نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

سینمای ایران » چشم‌انداز1393/11/16


در نیمه‌های راه

سی‌وسومین جشنواره‌ی فیلم فجر – روز پنجم

عصر یخ‌بندان (مصطفی کیایی)

 

روز پنجم جشنواره‌ی فجر تحت تأثیر نمایش چند فیلم توجه برانگیز قرار گرفت و بالاخره طلسم شکست. صف طولانی و فضای شلوغ سالن رسانه‌ها در زمان نمایش تازه‌ترین ساخته‌ی مصطفی کیایی عصر یخ‌بندان نشان‌دهنده‌ی کنجکاوی و علاقه‌ی مخاطبان برای دیدن فیلم تازه‌ی این کارگردان جوان بود و شب‌های پررونق سال‌های گذشته را به یاد می‌آورد؛ شب‌هایی که جشنواره با نمایش فیلمی از یک کارگردان معتبر و مورد توجه، فضایی گرم و پرهیاهو را برای مخاطبان و مهمانانش تدارک می‌دید و بازار حرف و سخن و نقد و نظر با اکران یک فیلم داغ می‌شد. این‌که کارگردان جوانی مثل کیایی می‌تواند با فیلمش چنین اتفاقی را رقم بزند و سالن برج میلاد را به اوج شلوغی برساند سند دیگری است بر باروری سینمای ایران. گرچه جای قدیمی‌ها خالی است و غیبت‌شان به چشم می‌آید، اما سینمای ایران آن قدر نیرو و استعداد تازه دارد که بدون حضور چهره‌های نام‌آشنای قدیمی‌اش هم بتواند سرپا بماند و فضایی گرم و پررونق را تجربه کند.
امسال نشست‌های خبری و مطبوعاتی بر خلاف سال‌های گذشته قالب موجز و بی‌حاشیه‌ای پیدا کرده‌اند. هر جلسه در کوتاه‌ترین زمان ممکن و بدون حاشیه رفتن و اتلاف وقت برگزار می‌شود و ضمناً هر جلسه را هم یک منتقد یا خبرنگار اداره می‌کند که تنوع بیش‌تری در ویترین نشست‌های این دوره ایجاد شود؛ مقایسه کنید با سال‌های قبل که یک مجری تلویزیونی یا شخصی از این قبیل همه‌ی نشست‌ها را یکجا کنترات می‌کرد و جلسه‌ی مطبوعاتی به بستری برای خوش‌وبش با سینماگران یا سخنرانی مجری تبدیل می‌شد. شاید تنها فرق نشست‌های مطبوعاتی این دوره با دوره‌های اخیر این باشد که هنوز اتفاق خبرساز و یا حاشیه‌ی بزرگی از دل این نشست‌ها درنیامده و همه چیز در روندی آرام و منظم و کنترل‌شده پیش می‌رود. این بی‌حاشیه بودن از یک جهت خوب است، چون فضای جشنواره را آرام نگه می‌دارد و فیلم‌ها را در مرکز توجه و خبرسازی قرار می‌دهد، اما عده‌ای هم می‌گویند جشنواره‌ی بدون حاشیه و سروصدا چیزی کم دارد و هیاهوی خبری نمک جشنواره‌ی فجر است! فعلاً که همه‌ی تلاش گردانندگان انجمن منتقدان و برگزارکنندگان نشست‌های مطبوعاتی به برگزاری جلسه‌های مطبوعاتی در فضایی آرام و تخصصی معطوف شده؛ ظاهراً حاشیه‌سازی در دستور کار این دوره نیست.
از بین فیلم‌هایی که به نمایش درآمده‌اند
خداحافظی طولانی (فرزاد مؤتمن) بیش‌ترین بازتاب‌های مثبت را داشته و در کنارش نقدهای زیادی روی چند فیلم دیگر از جمله مرگ ماهی (روح‌الله حجازی)، شکاف (کیارش اسدی‌زاده)، دوران عاشقی (علیرضا رییسیان) و... نوشته شده، اما خبرسازترین فیلم این دوره تا این‌جا خانه‌ی دختر (شهرام شاه‌حسینی) بوده که البته حاشیه‌هایش ربطی به سینما ندارد و بیش‌تر به کشمکشی عقیدتی و سیاسی شبیه است. در روز ششم نمایش فیلم اعترافات ذهن خطرناک من (هومن سیدی) که در نظرسنجی مردمی هم جایگاه بالایی دارد مهم‌ترین اتفاق جشنواره خواهد بود و در کنارش چند فیلم توجه‌برانگیز دیگر هم در دو روز آخر هفته به نمایش درمی‌آیند. جشنواره تا این‌جا هنوز چند برگ برنده‌اش را رو نکرده و وضعیت در سینماهای مردمی بسیار روشن‌تر است تا سالن رسانه‌ها. چون ترکیب سانس‌ها طوری بوده که اهل رسانه هنوز خیلی از فیلم‌های مهم را ندیده‌اند، اما مخاطبان معمول سینما از منتقدان جلوترند. این‌جاست که نظرسنجی مردمی و آرای تماشاگران اهمیتی دوچندان پیدا می‌کند.

 

 دوئل‌های کلامی

نزدیک‌ترمهرزاد دانش
نزدیک‌تر (مصطفی احمدی):
فیلم‌نامه‌ی بهرام توکلی‌‌ همان ایده‌ی مرکزی تمام آثار دیگرش را دارد: ناسازی فرد در اجتماع دیگران و نقش نیروی خلاقه در هدایت این ناسازگاری. اما این‌جا به رغم پرتنش بودن روابط انسانی، شخصیت‌ها به‌هنجار‌تر و عادی‌تر از شخصیت‌های فیلم‌نامه‌های دیگرش هستند و دیگر با اشخاص متوهم کم‌تر سروکار داریم؛ گو این‌که همین آدم‌های عادی‌تر، جمعی نامعمول را تشکیل داده‌اند که بخش مهمی از گره آغازین ماجرا است. فیلم به‌موقع معمایش را برای مخاطب مطرح می‌کند و او را جان به لب نمی‌کند تا گره داستان را نشانش دهد. از دل این معما هم موقعیت‌های شخصیتی متن گسترش پیدا می‌کنند و روند روایی داستان، مسیر پیشبردش را با توجه به تضادهای جمع با فرد اصلی قصه، بازیابی می‌کند. لحن فیلم گرچه در حال روایت ماجرایی تکان‌دهنده با فرجامی نه‌چندان خوشایند است، تعادل خود را در واقع‌بینی و آرمان‌جویی حفظ کرده است. با این حال در فصل آش پشت پا پختن، تا حدی موقعیت به خوش‌بینی‌هایی نامتقاعدکننده میل کرده است. کارگردانی، البته همپای فیلم‌نامه پیش نمی‌رود. احمدی گرچه در هدایت بازیگران و چیدمان فضا در هر نما، موفق است، ولی در ارتباط‌سازی موقعیت‌های جدا از هم در روند یک صحنه و یا سکانس تا حدی کند عمل می‌کند. این‌که مثلاً مادر می‌خواهد ظرفی شیشه‌ای را از کابینت بالایی آشپزخانه بردارد و نماهای متوالی از مادر در حال بالا بردن دستش به سمت کابینت، و سپس اینسرتی گل‌درشت از ظرف شیشه‌ای، و بعد کات به خرد شدنش در کف آشپزخانه نشان داده می‌شود، بر تصنع فضا می‌افزاید. انگار کارگردان در نمایش یکپارچه‌ی فضاهای جمعی تا حدی هراس دارد و برای همین اکت و ری‌اکشن را متمایز از هم در نمابندی‌ها ترسیم کرده است.
ماهی سیاه کوچولو (مجید اسماعیلی): احتمالاً آن‌چه بیش‌تر در هیاهوهای رسانه‌ای این فیلم جلب توجه خواهد کرد، اشاره به مضمون فیلم در ارتباط با فعالیت‌های گروهک‌های ضدانقلاب در جنگل‌های شمال در اوائل دهه‌ی ۱۳۶۰ است. اما می‌توان از این مضمون‌ها گذشت و همه‌ی آن‌ها را مک‌گافین‌هایی تلقی کرد که شخصیت اصلی زن داستان را به دل جنگل فرستاده است تا چیزی را درون جعبه‌ی سیگار پیدا کند. کارگردانی مجید اسماعیلی هم در ریتم‌بخشی به روایت و هارمونی فضای بصری متن خوب است، ولی مشکل از دل‌‌ همان بسترهای مضمونی ایجاد می‌شود. تماشای فیلم، بسیار مستعد یادآوری فیلم‌های حاتمی‌کیا است، مخصوصاً به لحاظ مواجهه‌سازی آدم‌ها و به‌ویژه نوع خطاب‌شان به یکدیگر که در دیالوگ‌هایی کنایه‌وار و متلک‌وار تنظیم شده است. غلیظ‌ترین شکل این جور دیالوگ‌نویسی در آثار مسعود کیمیایی دیده می‌شود، و حاتمی‌کیا قالب رقیق‌ترشان را می‌نویسد، منتها روحیه‌ی دوئل‌ورزی شخصیت‌ها با هم حتی هنگام ادای دیالوگ بیش از آن‌که تشخصی هنری باشد، به فضای سردرگم درام می‌افزاید. در این نوع فضاسازی شخصیتی، گویی همگان از هم طلبکارند و به جای آن‌که مثل آدم حرف بزنند، همه‌اش برای هم رجز می‌خوانند و با نیش و کنایه با هم صحبت می‌کنند. در چنین اوضاعی درام هم قربانی این مواجهه‌های تصنعی می‌شود و عملاً روایت شکلی خسته‌کننده می‌یابد.
دو (سهیلا گلستانی): اگر کارگردانی را به معنای هماهنگی بین آدم‌ها و عوامل صحنه بینگاریم، فیلم دو با احتساب این‌که کار اول سازنده‌اش هم هست، اثر قابل تأملی است، اما اگر کارگردانی را روندی توأم با خلاقیت و درک روح داستان در فضای بصری/ موقعیتی بدانیم، فیلم خوبی نیست. مثلاً چرا باید برخی تنش‌ها خارج از قاب و یا دید و یا زمان مخاطب صورت گیرد (مثل اخراج کارگر بعد از آوردن دختر مدرسه‌ای به خانه و یا صحنه‌ی آسیب‌رسانی به بهمن توسط دختربچه) و چرا برخی نه (صحنه‌ی بیرون انداختن سمانه از خانه توسط بهمن)؟ اما مشکل اصلی، فیلم‌نامه‌ای است که تازه گره دراماتیک اصلی‌اش، دقیقه‌ی هفتاد هشتادم آن شکل می‌گیرد و قبلاً مخاطب بخت‌برگشته، شاهد یک سری فعالیت‌های نامؤثر در روند ماجرا‌ها بوده است؛ از دوش گرفتن بهرام تا تدارک برای عروس و داماد در کارگاه مزون. در فیلم النا (زویاگتنیسف) هم ماجرای همزیستی نافرجام دو طبقه‌ی متفاوت تم اصلی داستان بود، اما روندهای تعلیقی و انگیزه‌بخش آن فیلم روسی کجا و روند پرکسالت و حوصله‌سربر این فیلم کجا. روندی که حتی‌گاه مخاطب را در تشخبص این‌که چه کسی با کس دیگر چه نسبتی دارد به شک می‌اندازد.

 

سرانجام یک فیلم سروتهدار

چهارشنبه ۱۹اردیبهشتآنتونیا شرکا
چهارشنبه
۱۹اردیبهشت (وحید جلیلوند): فیلمی که قادر است قلب تماشاگر را به تپش دربیاورد و‌گاه به گریه‌مان بیندازد. کارهایی که مدت‌هاست فراموش کرده‌ایم. فیلم‌های این روز‌ها اگر بیزارمان نکنند، حسی را هم در ما به وجود نمی‌آورند و از این نظر چهارشنبه ۱۹اردیبهشت پدیدۀ امسال جشنواره است (حداقل در روزهای نخست). فیلم با تصاویری در گونۀ مستند اجتماعی شروع می‌شود که بلافاصله با داستان فیلم پیوند می‌خورند. این رویکرد تا پایان ادامه دارد: رئالیسم انتقادی در بستر داستانی قوی و با ساختاری سینمایی. فیلم دارای درام و کنش است و سرشار از لحظه‌ها و «آن»‌هایی که از یک مستند، سینما می‌سازد. بازی بازیگران عالی است. برزو ارجمند در نقش اسماعیل، پسرعمۀ غیرتی، در رویارویی با سحر احمدپور، در نقش ستاره دختردایی ترسو و در عین حال نافرمان، یکی از ماندگار‌ترین سکانس‌های سینمای‌مان را خلق می‌کنند: فصل نخستین روایت دوم. چهارشنبه... از معدود فیلم‌های این روزهاست که روی تماشاگر سوار است به جای این‌که تماشاگر خود را به‌زور دنبال خودش بکشد. فیلم دارای سه روایت (اپیزود) است که در سه زمان مختلف اتفاق می‌افتند. سه اپیزودی که به‌خوبی با هم پیوند می‌خورند. تم مرد فقیر و درمانده‌ای که تقدیر او را نیازمند پول کرده و حال غیرتش اجازه نمی‌دهد که برای حل مشکلات به خواستگار سابق همسرش روی بیاورد، یادآور یکی از اپیزودهای قصه‌های رخشان بنی‌اعتماد است.‌‌ همان طور که بحث و جدل‌هایی که سر چگونگی توزیع مالی که تصمیم به توزیع آن گرفته‌اند، انجام می‌پذیرد، پذیرایی ساده (مانی حقیقی) را تداعی می‌کند، اما گرم‌تر و بی‌ادعاتر. پایان بسته و خلاقانه‌ی فیلم هم در قالب سینمایی که انتخاب کرده می‌گنجد و ما را به فکر می‌اندازد.
خداحافظی طولانی (فرزاد مؤتمن): در حالی که دیگر امیدمان را به فرزاد مؤتمن سازنده‌ی فیلم کالت شب‌های روشن از دست داده بودیم و حتی صدا‌ها هم نتوانسته بود متقاعدمان کند، خداحافظی طولانی بار دیگر ما را متوجه این فیلم‌ساز سینما‌شناس می‌کند. یک فیلم در ژانر اجتماعی دهه‌ی پنجاه سینمای ایران با تمامی ویژگی‌های خاص خودش: باران، شب‌های تهران، قطار، راه آهن، کوچه پس‌کوچه، جوب‌های وسط کوچه، مردانی که به کوچک‌ترین بهانه‌ای دست به یقه می‌شوند و کف خیابان به جان هم می‌افتند، زنان چادر گل‌گلی به سر، زندانی تازه از بند رسته و با دلی پردرد و... مهم‌ترین حسن این فیلم وفاداری‌اش به تمامی کلیشه‌های ژانر است. ژانری که می‌تواند مورد علاقه‌مان نباشد، اما نفس در چارچوب بودن، قابل دفاعش می‌کند. آن هم در این برهوت فیلم‌هایی که به هر ژانری نوک می‌زنند و آخر فیلم شله قلمکاری در می‌آیند که ادعای روشنفکری یا سینمای مدرن دارد. خداحافظی طولانی اما تکلیفش با خودش معلوم است. به نظر می‌رسد موفق‌ترین گونه در سینمای مؤتمن است. سینمای قصه‌گو، سروته‌دار، مونتاژ خوب، فیلم‌برداری خوب... عاشقانه‌هایش را شخصاً نمی‌پسندم اما پیچشی که در وسط فیلم وجود دارد و رازی را برملا می‌کند، غافلگیرکننده است. موسیقی از نوع موسیقی پاساژهای لابه‌لای سکوت است. قطعات کوتاهی که فقط نوک می‌زنند و به قول فیلم‌ساز با مینی‌مالیسم فیلم هم‌خوانی دارند. ساره بیات بعد از درخشش در جدایی نادر از سیمین دارد در نقش‌های زنِ از قشر پایین جامعه، کتک‌خور و مظلوم تکرار می‌شود. ای کاش در عرصه‌های دیگر هم توانایی‌های خود را بیازماید. چهره‌ی دراماتیک و چشمان اشک‌آلودش مرا یاد حضور غلیظ و سنگین پرویز پرستویی (در بین بازیگران مرد) می‌اندازد.

 

بحران

محمد شکیبی
فضای سرد و یخ‌زده‌ و توأم با بارش مداوم و بی‌انقطاع برف که مرتضی فرشباف در جغرافیای محل روایت داستان فیلمش‌، تهران امروز ترسیم کرده و در مدت بیش از ده‌روز بازه‌ی زمانی رویدادها آفتاب و پرتو‌های نور خورشید را نمی‌بینیم، نه‌تنها با واقعیت این سال و روزهای تهران تشنه و کم‌بارش در تضاد و تناقض است که در فلسفه‌ی درونی فیلم بهمن هم بیش از حد پیچیده و دشوار‌یاب به نظر می‌رسد. معلوم نیست که چرا برف سردی فزاینده و سایه‌ی حضور هولناکش را  نه‌فقط بر زندگی بحرانی‌شده‌ی هما (فاطمه ‌معتمدآریا) که بر کل مردمان شهر گسترده و به‌تدریج رخوت و فلج‌شدگی همگانی را سبب شده است. هما که از روی اجبار و بنا به دستور ولی ظاهراً با نوعی رضایت خاطر ده روز پرستاری شبانه از مادر بیمار رییس خود را پذیرفته به دلایلی که عمداً مبهم و متفاوت و حتی متضاد جلوه می‌کنند، به‌تدریج دچار بحران روحی و خستگی و بی‌خوابی می‌شود. گرچه وقوع این بحران را در پوسته‌ی ظاهری‌اش می‌توان به درگیری و کشمکش‌های مداوم پرستار و بیمار نسبت داد اما در شخصیت بی‌لبخند و چهره و چشمان افسرده‌ی هما و مراجعه‌ی مداوم به آینه و وارسی چروک‌های پوست دستان و چهره نشانه‌هایی هست که مشکل هما را عمیق‌تر و ریشه‌دارتر‌ از بگومگوهایش با بیمار نشان می‌دهد و نشانه‌هایی از بحران میان‌سالی و یائسگی را در خود دارد. گرچه باز هم جا‌به‌جا و در نشان‌هایی متفاوت بدحالی فزاینده‌ی هما به علت‌هایی بیرونی و مربوط به بحران عاطفی و خلأ احساسی در زندگی زناشویی و سستی روابط خانوادگی ارجاع داده می‌شود. در دروایت فیلم نوعی پنهان‌کاری و طفره رفتن از گفتن حقیقت در رابطه‌ی متقابل شخصیت‌های حاضر و غایب به‌‌ چشم می‌خورد که درک انگیزه‌ی واقعی آن‌ها ذهن مخاطب را دچار تردید می‌کند. مثلاً با واکنش‌های متضاد هما که گاهی از عدم حضور خودش در نوشته‌های همسرش گلایه‌مند است و گاهی از حضور در این نوشته‌ها اکراه دارد، روبه‌روست و این نشانه‌های متناقض همچون کلافی سردرگم اشتراک ذهنی کارگردان و بیننده‌ی فیلم را مختل می‌کند و از هرگونه نتیجه‌گیری و  درک درونمایه‌ی فیلم بازمی‌ماند و پس از تماشای فیلم با این علامت سؤال که حرف‌وحدیث و قصد و منظور فیلم چه بود سردرگم می‌ماند. شاید تنها عاملی که ممکن است بیننده را به ادامه‌ی تماشای بهمن تا آخرین پلان مصممم کند بازی متفاوت و کم‌تر دیده‌شده‌ای است که فاطمه معتمدآریا در ارائه‌ی شخصیت بحران‌زده‌ی هما ارائه می‌کند.    

 

نغمه‌هایی که شنیده نمی‌شوند

علی شیرازی
بدون مرز:
امیرحسین عسکری پس از وحید جلیلوند دومین چراغ جشنواره را از میان ساخته‌های جوانان روشن کرد. بدون مرز فیلمی است با موضوعی صددرصد انسانی و ضدجنگ. اتفاقاً این‌که آن را با جهنم در اقیانوس آرام (جان بورمن) مقایسه می‌کنند اصلاً عیب فیلم محسوب نمی‌شود. به علاوه، رگه‌ها و اشتراک‌هایی از رابینسون کروزو به همراه دونده‌یامیر نادری، کلید ابراهیم فروش و حتی تنها در خانه نیز در بدون مرز به چشم می‌خورد یا دست‌کم تداعی می‌شود. اما فیلم عسکری کاملاً سرپا و با تکیه بر حیات مستقل خودش تماشاگر را درگیر می‌کند. کیفیت بصری، تصویرهای چشم‌نواز، تدوین و بقیه‌ی ویژگی‌های فنی فیلم به دل می‌نشیند و از حضور کارگردانی آینده‌دار نشان می‌دهد و در نهایت این‌گونه است که حرف بدون مرز در دل‌ها اثر می‌کند.
دوران عاشقی: تا این‌جا بهترین فیلم رییسیان و یکی از آثار برتر جشنواره. فیلم‌ساز با استفاده از شخصیت‌ها و داستان معاصرش توانسته سندی از روزگار ما به دست دهد. به یاد بیاوریم دختر جوانی را که پیش خانم تمدن (لیلا حاتمی) که وکیل است می‌آید و در پاسخ او که چرا صیغه‌ی مردی متأهل شده می‌گوید «چه کار باید می‌کردم؟ مگر در این شرایط من زن نیستم؟» فیلم از این صحنه‌ها زیاد دارد، هرچند که رییسیان گاهی دچار اغراق و شعارزدگی هم می‌شود (نظیر صحنه‌ی مربوط به همان دختر). از این نظر با نوسان‌های کوچکی فیلم تا جایی خوب پیش می‌رود اما دقیقاً زمانی که بنزین ماشین تمدن تمام می‌شود شعارهای پدر (پرویز پورحسینی) از حد خود خارج می‌شود. به علاوه فیلم‌برداری یک‌دست نیست و بر خلاف نورپردازی و رنگ‌های خوب فیلم، گاهی لرزش‌های بی‌جایی را در حرکت دوربین مشاهده می‌کنیم. ستار اورکی یکی از بهترین موسیقی‌های کارنامه‌اش را برای دوران عاشقی نوشته و اجرا کرده است. دقت کنیم به نقش پیانو در تکمیل حس و فضای صحنه‌های کم‌موسیقی فیلم. یا استفاده‌ای که اورکی گاهی از گروه سازهای زهی می‌کند. در کل موسیقی دوران عاشقی مصداق خوبی برای آن تعریف قدیمی و مشهور از موسیقی در سینماست که می‌گوید: «بهترین موسیقی فیلم آن است که شنیده نشود.» رییسیان می‌تواند با اصلاحاتی مختصر دوران عاشقی را به فیلم بهتری بدل کند. هرچند با همین وضعیت هم او می‌تواند به گیشه‌ی فیلمش در سال آینده امید ببندد.

 

خداحافظی طولانی: در ستایش توازن

سعیده نیکاختر
صحنه‌ی ورودی و نمای معرف این فیلم خیلی آرام و حرفه‌ای کار شده و مؤتمن با دقت و احتیاط زیادی فیلمش را شروع می‌کند. ورود بازیگر به فیلم آهسته و دلنشین و به دور از ایجاد تنش است و بر خلاف فضای خشن و سنگین دستگاه‌های ریسندگی در پس‌زمینه، آدم‌ها درگیری و مسأله‌ای باهم ندارند. فضای تعریف‌شده‌ی داستان برای بازیگر‌ها جا افتاده و هیچ بازی‌ای ساز ناکوک فیلم نیست. فضای فیلم نشان می‌دهد که مؤتمن در نمایش تصویرهای سیال ذهن موفق‌تر است. بازی و موسیقی دو نقطه‌ی قوت این فیلم محسوب می‌شوند. بازیگر‌ها فضای تخیلی و ذهنی کارگردان را خوب از کار درآورده‌اند. خصوصاً سعید آقاخانی که به نظر می‌رسد یکی از بهترین بازی‌هایش را به نمایش گذاشته است. منطق زندگی یحیی برای آقاخانی کاملاً توجیه‌شده و جاافتاده است و بازی‌اش از فضای فیلم بیرون نمی‌زند. بیننده با یحیی وارد خانه‌اش می‌شود و به حرف‌هایش با دقت گوش می‌دهد. بازی ساره بیات هم درست و متوازن است و اصلاً سعی نکرده حس‌هایش را گل‌درشت و غلوآمیز بروز دهد. با این‌که بیات امسال یکی از پرکار‌ترین سال‌های بازیگری‌اش را می‌گذراند، نقش‌هایش روی هم سایه نیانداخته و اثری روی هم نگذاشته است. بیات نقش یک روح را خوب بازی می‌کند. کم حرف می‌زند. دهانش را خیلی کم باز می‌کند و بیش‌تر به ایما و اشاره متوسل می‌شود تا حضورش خیلی احساس نشود. او در چند مورد خیلی دقیق و حساب‌شده از جلوی دوربین فرار می‌کند. موسیقی خداحافظی طولانی هم تا این‌جا یکی از بهترین موسیقی فیلم‌های امسال بوده است. چیزی که این موسیقی را قابل توجه می‌کند هماهنگی بین جنس موسیقی با تم داستان است. ترکیب سازهای بادی و زهی فضایی وهم‌آلود و فانتزی خلق می‌کند و جریان جاری ذهن کارگردان را به‌خوبی نشان می‌دهد. موسیقی روی نما‌ها کاملاً نشسته و جای یکی از شخصیت‌های داستان ایفای نقش می‌کند.

 

موسیقی فیلم‌های روز پنجم

سمیه قاضی‌زاده
دوران عاشقی:
موسیقی فیلم یک سر و گردن بالاتر از فیلم ایستاده است. این خلاصه‌ترین نکته‌ی مهمی است که می‌‌توان درباره‌ی موسیقی دوران عاشقی گفت. ستار اورکی که طی سال‌های اخیر از جمله آهنگ‌سازان فعال در حوزه‌ی موسیقی فیلم است در این فیلم یک ملودی جاندار ساخته که از ابتدای فیلم حرف برای گفتن دارد. بر خلاف فیلم که نسبتاً دیر شروع می‌شود موسیقی خیلی سریع تکلیفش را مشخص می‌کند و از همان عنوان‌بندی اولیه خیال مخاطب را بابت مواجهه با یک موسیقی خوب راحت می‌کند. سینمای فعلی ایران با کمبود ملودی خوب مواجه است و تماتیک بودن موسیقی دوران عاشقی خود گوهری است در این بیابان بی‌آوا. سازهای زهی، پیانویی که خود اورکی نواخته به همراه چند ساز بادی مثل کلارینت در کنار هم قرار گرفته‌اند تا یک موسیقی دقیق و شنیدنی را رقم بزنند. موسیقی‌ای که پرگویی نمی‌کند اما در عین حال حضوری قدرتمند و مؤثر دارد.
از مهم‌ترین لحظاتی که می‌توان به شاخص بودن موسیقی اشاره کرد سکانس آگاهی حمید (شهاب حسینی) است که می‌فهمد همسرش بیتا (لیلا حاتمی) از اصل قصه‌‌ی رازآلودش مطلع است. در این سکانس ملودی با این‌که بنا ندارد صرفاً اشک‌انگیز یا بهت‌آور باشد اما تأثیر خودش را روی تماشاگر دارد. همین‌طور است موسیقی صحنه‌ای که بیتا بعد از این‌که متوجه خیانت همسرش می‌شود در حال آرایش کردن است. در این سکانس موسیقی که حال‌وهوایی مینی‌مال دارد با رفت‌وبرگشت نت‌ها و اجرای دورانی‌شان گویی بلاتکلیفی وکیلی را نشان می‌دهد که این بار خود در کوزه افتاده است. انگار که گیج خوردن بیتا با این رفت‌وآمد نت‌ها یکی است. همین‌طور است صحنه‌ی دعوای زن و شوهری حمید و بیتا در خانه و روی پله‌ها و موسیقی‌ای که با سلوی پیانو نواخته می‌شود و انگار حرکت رو به جلو یا رو به عقب شخصیت‌ها را روی پله بازنمایی کرده است. به نظر می‌رسد که اورکی هنوز به جرگه‌ی آهنگ‌سازان مدگرا و ضدملودی این روزهای سینمای ایران نپیوسته و همچنان دارد به دور از حواشی مختلف کارش را پیش می‌برد.

 

یک فیلم؛ یک سکانس

بدون مرز: سرزمین هیچ‌کس

هوشنگ گلمکانی
در یک «No Man's Land» دل‌گیر و زنگ‌زده، پسر نوجوانی که آن‌جا را مأمن تنهایی و محل کسب درآمد و گذرانش کرده، با مهمان ناخوانده‌ای روبه‌رو می‌شود. پسرک یادآور امیروی دونده است و با این‌که مدام به آن‌جا در رفت‌وآمد است به نظر می‌رسد مثل امیرو کسی را ندارد. چون او را تقریباً در جای دیگری نمی‌بینیم جز فروشگاه کوچکی در همان نزدیکی شطی که کشتی متروکِ مأوای او در نیزار به گل نشسته است. مهمان ناخوانده هم پسر نوجوانی در همان سن‌وسال است؛ اما عربی از آن سوی مرز که بعد سروکله‌ی نوزادی نیز همراه او پیدا می‌شود. برخوردهای اولیه با برخوردها و تخاصمی آغاز می‌شود که حتماً ریشه در دشمنی‌های گذشته‌ی پدران‌شان دارد اما به‌تدریج، ناچار به تفاهم می‌شوند و این تفاهم جایش را به هم‌دلی و کمک و یگانگی می‌دهد. این حس و روابط تازه از جایی – به عنوان یک نقطه‌عطف - تقویت می‌شود که پسرک ایرانی از بیرون می‌آید و ناگهان آوای حزین دخترانه‌ای در آن‌جا به گوشش می‌رسد. آرام‌آرام به محل صدا نزدیک می‌شود؛ همان جایی که با پسرک عرب و نوزاد همراهش ناچار به زندگی مسالمت‌آمیزی در جوار هم شده‌اند. صدا زمزمه‌ی آواز از درون یک کابین کشتی فرسوده می‌آید و نوجوان ایرانی، حیرت‌زده سایه‌ی دختری را می‌بیند که موهای بلندش را شانه می‌زند. حالا هویت آن نوجوان عرب آشکار می‌شود اما هیچ‌گاه همه‌ی سرگذشت او را نخواهیم دانست، همان طور که امیروی خودمان را هم چندان نمی‌شناسیم.

آرشیو

فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۳۰)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: