
سابقهای طولانی در رادیو داشت و صدایش از برنامههای مختلفی پخش میشد اما یكی از شاخصترین دورههای فعالیتش دوران جنگ بود. خیلیها خاطرهی صدای او را از اطلاعیههایی دارند كه در آن دوران همزمان با موفقیتهای رزمندگان میخواند. به سینما بسیار علاقه داشت و پای ثابت برنامههای سینما دو، چهار و یك بود. زندهیاد مهران دوستی یكی از شیفتگان و علاقهمندان پروپاقرص ماهنامهی «فیلم» بود و با انتشار هر شماره با نقل مطلبی از مجله، در برنامههایش تلاش میكرد علاقهمندانش را به خواندن دربارهی سینما ترغیب كند. خودش در مصاحبهای كه در شمارهی 389 (خرداد 1387) با ماهنامهی «فیلم» داشت میگوید:
«من با مجلهی فیلم یك دوران نوستالژیك را سپری كردهام. بوی كاغذ كاهی مجلهی «فیلم» برای من حس زندهای ایجاد میكند. نشریههای گوناگون فرازوفرودهای زیادی داشتهاند. مجلهی «فیلم» گامهایش را آهسته و پیوسته برداشته و هنوز زنده است. ما وقتی در برنامه اعلام كردیم كه قرار است در مجلهی «فیلم» مصاحبه داشته باشیم خیلی از شنوندگان برنامه سلام ویژهای به شما رساندند. خیلی جالب است كه رادیو پل ارتباطی یك مجلهی سینمایی میشود و امیدواریم این ارتباط بیشتر شود.»
دوستی در این مصاحبه ضمن اشاره به شیوهی كارش در رادیو میگوید: «من و دوستانم در برنامهسازی برای رادیو دوست داریم عادتهای شنوندگان رادیویی را تغییر بدهیم و جذابیت یك برنامه در ساعتهای مرده، مثل برنامهی نشانی كه از ساعت سه تا پنج بعدازظهر از رادیو جوان پخش میشد. اولین قدم در یك برنامهی رادیویی باید سیاست آن باشد. در همین راستا سعی كردهایم برنامههایمان برای شنونده پیشبینیناپذیر باشد و بر خلاف برنامههای روتین كه شكل ثابت و مشخصی دارند، عمل كنیم. این عمل در شیوههای برنامهسازی رادیوهای ما معمول نبوده است. هر برنامه یك چارچوب دارد: آرم برنامه، گوینده و ادامهی برنامه... ما این ساختار را در برنامهی نشانی شكستیم. من به حرف آلفرد هیچكاك معتقدم: "اگر یك فیلم در ده دقیقهی اول تو را میخكوب كرد، آن را تا انتها ادامه میدهی." برنامهی نشانی تلاش میكند در همان دقایق ابتدایی این میخ را محكم بكوبد!»
او كه چهرهای بسیار فعال و خستگیناپذیر بود درباره میزان وقتی كه برای اجراهای رادیوییاش میگذارد، میگوید: «شاید كارمند دفتر شما ساعت شش كه از دفتر مجله میرود، دیگر خود را كارمند تلقی نكند؛ فردی است با یك شخصیت حقیقی. ولی ما تا ساعت دوازده شب در تدارك برای برنامهی فردا هستیم. مثلاً یك بار بعد از شنیدن خبر از بین بردن كافه نادری، نیمهشب رفتیم و مصاحبه گرفتیم. این امر برای شنونده جالب خواهد بود كه بداند ما گوشهایمان تیز است؛ یا مثلاً در مورد مرگ زندهیاد قیصر امینپور، شبانه به سردخانه رفتیم و گزارش تهیه كردیم.»
اجراهای او حتی زمانی كه از روی متن میخواند، به گونهای بود كه به نظر میرسید بداهه است. درست مثل یك بازیگر توانا متنها را مال خود میكرد و به آنها حسوحال میداد: «البته محتوا و موضوع متنها را با توجه به مسائل روز در نظر میگیرم. مثلاً در زمان نمایشگاه كتاب ما بخشی را با این موضوع پیش میبریم. خب طبیعی است كه اجرای یك برنامهی زنده در میان موجی از جمعیت كاری بسیار نیروبر و فرسایشی است. در عصر حاضر با توجه به رسانههایی كه وجود دارند، اینكه رادیو صرفاً شكل سرگرمی به خود بگیرد بعید است. شاید بیست سال پیش این گونه بود. الان دیگر برنامهای كه فقط آهنگهای درخواستی پخش كند موفق نیست چرا كه این كار را دستگاه كوچك "ام پی تری" هم انجام میدهد. رادیو، امروز جایگاه اطلاعاتی پیدا كرده است. اطلاعرسانی لحظهای. ضمن اینكه در این اطلاعرسانی نباید شما تبدیل به یك شنوندهی صرف شوید. باید جذابیت رادیویی هم داشته باشید. اگر در كوهپیمایی یك مسیر خطی مستقیم را بپیمایید چیزی را كشف نمیكنید. به همین دلیل بودا میگوید اگر میخواهی به كوهپیمایی بروی از جمع جدا شو و به پایین دره برو. ما در برنامهی نشانی این كشف را كردیم كه نباید برنامه خطی باشد، باید سینوسی باشد. طرح سینوسی یعنی اینكه مثلاً در ده دقیقهی اول كه ریتم برنامه تند است ما با توجه به مخاطبشناسی میدانیم كه اكنون وقت خواندن شعر مولانا است، و بعد برنامهای قرار دهیم كه حكم رؤیاپردازی را برای او داشته باشد.»
او درباره بازتابهای مخاطبان میگوید: «گوینده و مجری باید با مخاطب همذاتپنداری كند. رادیوهای بیگانه چون مخاطب ایرانیشان را نمیشناسند، همذاتپنداری ندارند و طبعاً موفق نخواهند بود. همین كه اعلام میكنند ساعت پنج بعدازظهر به وقت لسآنجلس و ندانند در تهران چه ساعتی است، اولین ضربه برای ارتباط برقرار كردن است. برای همین اولین چیزی كه برای من اهمیت دارد این است كه خودم را به جای شنونده قرار دهم. مهمترین تأثیرش این است كه شنونده هم با ما همذاتپنداری میكند. میداند كه او را درك میكنیم.
مهران دوستی در برنامههایی كه اجرا میكرد جدا از سینما، به محیطزیست و بلایی كه داریم سر طبیعت میآوریم، احساس همدردی داشت و اغلب به همدلی با طبیعت میپرداخت، ضمن اینكه معتقد بود همهگیر شدن پدیدهی تلویزیون قابلنكوهش است چرا كه بچهها را به شكلی تربیت كرده كه مدام عادت كردهاند چیزی جلوی چشمانشان رژه برود. معتقد بود شبكههای تلویزیونی شنوایی بچهها را ضعیف كرده و با اینكه ما ملت شفاهی هستیم، اما تلویزیون فرهنگمان را عوض كرده است: «این اشكال برنامهسازی ما هم هست. ما شنونده را بد تربیت كردهایم. وقتی بهترین برنامهی رادیو، ترانههای درخواستی است، این مرگ یك رسانه است. شنونده را با حرفهای كلیشهای به گونهای تربیت كردهاند كه برنامهای مثل برنامهی ما با این انتقاد روبهرو میشود كه چرا ساختار موجود در رادیو را نادیده میگیرید. در حالی كه ذات رسانه برای این كار ساخته نشده است. اصلاً مرگ برنامهی نشانی این است كه هر روز با آرم شروع شود. ما حتی محیط كارمان را در طبیعت قرار دادهایم. میخواهیم بگوییم اگر با رسانه آشنا باشیم نیازی به این همه اتاق در جام جم نیست. یك فیلسوف فرانسوی میگوید به اندازهی همهی انسانهای روی زمین سوژه برای رسانه هست؛ و واقعاً درست است. طوری كه من میخواهم برای این همه سوژه كه در ذهنم است هزارتا ضبطصوت داشته باشم. معمولاً در رادیو كه گزارش تهیه میشود باید توسط كامپیوتر ادیت شود ولی ما گزارشها را از ضبطصوت جلوی میكروفن قرار میدهیم تا عیناً پخش شود.»
در این مصاحبه، از او پرسیدیم فعالیت در رادیو درآمد خوبی هم دارد؟ «قطعاً نه. كار در رادیو را به خاطر عشقی كه به این كار دارم انجام میدهم. رادیو آدم را نمكگیر میكند، انگار خانهی شماست. در رسانهای كه دولتی است بهتنهایی نمیتوانید برنامهای به این شكل را اجرا كنید و احتیاج به حمایت مدیران این رسانه دارید كه ما معمولاً از این حمایتها برخوردار بودیم.»