پتانسیل را در ماجرای اسکار داراست؛ اول اینکه فیلمهای تاریخی/ مذهبی خارجی هم سابقهی موفقیت در مناسبات اسکار را ندارند؛ دوم اینکه فیلم به لحاظ روایتپردازی و داستانگویی و شخصیتپردازی ضعیف است، سوم آنکه در بخش خارجی اسکار بیش از آنکه جلوههای ویژه و صحنههای شگفتانگیز جلب توجه کنند، نگاههای بدیع و خلاقیتهای هنری مورد عنایت است (امری که در این فیلم چندان به چشم نمیآید) و چهارم آنکه فیلم در تنها حضور خارجیاش در جشنوارهی مونترال، موفقیت سینماییای کسب نکرده است و منتقدان شاخص و معتبر هم دربارهاش تحلیل مثبتی ارائه ندادهاند و عمدهی بازتابش به برخی مقالات ژورنالیستی درباره اختلافات تشیع و تسنن درباره فیلم برمیگردد که هیچ ربطی به بحثهای سینمایی و هنری ندارد.
در بین گزینههای سینمای ایران برای اسکار امسال، به نظر میرسد بهترتیب سه فیلم ماهی و گربه، قصهها و شیار۱۴۳ احتمال موفقیت بیشتری دارند. قاعدتاً اگر فیلم خانهی پدری کیانوش عیاری با سوءتدبیر متولیان اکرانی دو روزه پیدا نمیکرد و میتوانستند دستکم تا هفت روز اکرانش را پابرجا نگه دارند، در صدر این فهرست قرار داشت. خانهی پدری که سوخت، ای کاش تصمیمگیرندگان اسکار امسال، پتانسیلهای دیگر را با انتخابی نابهجا نسوزانند.