شمارهی 478
مهدی غیاثی از کرج: روی جلد با مجلههای زرد برابری میکند.
محمدجواد معظم از رامسر: عکسی روی جلد چاپ کردید و هیچ مطلبی دربارهاش ننوشتید. لطفاً بیشتر دقت کنید.
امید ربیعزاده از رودسر: عکس روی جلد مجلهای مثل «فیلم» باید این باشد؟ به خدا خواهرزادهی من که برای سرگرمی عکسهایم را با کامپیوتر درست میکند خیلی هنریتر است! کاری کردید که فقط تیترهای روی جلد خودنمایی کنند.
مصطفی طلایی از پاکدشت: اولین چیزی که روی جلد مجله بسیار جلب توجه میکند، تیتر «رابین ویلیامز تو آزاد شدهای!» است. خیلی تکاندهنده بود.
عطیه از رشت: نقد آقای دانش بر امروز فوقالعاده بود. طرح جلد هم خیلی بد بود، دور از هر نوع زیبایی بصری و ابتکار و خلاقیتی. بعید بود از شما.
مهناز نعمتی از مشهد: روی جلد واقعاً شوکهام کرد. یک کاغذ روی جلد مجلهی محبوبم کشیدم که با هر بار خواندنش شوکه نشوم.
محمد نیکنهاد از اهواز: غرق خواندن مجله بودم آن هم بخش «فلاشبک». طبیعتاً نمیتوانستم پاسخگوی جملههای همراه طلبکنندهی فرزند پنجسالهام باشم. رسیدم به پیام غزل سیدی کوچولوی هفتساله از درگز که شاکی بود از بیتوجهی پدرش هنگام مطالعهی مجله. جالب این بود که تقریباً در همین هنگام پسرم بهم گفت: «بابا، چرا حرف نمیزنی؟!» با خودم گفتم شانس آوردم که پسر پنجسالهام موبایل ندارد و یا غزل کوچولو علاقه به خواندن مجله ندارد. وگرنه این بچهها میتوانستند کمپین ضدمجله راه بیندازند.
محمود اکبری از قزوین: 1. پیام آقای ایمان سیدی (که به چاپ اسمش در شمارگان متوالی عادت کردهایم) در مورد جلد شمارهی 476 چاپ میشود، در صورتیکه نگارنده در باب همین موضوع اظهار نظر تخصصی نمودم اما حتی اسم حقیر نیز چاپ نشد.
مهران پناهنده از کرج: روی جلد طراحی زیبایی دارد. «سینمای جهان» هم پر و پیمان و بسیار خواندنی است. نقد فیلمها و گفتوگوها عالی هستند.
میلاد فتاحی از تهران: دوستداشتنی مثل همیشه، فقط طرح جلد بد بود که زیاد مهم نیست. بهترین مطلب این شماره «فرزندان طاغی» عباس بهارلو بود.
مهران اروانه از تهران: آقای بهارلوی عزیز، یادداشتتان در «خشت و آینه» کاملاً متین. اما احترام به پیشکسوت، بزرگتر و استاد ربطی به طغیان ندارد. نسل امروز، که من هم جزوش هستم، باید یاد بگیرید نقد کردن یک هنرمند با نقد فیلمش فرق میکند و بهاصطلاح همه چیز را نباید صفر و یک دید و از طرفی نسل قدیم هم با سعهی صدر خود این مسأله را به ما یاد بدهد.
* یکی از پربازتابترین مطالب این شماره گفتوگو با جواد گلپایگانی بود که همه آن را تأسفبار و تأثیرگذار و برخی تکاندهنده خواندهاند، از جمله امین طاهری از مشهد، لیلا بستارند از داراب، مهدی لک، کمال اسماعیلی و پروانه زرین از تهران، محمدحسین کریمی از شوش دانیال، حسین بختیاری از بوکان، پرویز مرصوصی از رشت، منصور اصلاحی از مهرشهر کرج، علی رمضانی از روامهران، حسن حجازی و علیرضا حسینیموسوی از مشهد،
امین طاهری از مشهد: چند شماره است که روی جلدها چنگی به دل نمیزنند. گفتوگو با جواد گلپایگانی کاری شایسته بود. هر چند ناراحتکننده و تأسفبار بود.
لیلا بستارند از داراب: عکس روی جلد چیزی نبود که انتظارش را داشتم.. ممنون از پوریا ذوالفقاری عزیز. گفتوگویش با جواد گلپایگانی عالی بود.
مهدی لک از تهران: گفتوگو با جواد گلپایگانی واقعاً متأثرکننده و دردناک بود. من به سهم خودم از شما عزیزان برای اینکه این هنرمندان ازیادرفته را به یاد میآورید تشکر میکنم. ولی انتقادم از جامعهی بازیگری هست که چرا کاری انجام نمیدهند. اگر هر کدام از این دوستانی که قراردادهای سنگین میبندند، مبلغ کمی کمک کنند تا گره از کار اینها بازشود.
محمدحسین کریمی از شوش دانیال: گفتوگو با جواد گلپایگانی واقعاً تکاندهنده بود. اگر امکان دارد شمارهی حساب بدهید ما یاریگر این تهیه کنندهی عزیز باشیم.
حسین بختیاری از بوکان: گفتوگو با جواد گلپایگانی متأسف و ناراحتم کرد. افسوس... واقعاً سینما هم بیرحم است.
پرویز مرصوصی از رشت: با خواندن گفتوگو با جواد گلپایگانی بسیار متأثر شدم و با خود گفتم انسانهای غافلی هستیم، البته مقداری نیز تقصیر روزنامهها و مجلات هنری است که اطلاعرسانی ضعیفی دارند. چهطور میتوان به هنرمندان گرفتار این دیار یاری رساند تا از مخمصه رهایی یابند؟
پروانه زرین از تهران: چهقدر گفتوگو با جواد گلپایگانی خوب و بهجا بود. کاش این روال را همچنان ادامه بدهید و با دیگر چهرههای درگیر با مشکلات و بیماری مثل خانم حکمت و آقای پورعرب گفتوگو کنید. انشاالله با لطف خدا گشایشی در کار و زندگیشان پیش آید.
منصور اصلاحی از مهرشهر کرج: از گفتوگوی آقای گلپایگانی بسیار ناراحت شدیم. لطفاً بانی خیر جهت آزادی ایشان شوید. از توجهتان به این تهیهکنندهی هنرمند متشکرم.
علی رمضانی از روامهران: از گفتوگو با جواد گلپایگانی متشکریم، اگر چه دیر بود. یادی هم از محمود بصیری کنید. پیش از این در بخش «سایهروشن» یادی از این عزیزان میشد.
کمال اسماعیلی از تهران: تقدیر و تشکر ویژه از شما بابت پیگیری حال و روز جواد گلپایگانی. همانطور که خود ایشان پیشبینی کرد چاپ گفتوگو باعث شد تا تلویزیون در برنامهای صرفاً جهت اطلاع پیگیر وضعیت او شود. جالب است رسانهی ملی که خود باعث شهرت و محبوبیت این شخصیت و بسیاری شخصیتهای دیگر شده، از حال و روز این افراد بیخبر است و پس از سالها آن هم با پیگیری مجلهی «فیلم» به صرافت پیجویی از حالواحوال ایشان میافتد!
حسن حجازی از مشهد: گفتوگو با جواد گلپایگانی تکاندهنده بود. واقعاً چرا هنرمندان سینما بر اثر یک حادثه یا اتفاق باید فراموش شوند؟
علیرضا حسینیموسوی از مشهد: بعد از خواندن تراژدی آتقی و مرور خاطرات احساس کردم جایی در مجله باید به نسل خاطرهساز و فراموششده اختصاص یابد. البته با رعایت شأن مجله و مخاطبانش تا به مطالبی زرد بدل نشود.
اسفند ترابی از بهشهر: مطلب احسان ناظمبکایی و اشارهاش به نقش صدها خبرنگار و کارمند صداوسیما در پوشش خبری تراژدی غزه بسیار بهجا بود. اما چه فایده که همهی این حرفها ۳۵ سال است در خلأ زده میشود.
پورطاهری از کرمان: مطلب آقای محصصی دربارهی دوبله بسیار بهجا و صحیح بود. تازه فهمیدم چرا از سریالهای کرهای خوشم نمیآمد و به دل نمینشیند.
محمد زنگنه از تهران: نقد بهزاد عشقی بر مجموعهی مدینه نقدی کاملاً هوشمندانه و پرمحتوا بود بر چند سال سریالسازی سیروس مقدم. نقدی که یک تعریف کامل و شفاف از عملکرد این کارگردان تلویزیون بود. البته کارگردان متخصص و مختص شبکهی یک در روند سریالسازیاش هیچوقت مسیر مشخصی را دنبال نکرده و تمامی ژانرها را آزموده و بنا به نقل قولی «نبض اجتماع در دستان مقدم است».
امیرحسین دولتشاهی از تهران: نقد آقای عشقی بر سریال مدینه با بیانصافیهای غیرنقادانهای همراه است که کارکردش اگر نگوییم تخریب مقدم، دستکم بیارزش جلوه دادن زحمتهای این مهمترین مجموعهساز این سالهای سیماست. جناب عشقی، در این قحطسالی سریالهای جذاب، حضور افرادی چون مقدم که در حد توان سعی میکنند دستکم تماشاگر را خوب سرگرم کنند، غنیمت است. پس با تلخی لحنمان آزارشان ندهیم. در ضمن شما بر چه اساس اینطور با اطمینان میگویید هیچ کدام از آثار مقدم نمیتواند در خاطر مردم بماند؟ هنوز هم بسیاری از مردم نوع «افسانه» گفتن «مجید صحرایی» (با بازی ابوالفضل پورعرب) را در سریال مسافر به یاد دارند، هرچند که شاید ندانند سازندهاش سیروس مقدم است!
رامین رحمانی از اردبیل: بخش «روی پرده» و بازتاب نقلقولهای منتقدان خارجی بسیار جذاب از کار در آمده است. هم باعث آشنایی با نظرات منتقدان خارجی میشود و هم به درد آن دسته از افرادی که حوصلهی خواندن نقدهای طولانی را ندارند، میخورد. با سپاس از شهزاد رحمتی عزیز.
اشکان شیرالی از شیراز: متشکرم بابت بخش «روی پرده». امیدوارم همینطور تداوم داشته باشد.
سعید مرتضایی از تهران: راه اندازی بخش «روی پرده» که از نیازهای خوانندگان بود قابل قدردانی و ستایش است. امیدوارم هم از نظر کمی و هم کیفی تداوم داشته باشد. البته نکتهی مهم در این بخش این است که باید اختصاص به فیلمهای روز و روی پرده داشته باشد، نه الزاماً فیلمهای هنری و خاص.
علی صفایی از تهران: بخش «روی پرده» خوب و بهروز است. خلاصهی داستانها خیلی کم است، و در واقع ناقص است. نگارش خلاصهی داستان فیلم خیلی سخت است، سختتر از نقد فیلم. اگر قبول ندارید یک بار امتحان کنید. امید روحانی هم سر همین مسأله کلافه شده بود که من خواننده بهش گفتم حوصله نداری خلاصهی داستان خوب فیلم بنویسی. مرحوم دکتر کاوسی هم خندید و تأیید کرد. خلاصهی خوب نوشتن مهم است. خلاصهی خوب و نه ناقص با چند نقطه ته خط.. مسعود کیمیایی جایی گفت: «زمانی بود که فیلمساز از منتقد میآموخت.» اما حالا آن صاحب قلم کجاست؟ من میگویم نقد گلمکانی بر نوح را یک بار دیگر درست بخوانید تا خیلی چیزها دستگیرتان شود.
عباس درخشانی از رباطکریم: «روی پرده» بسیار عالی است. تولیدات سینمای فرانسه و بالیوود را در حد معرفی پوشش بدهید. به نظرم یک ویژهنامه از تاریخچهی سینمای وحشت و هراس میتواند بسیار جالب باشد.
حسن ستارینیا از شهر اندیشه: لطفاً در بخش «روی پرده» فیلمهای بیشتری را پوشش بدهید.
ملیحه حافظی از خرمآباد: واقعاً با دیدن معرفی نه فیلم سال 2014 غافلگیر شدم. امیدوارم با اعتراض بعضی از خوانندهها از ادامهی این بخش پشیمان نشوید. البته اگر از هر ژانر یک فیلم را معرفی کنید بخش جذابتر میشود.
سعید رومزپور از اهواز: غلطهای املایی (احتمالاً تایپی) در این شماره زیادند. در مصاحبه با رضا میرکریمی، سویهی گاه پنهان یکسونگری بچههای جنگ که از طرف افراد بهخصوصی چون ایشان و آقای حاتمیکیا ( منظورم از منظر دانای «واقعاً» کل است) همچنان نمایندگی میشود کاملاً پدیدار است.
کیارش کیماسی خرمآباد: واقعاً از سؤال مداوم هوشنگ گلمکانی از میرکریمی که «چرا یونس در برابر تهمتها سکوت میکند؟» عصبانی شدم. به نظرم سکوت یونس قابل درک بود. ولی چیزی که میرکریمی و همکارانش باید بدانند این است که همین کندی و رخوت اینجور فیلمهاست که مخاطب را از سینما آمدن پشیمان میکند. با این حال من ساختار، بازیها و تا حدود هفتاد درصد کارگردانی فیلم را پسندیدم. به خاطر معرفی فیلمهای روز و گفتوگو با جواد گلپایگانی متشکرم.
عباس فیوضی از مشهد: آقای جواد طوسی در نقد آذر، شهدخت... ناگهان اسم مسعود کیمیایی را میآورد! من که ضرورتش را نفهمیدم.
مجتبی مرتضوی از بابل: آقای بهزاد عشقی، شما میتوانستید نقد خود را بر آذر، شهدخت... داشته باشید، نه اینکه همه جا از ضمیر جمع استفاده کنید که انگار همهمان با شما همعقیدهایم. آذر، شهدخت... فیلم خوبی است که اتفاقاً دلیل خوبیاش این است که از مخاطب جا نمیماند. جای تعجب دارد که چهطور بازی فخیمزاده و خیراندیش را قابل قبول نمیدانید.
حمیدرضا نادری از دماوند: خیلی جالب است. جناب عشقی در نقد آذر، شهدخت... هم خود را نخبهی میداند (چون فیلم نظرش را جلب نکرده) و هم جای عموم مردم نظر میدهد.
حسین رحامی از تهران: شما نیز نام خانم شهین تسلیمی را در بین بازیگران آذر، شهدخت... از قلم انداختهاید. ایشان دیگر میتوانند با قاطعیت به خود ببالند که شاید تنها بازیگری باشند که بدون بازی در یک فیلم، نامزد دریافت جایزه نقش مکمل زن شدهاند. شاید چنین موهبتی تا سالها نصیب هیچ بازیگری نشود.
لیلا روبین: نقدهای مجله اغلب توضیح فیلم و ریویوی فیلم است، مثل نقد فیلم افخمی که تکرار مطالب قبلی دربارهی فیلم است. تیتر صفحهتان باید باشد ریویوی فیلم نه نقد. یادداشتهای کثیریان، طوسی و عشقی بر فیلم افخمی نقد نیست، حرفهای تکراری دربارهی فیلم است.
مریم رضوی از مهرشهر کرج: در خلاصهی داستان کلاشینکف نقش اندیشه فولادوند نادرست اعلام شده است.
وحید دوربین از پاکدشت: در خلاصهی داستان کلاشینکف به اشتباه بازیگر نقش خواهر کرولال عادل را اندیشه فولادوند عنوان کردهاید که صحیح نیست.
علی از خمر کرمان: به نظرم آقای عشقی و بعضی از منتقدان انگار کلینت ایستوود برایشان شده انتهای فیلمسازی. آقایان، اگر کارگردانی مثل ایستوود هم از ده فیلمنامهاش هر دهتا رد میشد، افسردگی میگرفت.
علیرضا معتمدی از تهران: مجموعهی مطالبتان در مورد برف بسیار خواندنی و خوب بود. کاش دیدنش را در سالن سینما از دست نمیدادم. به هرحال شمارهی این ماه بسیار متنوع و خواندنی بود.
عبادالله دبیری از مرودشت: در گفتوگو با جواد گلپایگانی اشاره به دوستانی شده که به ملاقاتش آمدند. با آنکه آقای گلپایگانی با کمال فروتنی اظهار داشته توقعی از آنها نداشته اما سکوت اعضای «خانهی سینما» که کم هم نیستند در همهی این سالها دور از انصاف و مروت است. به قول شاملوی کبیر «روزگار غریبی است نازنین». دوستان، بعضی اوقات با حذف کلمات و کوتاه کردن جملات باعث تغییر مفهوم پیامک خواننده میشوید. در شمارهی قبل به سخن آقای عشقی اشاره داشتم که «چرا» رویدادهای فرهنگی به اندازهی اتفاقهای ورزشی برای «تودهی مردم» قدر و قیمت ندارد؟ نه اینکه «فوتبال باعث کمتوجهی به هنر و فرهنگ است». همانطور که خانم زرین از تهران بهاشتباه این برداشت را از مطلب آقای عشقی کرده. تفاوت دیدگاه دوستان منتقد بسیار جالب است. در یادداشت آقای عشقی در «خشت و آینه» اشاره به این شده که ایستوود تعدادی از بهترین فیلمهایش را در سالهای کهنسالی ساخته. در مقابل آقای نورایی در نقدی که بر فیلم جدید ایستود دارد گریزی به فیلمهای قبلی او داشته و ستایشها را بیشتر ناشی از تعارف مرسوم در نقدنویسی آمریکایی دانسته و اینکه بالا رفتن سن او ضرباهنگ فیلمهایش آرام اما از بینش و سواد و نوجویی بهره کمی برده. از نقد آقای حسینی با آن عنوان زیبا و هوشمندانه بر مستند خود زندگی لذت بردم. کلنجار آقای گلمکانی در گفتوگو با میرکریمی در جستوجوی مفهوم سکوت یونس حکایتی است. شاید به قول شاعر سکوتش از رضایت نیست، دلش اهل شکایت نیست. با تشکر از شاهد طاهری بابت تفسیر دقیقش بر کالواری با ذکر این نکته که قسمت آخر مطلبش وصف حال جامعهای که در آن زندگی میکنیم نیز هست. در مطلب آقای کریمی به مناسبت درگذشت زندهیاد رابین ویلیامز به نکتهی دقیقی اشاره شد. اینکه نقشآفرینی ناب ویلیامز در سبک کمدی و دارم فراموشنشدنی و کمتر بازیگری به این نبوغ دست یافته. آقای عشقی در مطلب «سینمای ایران و چالش سنت و مدرنیته» اشاره به افسانهی «هزار و یک شب» داشته. پیشنهاد میکنم دوستان خواننده برای آگاهی کامل از این حکایت به کتاب «ریشهیابی درخت کهن» اثر استاد بهرام بیضایی رجوع کنند. در ضمن تا زمانی که دین از سیاست جدا نشود در برزخ سنت و مدرنیته خواهیم ماند. در گزارش اکران اشاره شده که آقای افخمی در گفتوگو طنز فیلمش را چخوفی دانست و مدعی نزدیکی فیلمش با سینمای بیلی وایلدر شد. عجب! باید گفت تفاوت از زمین تا آسمان است. مثل این میماند که نهالی کوچک را با درخت پهناوری مقایسه کنیم. همچنین اشاره شده که آقای افخمی در گفتوگویی به جدایی نادر از سیمین تاخت و توجیه شخصیت نادر را برای ماندن در ایران ابلهانه خواند. جالب این جاست همسر ایشان در همین شماره در گفتوگو با امیر پوریا اظهار داشته «چیزهایی هست که مرا به ایران خیلی وابسته میکند و اینکه مهاجرت شخصیت بهخصوصی میخواهد که من ندارم». آیا این توجیه نیز برای افخمی ابلهانه است؟ در کنار تفسیر زیبای آقای کریمی بر مستند خانم فراهانی در ارتباط با زندهیاد بهمن محصص کاش یادی از مستند زندهیاد احمد فاروقیقاجار که در سال 1347 با عنوان چشمی که میشنود در همین ارتباط است، میشد.
محمدعلی سعیدی از فردیس: مطالب بخش «خشت و آینه» شماره به شماره محافظهکارانه و با مصلحتاندیشی نوشته میشوند. این با رسالت بزرگ مجله در تناقض است. امیدوارم نقدها بدون رودربایستی و رکوراست و البته منصفانه نوشته شوند که مورد شک و تردید خوانندگانی چون بندهی حقیر نشود. ای کاش گوشهای از طرح روی جلد را به عکسی از رابین ویلیامز فقید اختصاص میدادید. بالأخره بسیاری از خوانندگان مجله با تعدادی از فیلمهایش از جمله خاطره دارند. وقتی بخش «فلاشبک» را میخواندم پیامک چند تن از دوستان حاوی اعتراض به منتقدان و نویسندگان مجله بابت پرداختن به فوتبال در شمارههای قبل بود که باعث تعجب و دلسردی بنده از آن خوانندگان شد. مگر فوتبال پدیدهای فراجناحی و فراملی نیست؟ مگر فوتبال متعلق به قشر خاصی است که زبان به اعتراض میگشایند؟ در جواب بعضی از خوانندگان که مجله را به دلیل پرداختن به فوتبال مورد اعتراض قرار دادهاند باید بگویم فوتبال متعلق به قشر خاصی از جامعه نیست و همه حق دارند در حد و اندازهی خود اظهار نظر و نقد کنند. گفتوگو با جواد گلپایگانی بسیار ناراحتکننده و بهقولی حالگیری بود. خدا کند هیچکس پایش به زندان باز نشود، بهخصوص هنرمندان. کاش با سهیلا گلستانی گفتوگو میکردید. چون در سه سال اخیر چهار فیلم با پرویز پرستویی بازی کرده و این خود گواه این است که آیندهای درخشان پیش رو دارد. امروز در مجموع عالی بود. ولی با سکوت بیربط و معنیدار یونس نتوانستم ارتباط برقرار کنم. با این حال هیچگاه به خودم اجازه ندادم که مثل آقای گلمکانی در گفتوگو با میرکریمی، ایشان را بکوبم و نکات مثبت فنی را نادیده بگیرم. گفتوگوی گلمکانی با رضا میرکریمی ناجوانمردانه و یکطرفه بود. حقش بود ایشان چندتا سؤال فنی مثل فیلمبرداری و حفظ راکورد صحنهها و... میپرسیدند تا اینکه فقط در مورد سکوت عجیب یونس اصرار کنند. آقایان مهرزاد دانش و هوشنگ گلمکانی، درست است امروز ایراد فیلمنامه و محتوا دارد. ولی این دلیل نمیشود نکات مثبت و خوب فنی و بازیگری فیلم را نادیده بگیرید و در نقد و گفتوگو با کارگردان ایشان را مورد هجمه قرار دهید. مطلب «شبها و روزهای قوزی» بسیار بد بود. انگار آقای خوشبخت سریع و باعجله فقط برای رفع تکلیف گزارش را نوشته و همین باعث تعجب و دلسردیام شد.
شمارهی 477
الهام سروری از اهواز: راستش همیشه تصمیم و اصرار دارم تا نخواندن یک مطلب نظرگیر و استثنایی به مجله پیام ندهم. ولی وقتی قدرت تحلیل و شیوهی بیان ایرج کریمی در همهی مطالبش (مثلاً «ابتذال شر» در این شماره) را میبینم، نمیتوانم تحسینش نکنم. او فوقالعاده است.
سهراب اخوان از تهران: آقای پوریا، بله که برزیل آقای فوتبال جهان است. دلیلش بهسادگی روی پیراهنش حک شده. اشکال دیدگاه شما بیاهمیتی به تاریخ فوتبال است. برای شناختن بهترینهای فوتبال باید عملکرد هر تیم را از بدو پیدایش تا امروز بررسی کرد. در حال حاضر شاید فوتبال لاتین بهترین نباشد اما بیشک و متأسفانه (به علت عشقم به آرژانتین) برزیل بهترین تیم تاریخ فوتبال جهان است. راستی آیا لازم است دربارهی بهترین بازیکن حال حاضر دنیا چیزی بگویم؟ آیا لازم است دربارهی بهترین بازیکن تاریخ فوتبال جهان (مارادونا یا پله) چیزی بگویم؟
رامک اخوان از رشت: از خواندن مطلب اصغر یوسفینژاد با عنوان «این سینما عروسی دارد» دلم گرفت. سینمایی که تماشاگر ندارد جان ندارد. سینمایی که جان ندارد مرده است. این سینما پیوسته عزا دارد. در شهر ما که چند سال پیش شش سینمای فعال داشت حالا سه سینما دایر است. آن هم بهزور، چون بههیچوجه نمیتوانند تغییر کاربری بدهند. کافیست بلیط گرفته پا به سالن بگذارید، نه این جا بلکه تمام ایران سینما به میعادگاه عشاق و محل صحبت پسرها و دخترها زیر اسپیلت تبدیل شده. خودمان با انواع سیاستگذاری فوقغلط و نظریهپردازی بینهایت اشتباه این بلا را سر خودمان آوردیم. حالا دیگر صدور تئوری دردی دوا نمیکند. به قول رومن رولان در «ژان کریستف»: «با دیدن تماشاخانه، سالن کنسرت، موزه و کتابخانهی یک ملت، فرهنگ یک ملت را می بینید.»
زهرا مالکیان از اهواز: بابت مطالب جام جهانی سپاسگزارم، به ویژه مطالب آقایان گلمکانی و پوریا حرف دل بودند. لطفاً از عنوان «آخرین فیلم» کارگردانی مشخص پرهیز کنید. این عنوان پیام مثبتی ندارد. گویی واقعاً آخرین فیلم اوست.
رضا طاهری اهواز: مطلب پوریا ذوالفقاری دربارهی ویژه برنامههای جام جهانی هم آنقدر لذتبخش بود که در بازی ایران و آرژانتین مسی از پولادی دریبل خورد.
فاطمه از اردبیل: با خواندن دوبارهی این شماره فهمیدم نویسنده مطلب «مثل نت سکوت» محسن بیگآقاست، نه بهزاد عشقی. برای همین از آقای عشقی عذرخواهی میکنم و خطاب به آقای بیگآقا میگویم شما چه پدرکشتگی با مزدک میرزایی دارید که ایشان را متهم به خواندن آیهی یأس در گزارشهایش میکنید؟
سمیرا رضازاده از تهران: از مطلب آقای بابک کریمی دربارهی سینمای یونان متشکرم. لطفاً از سینمای یونان بهویژه فیلمهای لانتیموس بیشتر بنویسید.
علیرضا حسینیموسوی از مشهد: بخش «تماشاگر» ایرج کریمی عزیز سرشار از ناراحتی بود. مثلاً دربارهی ژانر اکشن با به کار بردن کلماتی نامناسب و گزنده سعی در ارایهی تئوری تازه از این ژانر تعریفشده دارد.
حسین عموبیگی از اصفهان: مطلب فوتبالی آرامه اعتمادی بسیار جذاب و خواندنی بود. در گفتوگوهای احمد طالبینژاد با سینماگران، سؤالها یکنواخت و تکراری نیست. در پرسشهای او جزییات زیاد و نکات ریز و سنجیدهای وجود دارد. در سؤالهایش نقدهای منفی هم نسبت به فیلم و فیلمساز یا زندگی سینمایی و هنری گفتوگوشونده دیده میشود. مثل گفتوگو با کیمیایی و افخمی.
علیاصغر رسولپور علمداری از بابل: سزاوار نیست ما که بهسختی پول درمیآوریم 4000 تومان بدهیم برای خواندن و کسب اطلاعات مجله. آنوقت شما 18صفحه را اختصاص بدهید به چیز بیارزشی مثل فوتبال. اگر به جایش صفحهی سفید چاپ میکردید ارزشش بیشتر بود.
علیرضا معتمدی از تهران: مجموع نقدهایتان در مورد فیلم تحسینبرانگیز بخش کوتاهمدت 12 قابل قبول و خوب است. فیلم را ندیدهام اما حالا با خواندن نقدهایش احساس میکنم فیلم را دیدهام! مطلب «شطرنجبازی با کوبریک» بسیار جذاب و جدید بود.
امین طاهری از مشهد: از مطلب فرزاد مؤتمن دربارهی گدار بسیار لذت بردم.
احمد عبدالحکیمی از سنندج: جدول فروش فیلم خیلی قدیمی بود. مثلاً فروش ردکارپت 570 میلیون اعلام شده بود که در مقدمهی مصاحبهی آقای عباس یاری عنوان شده بود که رضا عطاران با ردکارپت دومین حضور میلیاردی امسالش را پس از طبقهی حساس به رخ کشید. بهتر نیست جدول فروش فیلمها را بهروزتر کنید؟ از 20 خرداد دو ماه گذشته.
پیامهای دیگر
رضا دمشناس از بندر ماهشهر: اشباح در کارنامهی دهسالهی اخیر مهرجویی فیلم خوبیست و در اکران پنج ماه اول سال جزو بهترینهاست. به آقای گبرلو مجری و تهیهکنندهی برنامهی محترم «هفت» هم پیغام بدهید که دو سالن سینمای شهرمان تعطیل شده، یکی به سالن عروسی و دومی هم سالن همایش و سخنرانی تبدیل شدهاند.
علیرضا معتمدی از تهران: برای روی جلد از رنگ قرمز استفاده نکنید. تیترهایی که با رنگ قرمز روی جلد کار کردید چشم را میزند و تقریباً ناخواناست. به امید شمارهی پانصد. مجله همهجوره عالی است. فقط مقداری کموکسری دارد! بخش «سایهروشن» که بسیار جالب بود چرا حذف شد؟ ما خوانندگان دوست داریم بدانیم هنرمندهای قدیمی الان کجایند،کسانی مثل عبدالله باکیده، اکبر صادقی و یا مجید قاریزاده. لطفاً ما را بیشتر از این در انتظار نگذارید. فقط نباشد که پهلوان زنده را عشق باشد. هوای قدیمیها را هم داشته باشید.
* دوست عزیز، هر بخش مجله عمری دارد و نمیشود تا ابد آنها را ادامه داد. ضمن اینکه تجربهی تدارک این بخش در سالهای گذشته نشان داد که بیشتر سینماگران میل ندارند اسمشان زیر عنوان «سایه» بیاید.
محسن دلدار از محمودآباد: قیمت مجله مرداد ۸۶، ۸۰۰ تومان، مرداد ۹۳، ۴۰۰۰ تومان. ۵ برابر در ۷ سال!
* خوانندهی گرامی، لطفاً نگاهی هم به افزایش قیمت سایر اقلام بیندازید. مطمئن باشید برای ما و سایر تولیدکنندگان کالاهای فرهنگی، در این موارد، افزایش قیمت آخرین گزینه است.
ساسان ساری: نظر خوانندگان دربارهی رنگ قرمز و صورتی روی جلد را بپرسید. چرا کیفیت تصویر روی جلد اینقدر متغیر است؟ ۴۷۳ و ۴۷۵ کجا، ۴۷۶ و ۴۷۷ کجا؟ پیشنهاد میکنم دربارهی زیبایی جلدهای بیست شمارهی اخیر نظرسنجی کنید تا یک بار برای چندین سال، سلیقهی خوانندگان دستتان بیاید.
* دوست عزیز، از پیشنهادتان ممنونیم و منتظر بازتابهای خوانندگانمان هستیم. در این میان جایی برای سلیقهی گردانندگان مجله هم در نظر بگیرید.
منصور اصلاحی از مهرشهر کرج: آقای بهارلو، متشکرم از کتابهای ارزشمندتان. در دانشنامه این هنرمندان از قلم افتادهاند: پورهاشمی، بلور، مهوش، گیتی معینی، خلیل عقاب، ناصر ممدوح، ناتاشا، مینا، نسرین، شیرین گلکار و کاظم فریبرزی دکورسازقدیمی.
* عباس بهارلو: راستش نمیدانم که مشخصات و فیلمشناسی چند نفر از سینماگران را در کتاب «فیلمشناخت ایران» ثبت کردهام و به مشخصات دقیق چه تعدادی نتوانستهام دسترسی پیدا کنم، اما دوست عزیز این کتاب را بهعنوان گام اول فرض بگیرید و امیدوارم فرصت و امکانی فراهم شود که گامهای بعدی با دقت بیشتری برداشته شود.
احمد اسفندیاری از مشهد: لطفاً در مورد نمایش فیلم در سینماها به طریقهی دیجیتال مطالبی بنویسید.
بهزاد هندی از تهران: چندی پیش یادداشتی دربارهی نقد پزشکی فیلمها و توی ذوق زدن آنها فرستادم که بنا به نظر شما چاپ نشد. اما خدا را شکر که این بار منتقدان پزشک کاری به فیلم امروز نداشتند.
امید ربیعزاده از رودسر: ماشاالله به آقای رامک اخوان از رشت که هر وقت «فلاشبک» را میخوانم اسم ایشان هم هست. آقای اخوان درود بر شما، ولی نمیدانم چرا ما از این شانسها نداریم و مجله بهمان کملطف است. البته بجز عباس یاری نازنین که بارها لطفش شامل حالم شده و شمارههایی را که به خاطر بیماری از دست داده بودم، برایم فرستاده است. لطفاً برای اینکه منتقدان را به ذهن بسپاریم در کنار نقدها عکس منتقد را هم چاپ کنید.
نیکا جاریانی از بجنورد: تصویر استاد کیمیایی روی جلد شمارهی 475 نمادی از یک معلم علاقهمند، دلسوز و جدی در سینماست. هر چند که ایشان در سینما مظلوم واقع شده و هیچگاه به حقش نرسیده. به امید تداوم فیلمهایش.
رادمهر از تهران: چه شد که سعید قطبیزاده شد همکار قدیمیتان؟ (اعتراف خودتان در صفحهی 26 شمارهی 478) منتظر روزی بودم که در ابتدا کمکاری و بعد عدم همکاری وی به پایان برسد.
* خوانندهی گرامی در طول 32 سال انتشار مجله صدها نفر به نویسندگان مجله پیوستهاند و زمانی همکاریشان به پایان رسیده. مثل همهی نشریات در همه جای دنیا.
اسماعیل صاحبی از شاهرود: پیشنهاد میشود آقای شهزاد رحمتی به واسطهی علایق خاصشان پروندهای هم برای فیلمهای «اسلشر» تدارک ببینند.
حسن حجازی از مشهد: چرا منتقدان و نویسندگان مجلهی «فیلم» را در برنامهی «هفت» نمیبینیم؟
* آقایان جواد طوسی، مهرزاد دانش، احمد طالبینژاد و شاهین شجریکهن که در برنامهی «هفت» شرکت میکنند از همکارن ماهنامهی «فیلم» هستند. بقیه هم یا بنا به ملاحظاتی دعوت نمیشوند یا دعوت میشوند و خودشان علاقهای به شرکت در این برنامه ندارند.
احسان از تهران: تعجب میکنم از بعضی دوستان که گفتوگو و نقدهای آقای گلمکانی و طالبینژاد در چند شمارهی اخیر را تهاجمی و سرکوبگر میدانند. به نظر من خیلی مداراگر و خطاپوش نقد کردند. در حالی که کیمیایی، حاتمیکیا، میرکریمی و افخمی دچار توهم خودنابغهبینی هستند. لطفاً مستند دندان مار کیمیایی را ببینند که با چه لحنی دربارهی آقای طالبینژاد صحبت کردند.
رامک اخوان از رشت: شما در بیشتر نقدهایتان از اشباح و متروپل انتقاد کردهاید. از ساختار و فرم روایی تا نوع اقتباس همهجور نوشتهاید که این دو فیلمساز عزیز به تخریب خود پرداختهاند تا جایی که آقای عباسپور در مورد اشباح با لحنی که نمیدانم طنز است یا جدی هدایت بازیگران را از داخل ماشین توسط مهرجویی و یا بیخیال بودن و سر صحنه نیامدن کارگردان را دلیل استادی او و ماندگاری آثارش میداند. و اینکه باید قدر چنین سهلانگاری را دانست. به نظر شما با چاپ نقد حتماً این مؤلفان در ساخت فیلمهای بعدیشان تجدید نظر میکنند و دوباره به فیلمسازان معتبر دوران تبدیل میشوند. اما به گمانم چنین نیست. آنها اگر میخواستند به حرف منتقدان بها بدهند، فیلمهایشان این شکلی نمیشد. اقتضای سن را هم در نظر بگیرید.. شما در مورد کیمیایی و مهرجویی و سینمایشان به تمام علل و نکات پرداختهاید اما به نظرم از یک نکتهی اساسی غفلت ورزیدهاید. باید به همنشینی و مؤانست انسانها در مقطع زمانی که باعث رشد فکری و بهطبع ارتقای اندیشه و در مورد فیلمسازان خلق آثاری مطلوب و باکیفیت میشود هم اشاره کرد. همه میدانیم کیمیایی در دوران اوجش به محشور بودن با احمدرضا احمدی، دوایی، منفردزاده، دولتآبادی و دهها صاحبفکر دیگر اذعان دارد که سبب حرکت رو به جلو و تکامل دیدگاهش شدند و موجب خلق آثاری ماندگار شد. مهرجویی نیز با حشر و نشر با ساعدی و نصیریان و والی و حلقهی روشنفکران حرکتی تکاملی را آزمودکه بسیار درست و جاویدان شد. این بزرگان در کنار عقابهایی با سطح پرواز بالا توانستند از خود پروازی زیبا در ذهن و ضمیر ما به یادگار بگذارند.
محمد دلاور از لارستان: سؤالی داشتم از آقای عشقی. بارها در تاریخ سینمای ایران گفته میشود با فیلم گاو و قیصر هوای سینمای ایران تازه شد. از همان ابتدا دکتر کاوسی نیز فیلمهای ایرانی را میکوبید. ولی آیا زودتر از اینها دختری از شیراز، رقابت در شهر، شب قوزی، لات جوانمرد و خشت و آینه فیلمهای خوبی نبودند؟
*بهزاد عشقی: درست است، اما آن کوششهای پراکنده هرگز نتوانستند به جریانی حرفهای و مداوم بدل شوند. در حالی که گاو و قیصر منجر به پدید آمدن سینمای متفاوتی شدند که بسیار تأثیرگذار بود و حتی گاو در سالهای پس از انقلاب در تأسیس سینمای نوین ایران نقش بسیار داشت.
شاهمراد از دزفول: به آقای طالبینژاد پیشنهاد می کنم هیچکس را بت نکنیم، چون انسان متغیر است. در عین حال که سپاس داریم از آقای کیمیایی اما قبول کنیم که فیلمهای قبل از انقلاب ایشان عصیانزا ولی بعد از انقلاب بجز دندان مار آبکی هستند. وقتی دندان مار را در یکی از سینماهای تهران دیدم، ساعتها در خیابانهای شهر گم و با چشمان پر از اشک چون وهمزدهای پیاده نمیدانستم دارم به کجا میروم!
مینا ن.: ماهنامهی «فیلم»! شما حرفها و انتقادات خوانندگانتان را یک جوری رفعورجوع میکنید و هر مطلبی را دوست دارید چاپ میکنید. واقعاً چه لزومی دارد اینهمه صفحه به فوتبال یا تبلیغات رییسجمهوری یا مطالبی که خیلی به سینما ربطی ندارد چاپ میکنید، وقتی از شما میخواهیم راجع به مثلاً فلان سریال پرونده چاپ کنید میگویید کاغذ گران است یا مطلب نداریم یا بهانههای دیگر. ختم کلام اصلاً به آنچه ما میخواهیم اهمیت نمیدهید
* خوانندهی گرامی، مطمئن باشید که مطالب مجلهی فیلم برآیند خواستهها و نظرهای خوانندگانش است. ممکن است مطالبی را که شما نمیپسندید خوانندگان دیگری دوست داشته باشند. ضمن اینکه علایق خود ما را هم باید در نظر بگیرید.
محسن امجدیان از کرمانشاه: شمارههای امسالتان واقعاً دارد در دل مخاطبان وسواسی جا باز میکند.
حسین مرادیکیا از اسلامآباد غرب: بعد از سه سال وداع با «فیلم» پس از وفاداری ۲۲ساله، اولین شمارهای که خریدم سرآغاز «روی پرده» را هدیه کرد. دلیل دل بریدن، کمتوجهی و کاهش تدریجی پرداختن به سینمای غرب بود. ای کاش همهی فیلمهای اکران ماه آمریکا را در «روی پرده» پوشش دهید. حتی در حد شناسنامه و خلاصهی داستان. به همان دلیلی که خود گفتهاید.
* خوانندهی گرامی، نشریهها و سایتهای زیادی وجود دارند که آخرین آمارهای فیلمهای اکران ماه آمریکا را پوشش میدهند. اولویت ما سینمای خودمان است.
حاج سردار از اهواز: لطفاً از نویسندگان ثابت و غیرثابت ماهنامه بخواهید که برای مطالبشان اینقدر از عناوین متظاهرانه، تکراری و بهویژه روشنفکرمآبانه استفاده نکنند.
* ای کاش چند مثال هم میزدید.
محمد نیکنهاد از اهواز: کاش روزی برسد که در سایت مجله گزینهی دسترسی به نقدها و مطالب مربوط به فیلمها را بر اساس نام منتقد بگذارید. چون در حالت فعلی پس از مدتی مطالب مجله عملاً از دسترس خارج میشوند.
خوانندهی عزیز، دسترسی به مطالب سایت بر اساس جستوجوی نام نویسندگان وجود دارد.
ادریس مردانی از نیشابور: در سالهای اخیر که هر ماه با مشقت به دنبال ماهنامه رفتهام و گاه تا انتهای ماه خبری از مجله در شهرم نبود، هر بار به این آرزو ماهنامه را تمام میکنم که روزی برسد که نامم در این ماهنامه به عنوان منتقد چاپ شود. حتی چهار شمارهای را که پیامم چاپ شده بود بهصورت ویژه و جداگانه در آرشیوم نگهداری میکنم.
رضا نژادمحمدی از رشت: از مهرزاد دانش بابت دفاع جانانهاش از سکانس مهم قتل دختر در خانهی پدری سپاسگزارم. به شهادت جدول فروش فیلمها درصد مخاطبان سینمای ایران نسبت به جمعیت کشور در خوشبینانهترین حالت نیز یکرقمی خواهد بود. ای کاش مسئولان به بهانهی تأثیرپذیری مخاطبان و ترویج خشونت، فیلمهای ارزشمند کارگردانان بزرگمان را قلعوقمع نکنند.
مرتضی غفاریان از مشهد: نقد آقای عشقی بر زندگی مشترک آقای محمودی و بانو عالی بود. در آستانهی اکران آتشبس2 لطفاً با خانم میلانی گفتوگوی مفصلی داشته باشید. مشکلتان با نقد فیلمهای پخششده از تلویزیون چیست؟ معیار منتقدان عزیز برای نقد نوشتن چیست که نبراسکا یک نقد دارد و زندگی جای دیگری است پنج نقد؟ عمر اینقدر مفت است که وقتی سریالهای تحسینشدهی همکارانتان در آمریکا بهوفور و با قیمتی نازل در سایتهای اینترنتی به فروش میرسد، عزیزان ما خوب بد زشت و روزهای بد به در تماشا میکنند؟ دسترسیتان به آثار شاخص اینقدر کم است که سال تا سال دربارهی سریالهای معتبر خارجی مطلب و نقدی ندارید اما برای پوسترهای خطاکار شبکهی نمایش خانگی، بحثهای «خانهی سینما»، درگذشتگان گمنامی که بیست سال است هیچ فعالیت سینمایی نداشتهاند، نظر سینماگران دربارهی درگیریهای سینمایی و... بهراحتی دست به قلم میشوید؟ راستی جام جهانی فوتبال چه ربطی به ماهنامهی سینمایی دارد؟ اگر دارد که والیبال و کشتیمان موفقترند. سهم آنها چه میشود؟ ملاکتان برای گفتوگو چیست؟ به اعماق درون و روش و کارهای قاسمخانی و افخمی و عطاران میروید اما برترهای خارجی، نه فیلمهای متوسط اروپایی نقد دارند اما نامزدان جشنوارههای معتبر و صدرنشینان «متاکریتیک» و «راتن تومیتوز» نه. ارزش سینمای ایران در تاریخ سینما و هم اکنون با مطالبی که برایش مینویسید یکسان است؟