شماره 485
عزیز کیمیاییپور از اصفهان: این شماره بسیار خوب از کار درآمده. همگی خسته نباشید و دست مریزاد. اما جای مطالبی درباره گریمورها، هنروران زن، طراحان پوستر و... خالیست. با این حال خیلی لذت بردیم و متشکریم.
فرهود بهمن از میانه: با این شماره روشناییهای سینما را میهمان دکهها کردید. ممنون.
علیاصغر رسولپورعلمداری از بابل: این شماره چهقدر مسخره و نخواندنی بود، چون هر کس را خودتان دوست داشتید دربارهاش ستایشنامه نوشتید، مثل تقوایی که بودند و هستند کارگردانهایی که از ایشان پیشگامتر و کاربلدترند. یا لیلا حاتمی که خیلی راحت میشد به جایش در مورد هدیه تهرانی یا نگار جواهریان نوشت یا جای کیایی در مورد شاهوردی. این قدر خودشیفته و خودرأی نباشید. به فکر ما باشید که پنجهزار تومان بیزبان را که با زحمت به دست میآوریم برای چه میدهیم.
* دوست عزیز، فکر نمیکنید اگر دربارة همین چهرههای مورد نظر شما هم مینوشتیم با پیام خوانندة دیگری مواجه میشدیم که: چرا دربارة فلان سینماگر دیگر ننوشتید؟
طاهره نعمتی از کردستان: بارش کلمات از کران کاغذ، جملههایی در ستیز با چشم، صفحاتی برای هیچ کس؛ توصیف این شماره!
علیرضا مسعودیخواه از قم: چرا ایرج رامینفر حذف شده بود؟
* دوست گرامی، متأسفانه مطلبی که قرار بود دوستی دربارة ایرج رامینفر بنویسند تا آخرین فرصت هم به دستمان نرسید. ماند برای سال بعد.
امین از همدان: آقای شجریکهن در مورد شهاب حسینی نوشته تألیف در بازیگری دارد. تألیف غلط است، یعنی توهین است. بحث روی محتوای کلمهی تألیف نیست. اشکال روی لفظ تألیف است، یعنی باید بنویسند تصنیف در بازیگری دارد. چون مؤلف یعنی گردآورندهی آنچه دیگران دارند و مصنف یعنی نویسنده یا کسی که از خودش میگوید مال دیگری نیست یا ابداعکننده. اما نکتهی دیگری هم گفتند که درست نیست. گفتند ضعف سینمای ماست که خیلی ترجیح میدهند کارگردان معمولی باشند تا بازیگر درجه یک. مگر در هالیوود که اوج سینماست بازیگران در اوج یا اواخر کارشان کارگردان نمیشوند! آنجا ضعف کجاست؟ آنجا مایهی روسیاهی چیست؟ بازیگر مثل شاگرد است در برابر استاد. شاگرد تا صاحب نظر نشده پای درس استاد مینشیند. بازیگر هم وقتی پر شد، حس صاحب نظر بودن دارد.
* شاهین شجریکهن: ممنون از توجه شما دوست گرامی. اما مقصود من دقیقاً تألیف در بازیگری بود. بازیگر خوب کسیست که تکههایی از جامعة اطرافش و ریزهکاریهایی از بازیگران گذشته را جمعآوری کند و در بازیاش به تکامل برساند. قرار نیست فقط بازیگری را موفق بدانیم که ابداع میکند و چیز جدیدی پیش روی تماشاگر میگذارد. بگذریم که زیر این آسمان کبود هیچ چیز تازهای وجود ندارد و سینما هم کمکم به هنری سالخورده تبدیل میشود. دربارة اشارهتان به کارگردان شدن بازیگرها، حرف من این بود که بازیگر خوب بودن بهتر از کارگردان متوسط بودن است. باقی بقایتان.
محمد قشقایی از شیراز: از اینکه امسال ما را با شمارهی ویژهی زمستان و روز ملی سینما سر کیف آوردید سپاسگزارم. پیشنهاد میکنم در شمارههای ویژهی آینده به شهر آبادان که با توجه به داشتن تقریباً ۲۹ سالن قبل از جنگ ملقب به شهر سینماها بوده بپردازید.
بابک داورپناه از اصفهان: از نشریهی وزین و تخصصی «فیلم» انتظار میرود در رعایت آیین نگارش دقت به خرج دهد که تا کنون هم چنین بوده است. در این شماره کثرت استفاده از ترکیب «بهش» و «بهم» به زیبایی متن لطمه وارد کرده بود.
حسین سیدنژاد از ساری: تشکر ویژه و سپاس از مطلب خوب آقای بهارلو در وصف استاد تقوایی.
بشراصیدمحمدی از تهران: آیا ترانه علیدوستی، گلشیفته فراهانی و نگار جواهریان استانداردهای بازیگری در سینمای ایران را بالا نبردند و برای رسیدن به سطح اول بازیگری تلاش نکردند؟ اینها را نادیده گرفتید تا فقط از نجابت لیلا حاتمی بگویید؟ نجابت و خجالتی بودن لیلا حاتمی چه ربطی به توان بازیگری ایشان دارد؟ و آیا نگارندهی مطلب این نجابت و توان بازیگری را در نگار جواهریان نیافته بود؟
* آرامه اعتمادی: خوانندة گرامی، هدف از نگارش مطالب شمارة ویژة زمستان، پرداختن به همة وجوه شخصیتی و حرفهای یک سینماگر بود و از ابتدا بنا نداشتیم که صرفاً به نقد و تحلیل بازی یک بازیگر بپردازیم. نجابت و بیحاشیه بودن لیلا حاتمی نهتنها بخش مهمی از شخصیت اوست که مایهای اصلی در شکلگیری پرسونای سینمایی او هم محسوب میشود و بازتابش را میتوان در نقشهای سینماییاش بهوضوح دید.
فاطمه الیاسیان از اردبیل: متشکرم بابت این شماره که کاملترین ویژهنامهتان در سالهای اخیر بود، بهویژه مطلب نیروان غنیپور درباره رفعت هاشمپور. کاش در بررسی نقشهای مهم ایشان یادی میشد از سریال پدرسالار به مدیر دوبلاژی جلال مقامی که رفعت هاشمپور با مهارت تمام جای اکرم محمدی حرف زد. در ضمن در سریال قصههای جزیره خواهر کوچک خانوادهی کینگ، الیویاست نه افلیا.
سعیده از آباده: همهی مطالب این شماره خواندنی و جالب بودند. ممنون از همهی عزیزان.
اکبر نقوی از کرمان: آقای عباس یاری عزیز نام کریم 41 را در شمار سیاهیلشکرهای در قید حیات آوردهاند. به گمانم ایشان چند سال پیش از دنیا رفته است.
شماره 486
اسماعیل عبادی از تهران: آقای ذوالفقاری دوست داشتم نظر شما را درباره داوریهای جشنوارهی فجر قبول کنم، ولی نظر رضا کاظمی متأسفانه به واقعیت نزدیکتر است. شما را ارجاع میدهم به مصاحبهی محمدعلی نجفی با مجله که اشاره میکند در یکی از دورهها جایزهی بهترین بازیگر زن به جیران شریف داده میشود چون در مترسک چادر به سر داشته! در روز واقعه مرحوم رسولزاده به جای استاد مشایخی صحبت کردهاند نه استاد کشاورز.
عبادالله دبیری از مرودشت: آقای شاهین احمدی از بخش «فلاشبک» شاکی شده و خواهان نقدهای تخصصی خوانندگان است. خوانندهی عزیز پیامک که عنوانش گویاست و برای پیام و نظرات کوتاه است. به قول دوستان مجله اگر چیزی در چنته دارید دست به قلم و کیبورد شوید و نامه و ایمیل بفرستید. متشکرم از آقای نورایی بابت نقد روشنگرانه و تأملبرانگیز بر خانهی پدری که حالمان را منقلب کرد و خانم شرکا با تفسیر دقیق خودش از ملبورن و آقای یاری عزیز با گفتوگوی جذاب با لوون هفتوان.
مسعود حسینینژاد از شیراز: خاطرات آقای پرویز نوری آن هم در سه صفحه نهتنها هیچ شور و هیجانی ندارد، حتی خنثی و پیشپاافتاده است. از ایشان با آن همه سابقهی مطبوعاتی این نوشتههای بیحال و معمولی بعید است.
کمال اسماعیلی از تهران: چه نکو و بهجاست هشدار دکتر جلالیفخر در رواج لمپنیسم در جامعه بهویژه در فضای مجازی. و چه عنوان مناسبی است «بیشعوری» برای این یادداشت. به باور عامه، تحصیلات تکمیلی سویهی مقابل بیشعوری است. در حالی که ادراک و شعور خاستگاهی دیگر داشته و دانشگاه لزوماً توان بر هم زدن این بُنمایهی اخلاقی را ندارد.
علی از خمر کرمان: نوشتید چاقی در جشنوارهی فجر، ولی به نظرم این جشنواره لاغر و بیدردسر است. از آقای طالبینژاد برای نقد ردکارپت متشکرم. به نظرم این فیلم در قوارهی اسمال در پاریس هم نبود.
ساناز سعید از تبریز: بیاغراق سه بار مطلب آقای حسن ملکی در مورد مردی برای تمام فصول را خواندم تا موفق شدم اعداد کوچک مربوط به پانویس را در متن پیدا کنم.
مهدی ازهری از اصفهان: آقای محمدسعید محصصی عزیز، نوشتهی نغزتان بر فیلم بزرگ ماهی و گربه را خواندم و از آن نکتهها آموختم. دست مریزاد!
بابک داورپناه از اصفهان: آیا منصفانه است که برای خانهی پدری فقط یک نقد احساسی - هرچند زیبا و تأثیرگذار - و نه فنی و محتوایی چاپ شود و برای فیلمی مثل مستانه دو نقد و یک گفتوگو؟ به نظرم خانهی پدری ظرفیت تشکیل پرونده را دارد.
بشرا صیدمحمدی از تهران: آیا فیلم بزرگ و تکاندهندهای مثل خانهی پدری ارزش تشکیل پرونده را نداشت و تنها شایستهی یک نقد بود؟ نقد آقای نورایی نقدی فوقالعاده تخصصی و درست مانند افتتاحیهی فیلم، تکاندهنده و یکی از بهترین نقدهای چند سال اخیر مجله بود. رضا کاظمی اشاره کرده در جشنواره فیلمهایی باید کنار بروند که خنثی و بیخاصیت هستند و در آینده حتی اسمشان را هم کسی نخواهد آورد جایگزین آنها شوند. از ایشان بابت اشاره به این «واقعیت مشخص» و البته هرساله و همیشگی جشنوارهی فیلم فجر بسیار متشکرم. یادداشت ایشان حرف دل بسیاری از ما سینمادوستان بود.
* خوانندگان گرامی، با توجه به اینکه خانهی پدری اکران بسیار محدودی (دو روز در یک سینما) داشت نتوانستیم و نمیشد مطالب مفصلی یا یک پرونده برایش تدارک ببینیم.
مریم گلدار: تا آخر خواندن نقد جهانبخش نورایی بر خانهی پدری واقعاً به اعصاب فولادین نیاز داشت! تعریف کردن قصه و بیرون کشیدن چهارتا مفهوم و استعاره و تأکید اغراقآمیز بر حرف و پیام فیلم - بدون کوچکترین اشارهای به چیزی غیر از محتوا – را میشد بدون این همه توصیفات اضافی و احساساتی (با استفادهی مکرر از کلماتی مثل دختر معصوم و بیپناه، پدر بیرحم و...) در یک صفحه خلاصه و جمع کرد.
مهناز نعمتی از مشهد: در مطلب ملکمنصور اقصی خانهی پدری از کیانوش عیاری است نه داریوش عیاری! در نقد خانهی پدری در قسمت معرفی بازیگران اسم ناصر هاشمی دو بار آمده. از مجلهی «فیلم» این اشتباهات بعید است!
امیررضا وهابی: از دستیاران آقای کیانوش عیاری در روزگار قریب و خانهی پدری هستم. متشکرم از جناب جهانبخش نورایی به خاطر نقد فوقالعادهای که بر خانهی پدری نوشتند. همچنین سپاسگزارم از مجلهی «فیلم» که بهترین و کاملترین نشریهی سینمایی این کشور است.
شمارهی 487
عبادالله دبیری از مرودشت: طرح و رنگ بکر روی جلد این شماره از آقای بیدقی و آن ایدهی هنرمندانهی هلال ماه که پشت آرم مجله خودنمایی میکند آرامبخش و باصفا و بهیادماندنی است. در مشخصات فیلم اعترافات ذهن خطرناک من آهنگساز فیلم بامداد افشار است، اما آقای شجریکهن نوشته بامداد بیات.
* شاهین شجریکهن: امان از این اشتباههای لپی و سهوی!
سهراب اخوان از تهران: روی جلد این شماره استثنایی و فوقالعاده است. در ضمن هرچه میتوانید آگهی چاپ کنید. من که عاشق ورق زدن صفحههای چشمنواز آگهی هستم.
میثم حجازی از کرمانشاه: از تصویر روی جلد، همه چیز از آمدن عصری نو برای سینمای ایران نوید میدهد.
فرنگیس حاجمنوچهری از تهران: مطلب عباس یاری بر دل نشست.
رضا جعفری از یزد: فقط نه صفحه؟! واقعاً تمام نکات ناگفته و ناشنیدهی وجوه ناب هنری محمدعلی کشاورز و حسین جعفریان همین قدر بود؟ بدون حتی یک مصاحبه با استاد محمدعلی کشاورز یا یادداشتی درباره استاد حسین جعفریان. هرچند طبق عادت معهود مجله در شمارههای اخیر ویژهی جشنواره همین روند برقرار بوده و جای هیچ شکوه و شکایت نیست و سکوت باید برای این جشنوارهی باشکوه (!) و بزرگداشتهای باشکوهتر (!) بلکه دل آرام گیرد.
* دوست عزیز، در این گونه مناسبتها قرار نیست همهی حرفها درباره یک سینماگر گفته شود. به مناسبت جشنواره درباره حسین جعفریان و محمدعلی کشاورز کتاب منتشر شد و ما هم بنا به رسم همیشگیمان در شمارههای ویژهی جشنواره درباره هر سینماگر یک یا دو مطلب منتشر میکنیم.
پیامهای دیگر
علیرضا جمشیدی از بروجرد: رویکرد بخش «دیدهبان» در چند شمارهی اخیر که مشکلات و حواشی سینمای ایران را تقریباً بدون ملاحظه و بیرودربایستی بیان میکند، قابل تقدیر و ستودنی است. به آقای شجریکهن و ایضاً مجلهی «فیلم» بابت صراحتی که در بیان مسائل در پیش گرفتهاند تبریک میگویم. به عنوان یک خواننده از بعضی مطالب ایشان میان ملاحظهکاریها به وجد آمدم و بسیار لذت بردم. امید که ایشان همین سبک و سیاق را در نوشتههای بعدی خود ادامه دهند. تمنا دارم بعد از این پیامهایی را که مربوط به کیفیت روی جلد هست چاپ نکنید. این پیامها فقط صفحه پر میکنند. این درست است که خوانندگان مجله باید درباره همهی جزییات آن نظر بدهند و این هم قبول که گفتید خوانندگانی هستند که دوست دارند برای یک بار هم شده اسمشان را در مجلهی محبوبشان ببینند. اما همان طور که قبلاً گفتید روی جلد بخشی از هزینههای مجله را تأمین میکند و این برای مجلهای که در بخش خصوصی فعالیت میکند امری طبیعی است و ایرادی هم ندارد. این عزیزان میتوانند درباره مطالب متنوع مجله اظهار نظر کنند. ولی بعضی مواقع روی جلدها با روی جلد مجلههای سینمایی دیگر همشکل و یکنواخت است که میشود از کارگردانی که روی جلد آن شماره مربوط به فیلم اوست، خواهان عکسی متفاوت از عکسهای دیگر مجلات سینمایی شد.
* خوانندهی عزیز، «فلاشبک» جای اظهار نظر در مورد همه چیز مجله از جمله روی جلد آن است.
اشکان شیرالی از شیراز: در بخش «دیدهبان» مطلبی درباره نمادسازی در مورد خانهی پدری گفته شد، خواستم اشاره کنم این فیلم به اندازهای خوشساخت است که نیازی به نمادسازی ندارد. به قول یک منتقد اروپایی هنگامی که خوب فیلم میسازی همه چیز در فیلمت نمادین است. اما وقتی از پیش تصمیم میگیری فیلم نمادین بسازی بهندرت نتیجهی کار چنگی به دل میزند. در ضمن اسم منتقد نامشخص است، ولی منبع این نقل قول از کتاب «مشت در نمای درشت» (حسن حسینی) است.
الهام سروری از اهواز: از دست غلطنویسی بیوقفه و کلافهکنندهی وبلاگها و شبکههای اجتماعی (همانها که کسره را «ه» مینویسند) به مجلههای معتبر روی میآوری و نقد جواد طوسی بر اون شب که بارون اومد (شمارهی ۴۸۳) را میخوانی که با «دروغه محضه آقا!» مواجه میشوی! این جمله هر قدر هم که عامیانه باشد باز هم باید به صورت «دروغ محضه آقا!» نوشته شود. به خدا کسره و «ه» در ادبیات محاورهای هم دو کارکرد متفاوت دارند. لطفاً شما دیگر ما را پس نزنید.
منصور اصلاحی از مهرشهر کرج: درباره هنرمندانی مطلب داشته باشید که در مطبوعات و کتابها کمتر بهشان پرداخته شده، مثل امامعلی حبیبی، ماروتیان، علی آزاد، قائممقامی، جمشید مهرداد، مینا و مژگان.
* واقعاً فکر میکنید چند نفر مایلند درباره کسانی که نام بردهاید مطلب بخوانند؟
افشین خنجری از خرمشهر: پیشنهاد میکنم صفحهای به یاد و نام راجر ایبرت یا دکتر کاوسی باز کنید و از دوستان بخواهید در حد یکیدو جملهی زیبا آخرین فیلمی که دیدهاند را توصیف کنند. این جملات میتواند شرح یک صحنهی زیبا یا قسمتی از دیالوگ، تعریفی از بازی خوب هنرپیشهها و... باشد.
رسول عباسپور: در مورد شمارهی پانصد همان ایدهی نظرسنجی بهترین فیلمهای دوران چهطور است؟ ولی این بار از فیلمسازان، ضمن اینکه میتوان تعدادی از فیلمسازان خارجی را به عنوان مهمان در این نظرسنجی سهیم کرد. هیجانانگیز نیست؟ مثلاً ده فیلم برتر اسکورسیزی، فینچر، ایستوود، نولان، برادران کوئن و... در کنار فیلمهای منتخب فیلمسازان داخلی.
حسین عموبیگی از اصفهان: ای کاش برنامهای تلویزیونی تولید میشد و نوشتههای تئوریک سینمایی رضا کاظمی روی متن برنامه قرار میگرفت. این برنامه پربینندهترین برنامهی تلویزیون میشد. همیشه تا اسم طالبینژاد بر سر نوشتهای میآید منتظر حرفهایی از ایشان از حوصله نداشتن، دلتنگ بودن و... هستیم! چرا مدتیست در نوشتههای ایشان صحبت از غم و بیحوصلگی و دلتنگی میشود؟ ای کاش استاد پاسخ میدادند. رویکرد مجله در مرور فیلم به فیلم آثار کارگردانهایی چون جیم جارموش و ونگ کاروای هم ما را با فیلمهای قبلی آنها آشنا میکند و هم با جهان فیلمساز. متشکرم از استاد کیومرث وجدانی و نقدهای ایشان.
زهرا مالکیان از اهواز: جناب آقای هوشنگ راستی، قلمتان پررونق. در مورد راهنمای ستارگان کراننبرگ اصل مطلب و حرف دل را نوشتید.
علیرضا مؤمنی از قلعه گنج کرمان: جلد شمارهی 484 شبیه و از نوع جلد شمارهی 433 بود و در نوع خودش جالب. با این تفاوت که جلد 433 حس خوبی داشت مثل خود یه حبه قند.
میثم حجازی از کرمانشاه: باز هم تصویر کلهی بازیگران روی جلد. نگوییم بهتر است، چون شما راه خودتان را میروید. در شمارهی 484 گزارش جشنوارهها مثل همیشه جذاب و خواندنی بودند. جیم جارموش و سینمای متفاوتش مجله را هم متفاوت کرد.
محمود اکبری از قزوین: در نقد و بررسی آثار جیم جارموش نوعی مبالغه احساس میشود که حاکی از تعلق خاطر بیحدوحصر نویسنده نسبت به اوست.
رضا سرمست از تهران: در خصوص نقد ریحانه عابدنیا در شمارهی 484 انیمیشن شاهزادهخانم و قورباغه دستی است، نه کامپیوتری.
رسول حمیدی از شیراز: در شمارهی ۴۸۴ مطالب علیرضا حسنخانی و رضا حسینی تداخل پیدا کرده، یعنی خط اول نقد حسینی رفته تو دل نقد حسنخانی.
روحالله صالحی از اراک: یادداشت آقای طالبینژاد در بخش «خشت و آینه» شمارهی 484 بر خلاف دیگر نوشتههای این بخش ارتباطی به سینما و تصویر نداشت. اگر بحث پیشکسوتی و احترام را مطرح نکنید، با یک نگاه کلی فکر کنم دچار رودربایستی هستید.
ایمان سیدی از درگز: ایکاش برای شمارهی پانصد نظرسنجی ارزشمندترین کارگردانهای ایران هم داشته باشید، همچنین بازیگران زن و مرد. میتواند عیار خیلیها را مشخص کند. میتوان یک بازی راه انداخت و مثلاً برای یک فیلم مثل جدایی نادر از سیمین یا هر فیلم دیگری بازیگران دیگری را جایگزین کرد.
علی کاظمیان: پیشنهاد میکنم میزگردی با شرکت خوانندگان مجله از اقشار و سنین مختلف تشکیل بدهید، از قدیمیترینها تا همراهان تازه. اینکه معیار انتخاب چهگونه باشد میشود از میان نامههایی که مخاطبان در این سالها به ماهنامه نوشتهاند گزینش کرد. همراهانی که به نوعی مجله در سرنوشتشان مؤثر بوده. برای جلوگیری از دلخوری و گلایه هم میتوان شرکتکنندهها را از طریق قرعه انتخاب کرد.
شاهین سینا از تهران: موضوع مهم برای شمارهی پانصد به بعد: چرا جذابیت سینما (در ایران و جهان) نسبت به چهل سال پیش کم شده یا ما متولدین دههی چهل به قبل این طور فکر میکنیم؟ آیا تأثیر هنر هفتم روزبهروز کمتر میشود و ما باید از آثار گذشته الهام بگیریم؟ مثلاً به نظرم یک نگاه گریگوری پک به دیدن صدها فیلم این دوران میارزد.
احمدرضا پویا از واوان: در شمارهی پانصد به فیلمهای توقیفشده از آغاز تا کنون بپردازید که پس از توقیف به نمایش عمومی درآمدند. به حاشیهها و بازتابهای آنها و استقبال مخاطبان و جوایز داخلی و خارجی فیلمها بپردازید تا همه بدانند هیچ فیلمی برای همیشه در توقیف نمیماند.
عبادالله دبیری از مرودشت: پیشنهاد دارم در دومین شماره از مجموعهی نامهای ماندگار یادی داشته باشید از فیروز شیروانلو که در شمارهی 345 آقای امیر نادری نازنین در خاطرات خود به نقش اساسی او در سازمان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و حمایتش از فیلمسازان نامی امروز و اهمیت و همت او در سینمای ایران اشاره داشته.
آرزو محمدزاده از تهران: سالهاست خوانندهی مجله هستم اما برای اولین بار برایتان پیام میفرستم. سپاس فراوان دارم از مطالب جناب شهزاد رحمتی، شخصاً لذت میبرم از حس حیواندوستیاش. فکر میکنم انسانهایی چون ایشان که موجودات ضعیف را دوست دارند انساندوستیشان هم عمیق و اصیل است. خوشحالم که هنوز هم در این کشور انسانهایی چون جناب رحمتی نفس میکشند.
معارفی از تهران: متشکرم از آقای رحمتی بابت مطلب حمایت از حیوانها و مطلب آقای طالبینژاد بابت ضررهای نویسندگی. در مورد شمارهی پانصد پروندهی موسیقی فیلم و آهنگسازان از ابتدا را فراموش نکنید.
غلامرضا میرهادی از شیراز: برای شمارهی پانصد که میخواهید متفاوت باشد شکل ظاهری مثل تقویم سینمایی باشد. برای جلد از نقاشی استفاده کنید و موضوع واحدی را با هنرمندان در میان بگذارید در یک یا نیم صفحه بنویسند. جدال هنرمندان میشود و هر هنرمندی نظر خود را نه عوامفریبی واقعی بنویسد و هر یک داستانکی بنویسند.
صادق مدرس از اصفهان: برای شمارهی پانصد ده فیلم عمر سینماگرانی را بپرسید که تا به حال ده فیلم عمر خود را اعلام نکردهاند، مثل فرزاد مؤتمن، حبیب رضایی، سروش صحت، پیمان قاسمخانی و...
امین طاهری از مشهد: راستش برای شمارهی پانصد، برای من شخصاً هیچ مطلب و موضوعی جذابتر از نظرسنجی فیلمهای محبوب نیست. مخاطب این نظرسنجی هم میتواند خوانندگان مجله باشد یا فیلمسازهای سینمای ایران. یک بار مجلهی «۲۴» با شرکت فیلمسازها این نظرسنجی را برگزار کرد که به نظرم خیلی ناقص بود. خیلی از کارگردانها در آن نظرسنجی حضور نداشتند. به هر حال این دو پیشنهاد نظر من و شاید بخشی از خوانندگان است.
مجید غفاری از تهران: پیشنهاد میکنم درباره شباهت فیلم و سینما به فوتبال حداقل در یک صفحهی هر شمارهی مجله مطالبی بیاورید. بهخصوص اینکه نویسندهی فوتبالی هم زیاد دارید و هوشنگخان گلمکانی که سرآمد همه است. من به عنوان کسی که کتابی در این زمینه با عنوان «فیلم و فوتبال» نوشته و چاپ کردهام، مایل به همکاری کامل در این زمینه هستم.
بهروز داوری از تهران: حمل بر دخالت نباشد، ولی به نظرم فروشگاه نشر چشمه در طبقهی پنجم پردیس کورش محل خوبی برای فروش مجله هست. میتوانید قرارداد ببندید.
مهدی خلیلیراد از خرمآباد: چند انتقاد به عنوان یک خوانندهی قدیمی از مجله دارم. ۱. حجم مطالب راجع به برخی فیلمهای ایرانی در مجله بالاست. سینمای ایران از لحاظ فنی بهخصوص فیلمنامه از سینمای دنیا عقب است. کاش جای مطالب زیاد فیلمهای ضعیف ایرانی راجع به سینمای اروپا بیشتر بنویسید و فیلم معرفی کنید. ۲. برخی مجلات با قیمت مجلهی شما صفحات بسیار باکیفیت رنگی و تعداد صفحهی بیشتر دارند. ۳. قرار دادن پوستر بازیگران و کارگردانان خارجی در لابهلای مجله میتواند به جذابیت مجله اضافه کند.
میلاد فتاحی از تهران: خوشحالم که هستید. ممنون از مطالب خوبی که کار کردید. بخش سینمای جهان خیلی خوب شده.
مهدی کریمیفرد از تهران: یادش به خیر سالهایی که بخش جالب «یک ماه سینما در تلویزیون» را داشتید. امروز با خواندن آن صفحات حالوهوای صداوسیمای سالهای دههی شصت و کلی خاطرات دیگر برایمان زنده میشود. در صورت امکان حداقل اسامی فیلمهای پخششدهی هر ماه را برای ثبت در تاریخ به صورت فهرستوار ذکر کنید. در صورت امکان صفحهای را در مجله به صورت ماهانه به فیلمهای برجستهی تاریخ سینمای ایران و نقد مختصر و بازتابها و حواشی مربوط به آن فیلمها اختصاص دهید. کلاً توجه به مباحث تاریخ سینمایی در سالهای اخیر در مجله بسیار کم شده و شاید یکی از دلایل فاصله گرفتنتان از سالهای اوج همین باشد.
وحید دوربین از پاکدشت: به نظرم در شمارهی 482 در حق فصل فراموشی فریبا اجحاف شد. اختصاص یک صفحه برای این فیلم خیلی کم بود. همچنین جای گفتوگو با ساره بیات که بازی قابلقبولی ارائه داد خالی بود.
بهمن شکیبا از تهران: در شمارهی 484 خلاصهی داستان مستانه را خواندم. من که با وجود علاقهی زیاد و طولانی به سینما چند سال است دیگر سینما نمیروم، ولی امیدوار بودم در نقدهای این فیلم اشاره شده باشد که از فیلم آمریکایی ماتیک با شرکت مارگو همینگوی و آن بنکرافت اقتباس شده است. نکتهای که در عروس خوشقدم رعایت نشده بود که از فیلم زن ضربدر هفت با شرکت شرلی مکلین اقتباس شده بود. همین طور تکیه بر باد (داریوش فرهنگ) که کپی ضعیف پنجره مرحوم جلال مقدم بود و البته به این موضوع اشاره نشده بود، بلکه به فیلم آمریکایی اگر اشتباه نکنم مکانی در آفتاب ارجاع داده شده بود.
هادی چشمی از تهران: چند سال است که چند مجلهی سینمایی را با هم میخوانم. این همه تفاوت بین «فیلم» و دیگر مجلات سینمایی از کجاست؟ سپاس بسیار از مدیران این مجموعه که لایق هستند و مسلط و میدانند کجا هستند و کجا میخواهند بروند.