شمارهی 491
مهدی اسلامپناه از کرمان: با دیدن این شماره پیشنهادی برایتان دارم. به جای شمارههای عادی، فقط ویژهنامه چاپ کنید!
علی خمر از کرمان: ممنون بابت پروندهی گنج قارون. به نظرم فردین همین که مردم را از سینمای مصر و هند جدا کرد و به فیلم ایرانی جان داد شایستهی تقدیر است. کسانی که مخالف پرداختن شما به این گونه فیلمها هستند حتماً باید به چرایی محبوبیت فردین بعد پنجاه سال بپردازند. طرح جلد بکر بود.
مهرداد نژادی: اصطلاحی در کار تولیدی هست که به کار بیروندادهشده میگویند برونسپاری. این کار در همه جا مد شده است. امیدوارم در مجلهی شما اتفاق نیفتد. چون گروه پرونده همگی جدید و محتاط بودند.
*دوست نازنین، این پرونده در دفتر مجله تولید شده و مسئول تدارک آن همکار قدیمیمان آقای محمودی بود. مثل هر پروندهی موضوعی، نویسندگان این مجموعه هم ترکیبی از همکاران همیشگی مجله و دوستانی تازه بودند.
اکبر نقوی از کرمان: در پروندهی این شماره جای گفتوگو با ستارهی زن گنج قارون خالی است. شیوهی آهسته و پیوسته شما را درک میکنم، اما اینکه زیر عکس خانم پروین خیربخش از نوشتن نام سینمایی ایشان حتی داخل پرانتز خودداری کردهاید، به نظرم نوعی خودسانسوری است.
*حق با شماست. البته عزم ما برای مصاحبه با کسی به معنای آن نیست که همه چیز مهیاست و او هم حاضر به مصاحبه است.
منصور اصلاحی از کرج: در مورد سایر فیلمهای کلاسیک ایرانی هم پرونده تشکیل دهید.
مهران پناهنده از کرج: به شمارههای جذاب، خواندنی و جالب، این شمارهی بینظیر هم اضافه شد.
حسین شیری از مشهد: این شماره خیلی عالی بود. ممنون که به گنج قارون پرداختید.
حسین سیدنژاد از ساری: دلم برای آقای صلحجو تنگ شده بود. کمکار شدند متأسفانه. اما دلتنگیام ارزشش را داشت. حالا با نقد فوقالعاده خوبی برگشتند. نقدشان بر گنج قارون خودش گنجیست.
صمد احمدعلی از تهران: در مطلب محمد تهامینژاد در مورد گنج قارون در تجزیهی فواصل اصلی در بخش 22 «کلک رودخانه» به اشتباه «کلک روسیه» قید شده که نمیدانم اشتباه چاپی است یا اشتباه شنیداری.
محمدعلی سعیدی از فردیس: از اینکه یاد گذشتگان و ساختههایشان هستید ممنون. ولی چرا یک شمارهی مجله را فقط به تجزیه و تحلیل دو فیلم اختصاص دادید؟ سینمای ما فیلمهای باارزش زیادی دارد که میتوان بررسیشان کرد. لااقل دو فیلم دیگر را هم اضافه میکردید. در پروندهی این دو فیلم پنجاهسالهی عزیز، به سرگذشت و کارنامهی بازیگری تاجی احمدی و فروزان اشارهای نشد. حداقل اگر (قطعاً) در شمارههای پیشین چاپ شده، لطفاً شماره و صفحهاش را ذکر کنید، و اگر نه که در شمارهی بعد گزیدهای در این مورد چاپ کنید.
*دوست عزیز، فعلاً این دوتا را داشته باشید تا برسیم به بقیهی فیلمها! همین الان هم که دو فیلم بررسی شده شما به کمبودها اشاره میکنید. اگر به چهار فیلم میپرداختیم که حجم گلایهها بهمراتب بیشتر میشد. ضمناً قرار نیست در بررسی هر فیلمی سرگذشت همهی عواملش را هم چاپ کنیم.
امیرحسین روحانیان از کرمان: یک غفلت تاریخی؛ چرا برای گنج قارون سراغ چنگیز جلیلوند نرفتید که حافظهای غبطهبرانگیز دارد تا راز خندههای سیهزارتومانیاش را به جای فردین برایمان بگوید. خدا را شکر مهین کسمایی و جلال مقامی - که عمرشان دراز باد - هستند و میتوانستند از دوبلهی این فیلم بگویند.
*دوست گرامی، با آقای جلیلوند قبلاً در ویژهنامهی کتاب سال ویژه دوبله مصاحبه مفصلی داشتیم. اما ایشان در این مورد خاص حاضر به گفتوگو نشدند.
محمدرضا محرابیان از تهران: از مطالب این شماره نتیجه میگیریم پنجاه سال که هیچ، ۱۵۰ سال دیگر هم سلیقهی مردم قابلپیشبینی و فرمولبردار نیست. سلیقهی نخبگان و منتقدان با میل و خواست مردم مثل دو خط موازیست که به هم نمیرسند.
محمدجعفر شیرین همدان: این شماره بعد از مدتها دوباره مرا هیجانزده کرد.
آزاده احمدی از تهران: این شماره با وجود بزرگنمایی، آن قدر خوب نبود. مطالب بازمانده از نشریههای سال نمایش بیشتر از این بود. در ضمن از منتقدان و صاحبنظران قدیمی دیگر بهرهگیری نکردید. مطلب پرویز نوری میتوانست گستردهتر باشد.
*دوست نازنین، فقط کار نکرده ایراد ندارد. بزرگنمایی ما را هم به بزرگواری خودتان ببخشید.
امید سلحشور از اصفهان: آقای امیر پوریا، چرا میگویی من به گنج قارون ستاره نمیدهم؟ گنج قارون با بازی شادروان جهانپهلوان فردین احتیاجی به ستارهی شما ندارد و این مردم شریف ایران هستند که میلیونها ستاره به این فیلم میدهند.
شماعیفر از همدان: یک شمارهی عالی، بینظیر، فوقالعاده و شاهکار... از معدود شمارههای سالهای اخیر که تکتک صفحهها و مطالبش به معنای واقعی کلمه خواندنیست. سپاس «فیلم» عزیز. سپاس همکلاس سابق «سینمای جوان همدان» آقای محمودی عزیز. امیدوارم مرا به خاطر داشته باشید.
پارسا از مهدیشهر (سنگسر): مشاهدهی نام مجید اسلامی بین «همکاران این شماره» چهقدر غافلگیرکننده بود! آیا این شماره میتواند مقدمهای برای بازگشت مجید اسلامی به ماهنامه باشد؟ بیصبرانه منتظریم.
*دوست گرامی، ماهنامهی «فیلم» همیشه خانهی آقای اسلامی و سایر همکاران قدیمی بوده و خواهد بود.
اردشیر سماوات از تهران: خشت و آینه فیلم خوبی است نسبت به سال ساختش. ولی برای الان فیلمی پرگو، پرتکلف و تقریباً غیرقابلتحمل است. تحلیل شاهرخ دولکو را بسیار پسندیدم.
احسان از تهران: پنجاهسالگی خشت و آینه عالی بود، بهخصوص گفتوگوی مجید اسلامی و نغمه ثمینی. جای خالی اسلامی در مجله بهشدت احساس میشود.
محمد دلاور از لارستان: این شماره خیلی عالی بود. لذت بردم و خیلی سؤالهای بیجوابم را از این شماره گرفتم. مجید اسلامی خیلی باسواد است. چرا در مجله نمینویسد که ما از او بهره ببریم؟
مسعود یزدانجو از قزوین: هر وقت یواشیواش میخواهم به خودم بقبولانم که مجله تکراری شده، شمارهای چاپ میکنید میخکوبکننده. این شماره به معنای واقعی کلمه فوقالعاده بود. اما هنوز محافظهکاری حرف اول را میزند. چرا با پروین خیربخش مصاحبه نکردید؟ فکر کنم تنها سند زندهی گنج قارون ایشان هستند؛ و اما یک نکتهی جالب: استاد پرویز دوایی از همان قدیمها عادت داشتند برای مفهوم بیانشان توضیحات را در پرانتز بگذارند.
نیکا هیدی از تهران: سینما اونیورسال پارس فعلی صحیح است. صفحهی 23: سعید پورصمیمی صحیح است. متن آنونس اصلاح شود به: یکی دیگر از ارزندهترین... به شما تقدیم میکند.
علی رمضانی از روامهران: از بابت این شماره، از اینکه یادی شد از این عزیزان (زکریا هاشمی عزیز سفرکرده) و روند تهیهی فیلم و از اینکه در مطبوعات نوآوری دارید متشکریم.
عباس فیوضی از مشهد: فکر میکنم کار نمونهخوان هر نشریهای تصحیح غلطهای چاپی و املایی آن نشریه باشد. قبلاً هم نوشته بودم که آقای رضا حسینی متأسفانه دقت کافی را مبذول نمیکنند. ولی ظاهراً به ایشان تذکر ندادید. به عنوان مثال فقط نقد پرویز دوایی بر خشت و آینه را با دقت بخوانید تا متوجه عرض من بشوید. این غلطها برای نشریهای معتبر شایسته نیست.
*دوست عزیز در مورد مطالب قدیمی آن شماره توضیح داده بودیم که سعی کردهایم رسمالخط آنها را حفظ کنیم.
پروین قلیزاده از شیراز: با نقدهای قدیمی کاری ندارم، ولی آیا منتقدانی (پرویز نوری و شاهرخ دولکو) که خودشان چنان فیلمهایی را ساختهاند حق دارند این طور با اعتمادبهنفس راجع به خشت و آینه نظر منفی بدهند؟ سه نقد قدیمی و هر سه منفی بر این فیلم چاپ شده، آن وقت امید روحانی میگوید نقدها در مجموع مثبت بود. گفتوگوی نغمه ثمینی و مجید اسلامی خیلی جذاب بود. به نکتههای قشنگی اشاره کردند. فقط خیلی زود تمام شد. اینکه کسی خشت و آینه را دوست ندارد عجیب نیست، ولی اینکه منتقد دستودلبازانه به گنج قارون چهار ستاره میدهد خیلی عجیب است. این منتقد بهتر نیست در نشریههای زرد فعالیت کند؟
رسول حمیدی از شیراز: مطلب پیام مستوفی، صفحهی ۹۸، در مقدمه راجع به خسرو دهقان، سینما پارس شیراز و پرسیای کنونی نوشته بود؛ در صورتی که این طور نیست. پارس شده پیام و پرسیا که مدتی تغییر نام داده بود، مجدداً به اسم اولیه برگشت.
مجتبی وکیلی از اصفهان: 1) در صفحهی نُه بیت دوم شعر، صحیح این است: پیر در خشت خام آن بیند. 2) در صفحهی 64 سطر آخر شرح عکس در پرانتز پایانی این طور صحیح است: خانهی مثقالی و بعد محتشمیها.
اسماعیل عبادی از تهران: صفحهی 23 فکر میکنم سعید پورصمیمی درست است، نه پرویز پورصمیمی.
آراز سامعی از تهران: این شماره واقعاً بینظیر، لذتبخش و پر از مطالب جذاب بود. گلسرسبد همهی مطالب، مطلب استاد حسن حسینی است. در ضمن بازگشت مجید اسلامی را هم تبریک میگویم. امیدوارم فقط محدود به همین شماره نباشد.
محمود منظم از اندیمشک: این شماره بسیار زیبا و ماندگار است.
پویا از تهران: «گنج و رنج» یاشار نورایی مثل همهی نوشتههایش فوقالعاده است. مثل همیشه هوس میکنم فیلم مورد نظر را دوباره ببینم.
بهنوش نصرتی از شیراز: این شماره فوقالعاده عالی بود، بهخصوص چاپ نقدهای قدیمی مربوط به خشت و آینه و گفتوگو با زکریا هاشمی. امروزه منتقدان کوچکترین ایرادی به آثار سینمایی حتی کمارزش وارد کنند، با اعتراض و برخورد تند عوامل فیلم مواجهاند. آزادی منتقدان گذشته در این زمینه قابلتوجه است.
شمارهی 492
علی خمر از کرمان: طرح جلد این شماره بهترین آگهی تبلیغاتی بود، البته برای یک فیلم خوب. آقای شجریکهن با شما موافقم. به نظرم قصهها نقطهای نورانی در قلب تیرگی زمانهی ماست که ما را به تفکر میطلبد. فقط شما را به خدا بگویید سیاهنمایی یعنی چه؟ یعنی فیلمی که آقایان دوست ندارند سیاه است و اگر دوست داشته باشند سفید؟ پس به این دوستان بفرمایید چشم به کوچه و خیابان بیندازند. نقدهای قصهها عاشقم کرد، عاشق صدباره خواندن هر نقد. آقای دانش واقعاً بادانش نقد میکنند.
علی حقیری از تهران: عکس روی جلد فوقالعاده بود. مرا یاد عکسهای روی جلد شمارههای قدیمی مجله مانند نرگس، روسری آبی و خونبازی انداخت. برای اولین بار بدون نگاه کردن به داخل مجله آن را خریدم. فقط ایکاش نقدهای بیشتری برای فیلم مینوشتید یا پروندهای جداگانه برایش تشکیل میدادید.
علیرضا معتمدی از تهران: باز هم پسزمینهی مشکی رنگ جلد مجله؛ باور کنید دلگیر است. تزیین جلد با شانزده عکس که در نوع خود یک رکورد در تاریخ چاپ مجله در ایران است! همچنان معتقدم فقط یک عکس روی جلد هر مجلهای را زیباتر میکند، بهخصوص مجلههای سینمایی (طرح روی جلد شمارهی 400 شاهکار است)؛ یا عکسهای روی جلد فیلمهای من ترانه پانزده سال دارم و شبهای روشن که ماندگارند.
*دوست عزیز رکورد تعداد عکسهای بیشتر بر روی جلدهای شمارهی 46 و 141 و 215 و 258 هم داشتهایم! نگاهی به جلدها در سایت مجله بیندازید.
علی کاظمیان از تهران: سعید احمدی عزیز از مشهد، رفتار بیمارانی که به خاطر ضعف و درد حال طبیعی ندارند و همین طور همراهان بیمار که از فرط اضطراب و نگرانی چهبسا نتوانند تسلط بر اعصابشان داشته باشند، نباید بهزعم شما «برخوردهای ناشایست عمومی» تعبیر شود.
بهزاد هندی از تهران: میدانم جای این بحث در مجله نیست و اساساً ادامه دادن این بحثها هم بیفایده است. اما نوشتهی آقای احمدی در «فلاشبک» مبنی بر اشکال فرهنگی بیماران و عموم مردم قابلبررسی است. دوست عزیز، حتی صبورترین و بافرهنگترین بیماران هم در روند فرسایشی درمان بالأخره صبرشان تمام میشود. نگارنده خود شاهد زدوخورد دو پزشک در بالین بیمار بوده است! بعد از سالها نبود طنز سینمایی، حالا صفحهی جدید «چهارراه حوادث» به شکلی نو خبر و طنز را در هم آمیخته. دست آقای گلمکانی درد نکند و قلمشان پاینده. به قول معروف دود از کنده بلند میشود. فقط ایکاش مطالب تکراری در مجله کمتر شود. مثلاً بحث مشکل اکران برخی فیلمها در «دیدهبان»، «مروری بر چند خبر» و تکرار نام فیلمهای مشکلدار تنها داغ دل را تازه میکند.
امیر بهنژاد از شیراز: دوست عزیز جناب کامبیز جاریانی از بجنورد از سر دلسوزی و علاقه از ماهنامهی وزین «فیلم» خواسته شمارهی حساب اعلام شود جهت واریز کمک. ضمن تشکر به عنوان برادر کوچکتر جسارت میکنم و میگویم شأن و اعتبار مجله بر همهی ما واجب است. خودم دو نسخه میگیرم، یکی آرشیو و دیگری در محل کار. این روش بهتریست.
*دوستان و همراهان نازنین، بهترین شکل حمایت از نشریهها، اهدای یک سال اشتراک به عنوان هدیهی فرهنگی به عزیزانتان است.
ا. حداد از تهران: با خواندن یادداشت آقای کاظمی در «خشت و آینه» دلم لرزید و گریستم. زیرا حال فیلمباز را فیلمباز میفهمد. الان هم سراغ آرشیو رفتم و جایتان خالی میخواهم سانست بولوار را ببینم.
رضا گودرزوند چگینی از قزوین: یادداشت رضا کاظمی در «خشت و آینه» معرکه بود.
رضا سرمست از تهران: در مورد یادداشت آقای شجریکهن در «دیدهبان» تعداد تماشاگر یک فیلم یکمیلیاردی بیش از دویست هزار نفر است، نه بیست هزار نفر.
عبادالله دبیری از مرودشت: اختصاص تنها دو صفحه به زندهیاد سپانلو کملطفی است. آیا قلم آن عزیزان منتقد که با شوقوذوق هجده صفحه برای جام جهانی سیاه کردند خشکیده بود؟ لااقل از آقای طالبینژاد انتظار داشتیم دست به قلم شود. یادداشت آقای کاظمی در «خشت و آینه» و نقد جذابش بر بردمن به دل نشست. با تشکر از منتقدان گرامی از جمله تفسیر زیبای آقای نورایی بر مردی که اسب شد، نقد تأملبرانگیز آقای پوریا بر کپی برابر اصل و نقد دقیق آقای گلمکانی بر من دیگو مارادونا هستم.
محمدحسین کریمی از شوش دانیال: در مطلب «ممیزی نجاتبخش و سقوط ستارهی طنز» بهزاد عشقی، بهاشتباه نوشته شده که سریال خواب و بیدار بیست سال پیش در همین روزها به نمایش درآمده. این سریال پاییز و زمستان 1382 به نمایش درآمد.
زهرا رنجبر از تهران: بخش جدید «چهارراه حوادث» خیلی جالب و طنازانه بود. فکر میکردم آقای گلمکانی فرد جدی و عبوسی باشند. خدا را شکر که این گونه نیست!
* هوشنگ گلمکانی: خوانندهی گرامی، گول این سه صفحه را نخورید!
ع. ق. از تهران: شاید برای آخرین بار سلام. شما چند سال پز نقدپذیری دادید و من یکی را گول زدید. ولی خوشبختانه در شمارهی پیش رسوا شدید. نوشتید که کسی سریال مدیری (که عالی نبود) را ندیده. بعد در این شماره نوشتید که علت استقبال مردم اعتراض دکترها بوده. دقت کردید چهقدر شبیه گروههای سیاسی شدید که جلوی فیلمها را میگیرند و بعد میگویند فیلم ضعیف بوده و مردم خوششان نیامده. این پیام را هم چاپ نکردید مهم نیست.
ذ. نوری از ملایر: شما چرا ولکن در حاشیه نیستید؟ سریال این قدر بد است که منتقد با تأخیرنویس (بهزاد عشقی) هم باید حتماً ازش برائت میکرد؟ چرا صفحههای مجله را با محصولات ارزشمند دیگری پر نمیکنید؟ من که نوعی کینه نسبت به این سریال میبینم، وگرنه مقایسهی این سریال با سریال دوستان و شوخیهای مثلاً جنسی آن واقعاً خندهدار است. شما را به خدا بس کنید. سریال را توقیف کردید. شما فکر کیفیت چاپ مجله باشید که ورقهایش از هم جدا میشود. این نکته هم جالب است که همهی نویسندهها کل سریال به این بدی را دیدهاند.
ابراهیم مرزبان از تبریز: مصاحبه با باران کوثری بسیار خوب و خواندنی بود و من چند بار خواندمش.
اسماعیل عبادی از تهران: بابت بخشهای جدید «مروری بر چند خبر»، «خبرهای کوتاه» و «چهارراه حوادث» متشکرم. با اینکه از بردمن خوشم نیامد ولی از نقد رضا کاظمی بر این فیلم لذت بردم. آقای رحمتی، در این مورد که هر فردی دوست دارد فیلم بابطبع خودش در این صفحه معرفی شود که شکی نیست. نکته اینجاست که در منِ خوانندهی مجله از اولین شماره، سلیقهای شکل گرفته که انتظار دارم به جای فیلمهایی مثل هابیت و انتقامجویان به فیلمهایی مثل لویاتان بیشتر بها داده شود. به قول آقای مهرزاد دانش ارزش یک فیلم به اعتبار آن فیلم است نه به مهم بودن آن. تا آنجا که بنده اطلاع دارم از فیلم ملکوت نسخهای موجود نیست. حال نمیدانم آقای سعید آقاخانی چهگونه موفق به دیدن این فیلم شدهاند.
*نسخهای از ملکوت موجود و در اختیار یکی از نهادهاست و طبعاً سینماگری مثل سعید آقاخانی میتواند آن را ببیند.
وحید دوربین از پاکدشت: هوشنگ گلمگانی در بخش «چهارراه حوادث» نسبت به حواشی پیشآمده در جلسهی «خلسهی نارسیستی» که در دانشگاه تهران برگزار شد موضع گرفتهاند (حتی خودشان در این جلسه حضور نداشتهاند) و این در حالی است که در این جلسه مستند خوبی راجع به هیچکاک پخش شد و همچنین نظرات خوب مسعود فراستی برای من دانشجوی سینما بسیار مفید بود.
آرش کریمی از تهران: «چهارراه حوادث» (که اسم فیلمی از ساموئل خاچیکیان است) ابتکار بسیار جالبیست. گفتن برخی مطالب جز با زبان طنز امکانپذیر نیست. امیدوارم طنز این بخش با سبک خودش گفتن آنها را ممکن کند. مثل صفحهی «دیدهبان» شاهین شجریکهن. فقط لطفاً راه را برای تنوع صفحهی مذکور باز بگذارید. این صفحه این حقیر را بهشدت برای نوشتن تحریک کرده است. لطفاً این بخش را ادامه دهید. چراغ چهارراه مربوطه باید سبز بماند. تختگاز برانید (البته امیدوارم به سرنوشت مجری تختگاز دچار نشوید). سایت مجله انگار یک چیزی کم دارد و آن هم معرفی روزانهی فیلمهای جدید است. یواشیواش باید به فکر یک ویژهنامه برای سریالهای خارجی باشید. مهرزاد دانش عزیز، نقد شما بر فیلم آبیاب راسل کرو مثل همیشه خوب بود. برای یک بار هم شده یک نقد متوسط بنویس! مگر میشود؟ شما برای بنده یک منتقد ششدانگ هستید. مثل شجریان در عرصهی آواز. مثل فردوسیپور در «نود». مثل بنیانگذاران مجله «فیلم» برای درآوردن سه دهه «فیلم» عزیز... شاپور عظیمی بزرگ، مطلبی که روی سایت برای فیلم شعله نوشتید را خواندم. یک جفت اشتباه را از اول تا آخر مطلب ادامه دادهاید. نقش ویرو را درمندرا و نقش جی را امیتاب بچن بازی میکند که شما برعکس نوشتهاید. عیب ندارد پدر جان. به شما پیشنهاد تماشای سه فیلم هندی را میدهم. PK (امیر خان)، حیدر (شاهد کاپور) و شامیتاب (امیتاب بچن) که دربارهی خود بچن است. دربارهی روزهایی که بالیوود او را به خاطر قد بلند، جثهی لاغر و صدای بم نادیده گرفت. با تشکر بسیار زیاد از آقای امینی عزیز که سالها زحمت پاسخ به نامهها را کشید و صبورانه به همهی نامهها جواب میداد (از ترجمهی نام فیلمها تا معنای اصطلاحات سینمایی).
محمد دلاور از لارستان: به نظرم قسمت جدید پاسخ به خوانندگان جذاب نیست. روش گذشته بهتر بود؛ یعنی صمیمیتر بود. یکی سن بازیگر مورد علاقهاش را میپرسید. یکی دربارهی اصطلاحی سینمایی سؤال میکرد و همه بهره میبردیم. ولی حالا باید ساعتها فکر کنی که چه سؤال بامحتوایی باشه که هم چاپ بشود هم جواب بگیرم.
پیامهای دیگر
حسین چاوشی از تهران: «هرکه هرچه میکند به خودش مربوط است.» ناز نفست آقای ابراهیم گلستان! کاش همه مثل شما فکر میکردند و وضع این طور نمیشد. خیلی خوشحال شدم که سلامتید.
صمد احمدعلی از تهران: با خواندن مطلب آقای عظیمی در سایت مجله دربارهی فیلمهای جیمز باند این طور تصور کردم که آقای عظیمی به جای نقد این فیلمها یا بررسی ژانر جاسوسی خواستند به ما دستور بدهند که از دیدن این فیلمها خودداری کنیم و با خواندن این مطلب بالأخره متوجه نشدم که این فیلمها معدن طلاست یا شوربختانه یک فیلم قلابی. در ضمن باید خدمت ایشان یادآور شوم که جیمز کاگنی در فیلم التهاب با وجود داشتن مادر به این دلیل گنگستر شده بود که مادر خودش هم از گنگسترهای پابهسنگذاشته بود، نه رییس امآیسیکس.
علیرضا شیرنشان از اصفهان: مطلب هوشنگ گلمکانی دربارهی در حاشیه در شمارهی 490 یک تحلیل منطقی و درست در خصوص طنز و کمدی بود. در حالی که مطلب مصطفی جلالیفخر کاملاً جانبدارانه و غیرمنصفانه بود
ﺩﻛﺘﺮ ﻫﺎﺷﻤﻲ اﺯ ﺷﻴﺮاﺯ: اﺯ ﻣﻬﺮﺯاﺩ ﺩاﻧﺶ ﻋﺰﻳز ﺗﺸﻜﺮ میکنم و توﺟﻪ اﻳﺸﺎﻥ ﺭا ﺑﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﭘﺰﺷﻜﺎﻥ ﻣﺘﻌﺪﺩ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﻣﺠلهی «ﻓﻴﻠﻢ» ﺟﻠﺐ میکنم ﻛﻪ اﻱﻛﺎﺵ اﮔﺮ ﺩﺭ اﻃﺮاﻓﻴﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺰﺷﻜﺎﻥ ﺩوستدار ﺣﺮﻳﻢ سلطان ﺭا میبینند و بهشان اﺷﺎﺭﻩ میکنند، ﻣﻨﺘﻘﺪان ﺑﻪﻧﺎﻡ ﻛﺸﻮﺭ را ﻛﻪ اﺯ اﻳﻦ قشر ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻫﻢ میدیدند. من ﺷﺎﻳﺪ ﺑﻪ اﻧﺪاﺯهی اﻳﺸﺎﻥ ﻣﻌﻠﻮﻣﺎﺕ ﺳﻴﻨﻤﺎﻳﻲ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ و ﭼﻨﻴﻦ اﺩﻋﺎﻳﻲ ﻫﻢ ﻧﺪاﺭﻡ، اﻣﺎ ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻥ ﻃﻌﻢ ﮔﻴﻼﺱ ﺩﺭ ﺳﻴﻨﻤﺎ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻫﻨر ﻋﻼﻗﻪﻣﻨﺪ ﺷﺪﻡ و ﺗﻤﺎﻡ ﺗﻼﺷﻢ ﺭا ﺑﺮاﻱ ﺩﻳﺪﻥ ﻓﻴﻠﻢﻫﺎﻱ ﺧﻮﺏ و ﺧﻮاﻧﺪﻥ ﻧﻘﺪشان میکنم ﺗﺎ ﺑﺎ ﻳﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻦ اﺯ اﻳﻦ ﻧﻘﺪﻫﺎ ﺑﺮاﻱ ﺳﺎﺧﺘﻦ فیلمهای ﻛﻮﺗﺎﻫﻢ ﺑﻬﺮﻩ ﺑﺒﺮﻡ و ﺧوشبختاﻧﻪ اﻳﻦ سریالهایی ﻛﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﺮﺩﻳﺪ ﺭا ﻧﺪﻳﺪﻩاﻡ، ﻛﻪ اﻟﺒﺘﻪ همان طور ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻧﺶ اﺭﺯﺵ ﻭﻗﺖ ﮔﺬاﺷﺘﻦ ﻧﺪاﺭﺩ، ﻧﺪﻳﺪﻧﺶ ﻧﻴﺰ ﻣﺎیهی ﻣﺒﺎﻫﺎﺕ ﻧﻴﺴﺖ.
اسماعیل عبادی از تهران: روی جلد چهار شمارهی اخیر یکی از یکی بهتر بود. در مورد فیلم عالی رخ دیوانه هرچند پانزده صفحه مطلب داشتید، ولی کاش پروندهای کاملتر چاپ میکردید. صحبتهای حمید گودرزی واقعاً تکاندهنده بود و به یادمان آورد سینمای ایران در سالهای اخیر از شاهکارهایی مثل فیلمهای «دختر/ پسری» محروم شده است! نقد دکتر جلالیفخر بر در حاشیه واقعاً مایهی تعجب بود. به نظرم تیتر مطلب آقای گلمکانی (این سریال توهین به مهران مدیری است) بهترین توضیح در مورد این سریال بود.
جواد جعفری از جاجرم: به سینمای کلاسیک در مجله کم پرداخته میشود. در ضمن آقای عشقی واژهی جفنگ برای ایرانبرگر مناسب است. آقای عشقی همیشه این جفنگها بودهاند که جور سینمای ایران را کشیدهاند، چه گنج قارون، چه اخراجیها و چه ایرانبرگر. باید قبول کرد که ساختن کمدی در ایران بسیار سخت و مشکل است. فیلمهایی مثل ایرانبرگر و نمونههای دیگر از جفنگها، به قول آقای عشقی، همیشه تنور سینما را گرم نگه داشتهاند؛ و یک واقعیت جفنگ: چند نفر از مردم این سالها گنج قارون را دیدهاند و چند نفر خشت و آینه. آقای عشقی، مردم نیاز به خنده و شادی دارند. فیلمهای ماندگار و روشنفکرانه به چه درد عامهی مردم میخورد؟ امیدوارم و تقریباً یقین دارم که ایرانبرگر مثل اجارهنشینها در اذهان خواهد ماند، نه قاعدهی بازی.
حسین بختیاری از بوکان: در شمارهی 500 سعی کنید از فیلمهای پرفروش دههی شصت و هفتاد عکسهای رنگی چاپ کنید و با عواملش گپهای کوتاه داشته باشید. مثل عقابهای خاچیکیان. سعی کنید واقعاً در این شماره متمایز باشید. مثل شمارهی صد نباشد؛ قطور ولی بیخاطره. شبیه شمارهی 145 و بالاتر باشد. به نظرم در صفحهها عکسهای کوچک رنگی از بازیگران ایرانی چاپ کنید. میدانیم که زمانه عوض شده و اینترنت و وایبر جایگزین شده. ولی چرا بخش «نامهها» چنین شد؟ احساس میشود که ارتباط ما با شما قطع شد.
حسین چاوشی از تهران: من مجلهی شما را دوست دارم و در مقابل پیشنهاد یکی از همکارانم که گفت بهتر است مجلهی «24» را جایگزینش کنم مقاومت کردهام. اما انگار شما فقط تعدادی از پیامها را چاپ میکنید. اگر نوبتی هم بود تا حالا نوبت ما شده بود. اما خب من دیگر پیام نمیدهم. فقط میخرم و میخوانم.
محمدعلی سعیدی از فردیس: چند توصیه به خوانندگان: لطفاً دیگر در مورد طرح روی جلد اظهار نظر نکنید، چون خیلی تکراری و بیمعنی شده. لطفاً در مورد نوع نقد و نگاه نویسندهها به فیلمها اظهار فضل کنید و سعی کنید نقایص و عیوب را گوشزد و محسنات و نکات برجسته را بیان کنید تا کیفیت مطالب بالا رود. من متعجبم چرا برخی افراد از چاپ شدن بهاریهی محسن سیف در مورد اعتیادش ناراحت هستند. مگر نه اینکه شکست دادن غول اعتیاد به مواد، خود سرآغاز یک زندگی جدید و متولد شدن از همه لحاظ است؟ در عوض باید این سرگذشت را الگوی خود قرار داده و همهی زشتیها و پلشتیها را از خودمان دور سازیم. همهی مردم جهان به نوعی به چیزی و رفتاری اعتیاد دارند، از اعتیاد به اینترنت و کتاب تا بدرفتاری باخانواده و دوستان و... اما مهم این است که سعی کنیم تعادل را همیشه رعایت کرده و از افراط و تفریط دوری کنیم. ولی بنده مجلهی «فیلم» را هیچگاه ترک نخواهم کرد.
مینا ن. از اصفهان: نمیدانم ترک اعتیاد آقای سیف چرا این همه هیاهو بهپا کرده و طرفدار دارد. آیا واقعاً فکر میکنید معتادانی از این نوع که اوضاع خرابی دارند به فکر خرید مجلهی «فیلم» هستند که بخواهند داستان این آقا را هم بخوانند و عبرت بگیرند؟ آن هم داستان این قدر طولانی.
محسن یخکشی از تهران: قصهها را ندیدهام ولی دیالوگ معروفش را شنیدهام که «هیچ فیلمی برای همیشه در کمد نمیماند.» اما من دلم میخواهد همهی [مجله] «فیلم»هایم برای همیشه در کمدهایم بماند. حداقل بهتر از بلاییست که مادر فیلم اینجا بدون من بر سر مجلههای پسرش آورد. از مجلههایم دورم و میترسم مبادا مادرم به علت کمبود فضای کافی سراغ اتاقم، کمدم و «فیلم»هایم برود! (میگویند در هر معادلهای استثنایی هست). همواره مجله را با گروه متالیکا مقایسه میکنم. از نوآوری و پیشتازیهای اولیه تا تجاریشدنهایی که با گذر زمان بیشتر هم میشود. هر دو مخاطب ثابت و عادتکردهی بسیاری دارند، اما حالا هر دویشان فراریدهندهی مخاطبان بیشماری هستند که خودشان تربیت کردهاند. هر دو نیز دچار خستگی و زوالاند، ولی تظاهر به طراوت میکنند. دارم به مفهوم پول فکر میکنم و همزمان به روبر برسون که چهگونه به زوال نرسید.
منصور اصلاحی از مهرشهر: چرا درگذشت خسرو فرخزادی در فروردین را اطلاعرسانی نکردید؟
عباس ترابی از تهران: چرا در شمارههای اخیر مجله میزان فروش فیلمهای سینمای ایران چاپ نشده بود؟ امیدوارم اعتراض احتمالی برخی فیلمسازان و نگرانیشان از انتشار آمار پایین فروش فیلمشان دلیل این امر نباشد. آگاهی از میزان فروش یک فیلم، یکی از شاخصهای تعیینکننده در ترغیب دوستداران سینما جهت تماشا یا عدم تماشای یک فیلم در سینماست.
رضا بانوزاده از بروجرد: سیزده اردیبهشت بازیگر تئاتر و تلویزیون مصطفی عبداللهی در سن شصتسالگی بر اثر سرطان درگذشت. این بازیگر بروجردی ایفاگر نقش سالار در سریال پهلوانان نمیمیرند و نقش علی در سریال ریشه در خاک و چند سریال دیگر که الان حضور ذهن ندارم، بود. ولی گلهام از شما عزیزان این بود که حتی از هنرورها کسی فوت میکند فوری در مجله اطلاعرسانی میکنید. الان حدود یک ماه است که این پهلوان تئاتر ایران فوت کرده و ما همشهریهایش امروز باید بفهمیم؟ بین هنرمندان شهرستانی با تهرانی تفاوت نگذارید. مرگ که شاه و گدا ندارد.
عبداللهی از لنجان: فیلمهایی مثل آشنایی با لیلا، شب بیرون، انارهای نارس و... به اندازهی یک یادداشت هم ارزش پرداخت ندارند؟ از میان فیلمهای سال قبل هم آخرش به آدامس خروسنشان (مریم میلانی) نپرداختید. لطفاً به سایت مجله حوالهمان ندهید که بحثش جداست. بهانه نداشتن ظرفیت برای نقد همهی فیلمهای قابلنقد سینمای ایران هم عذر بدتر از گناه است.
*دوست عزیز با توجه به تعداد زیاد فیلمهایی که روی پرده میآیند هیچ چارهای نداریم که برخی از مطالب را در سایت مجله منتشر کنیم. نه معجزهای از ما برمیآید و نه افزایش صفحههای مجله.
فرزادمؤمنی از رشت: چهقدر خواندن مطالب استاد بهزاد عشقی به دلیل قضاوت بدون رعایت و مصلحتاندیشی در نقد لذتبخش و متفاوت است.
محمدعلی سعیدی از فردیس: آقای شکیبی، شما این حرکت زیبا و درست شهرداری تهران در به نمایش گذاشتن آثار نقاشان بزرگ جهان را نباید مورد انتقاد قرار دهید. چرا این کار خوب شهرداری را میکوبید؟ شما هم در هر شماره تصویر یک تابلو را چاپ کنید! مطلب زیبای خدایار قاقانی در رثای زندهیاد سپانلو بسیار غمانگیز بود. البته ایکاش کارنامهی ادبی و هنری ایشان را نیز چاپ میکردید. ولی لطفاً در شمارهی بعدی این کار را بکنید.
حسین عموبیگی: استاد احمد امینی، میخواستم نظر شما را در مورد نقش مجلهی «فیلم» در این سالهای سینمایی و نقش مثبت مجله را در تحول این سالهای سینما بدانیم. استاد با توجه به جوایز اسکار و دیگر جوایز مهم سال برای فیلمها، نقش کلی جشنوارهها را، چه اسکار چه جشنوارههای دیگر را کمی تبیین کنید و این سؤال که چرا بعضی سالها اهدای جوایز متناقض است، به این معنی که گاهی فیلم ساده و متوسط بسیار بزرگنمایی و مطرح میشود که شاید شایستهی این مطرحشدنها و جوایز نبوده (به اذعان خود منتقدان). هرچند گاهی فیلمهای مطرح و مهم جایزههایی بهحق گرفتهاند.
دوست گرامی: احتمالاً آقای امینی برای پاسخ به سؤالهای شما چند