شمارهی 474
رضا واشقانی از فردیس: مباحثهی احمد طالبینژاد با استاد کیمیایی بسیار خواندنی بود. یک گفتوگوی مفصل با ابوالفضل پورعرب انجام دهید و یادی از او بکنید.
اسماعیل رحمانی از کرمانشاه: هر وقت مسعود کیمیایی احمد طالبینژاد را تحویل نمیگیرد نقدهایش با لحن تند و گزنده نوشته میشود. به نظر میآید تازگیها کیمیایی با این منتقد مهربان شده. روابط جای ضوابط نقد را گرفته.
*احمد طالبی نژاد: والله چه عرض کنم!
محمدعلی سعیدی از فردیس: عجب قصهی پرسوزوگدازیست این عاشقانه ساختن! واقعاً فیلم ساختن آن هم از نوع عاشقانه اینقدر سخت است که اشک همهی کارگردانها در آمده و حتی در برخی موارد ممنوعالکار شدهاند؟ آرزو میکنم کارگردانان هیچ وقت از ساختن فیلم خسته نشوند، بهخصوص فیلمهای عاشقانه و همچنان با سماجت و سرسختی همین طور تلاش کنند تا مسئولان فرهنگی کشور راه را برای آنان باز کنند.
شمارهی 475
عبادالله دبیری از مرودشت: آقای گلمکانی در «فلاش بک» در جواب انتقاد آقای طحانزاده گفته اند فقط نگاهی سینمایی داشته و ربطی به هیچ به قول ایشان «صیاصطی» ندارد. پیشنهاد میکنم شمارهی 200 آخرهای صفحهی دوم مطلب خودشان (آنجا که یادی از سالهای قبل از انقلاب تا به جایی که فرموده اند اینها از عوارض همان سالهاست) مرور کنند. قصدم دفاع از آرگو نیست. اما قبول کنید نسبت به نکات منفی فیلم منتقدان زیادهروی کردهاند.
محمود اکبری از قزوین: این شماره را میتوان در شمار سینماییترین و پرمحتواترین شمارههای چند سال اخیر مجله دانست. بهخصوص تصویر روی جلدش با عکسی منحصربهفرد از مسعود کیمیایی (به میمیک چهرهی استاد دقت شود)؛ آن هم در فیلمی که برای نوستالژی سینما مرثیه میسراید. زندهباد سینما.
محمد زنگنه از تهران: از میان نقدهای زندگی جای دیگری است، نقد سوفیا مسافر را خیلی پسندیدم. با اینکه خیلی کوتاه نوشته بود اما بهدرستی بر کلیت فیلم احاطه داشت و به نقاط قوت و ضعف فیلم و فیلمنامه پرداخته بود. منوچهر هادی فیلمساز بسیار پرشور و بااستعدادیست. اما گویا در این فیلم سررشتهی کار از دستش رها شده. شاید بر سر اختلاف با تهیهکنندهی فیلم (بنا به اظهارات خودش در برنامهی «هفت»). برایش آرزوی موفقیت دارم و منتظر کارهای بهترش هستیم.
پیچک و پوپک درویشان از تهران: بابت نقدهای جذاب بر فیلم تحسین برانگیز دوازده سال بردگی صمیمانه تشکر میکنیم.
شمارهی 476
رضا بانوزاده از بروجرد: روی جلد دومین اتفاق مهمی بود که تا کنون افتاده و بسیار جذاب و دیدنی است. اولین آن ماه گذشته با عکس مسعود کیمیایی بود. هر دو کارگردان بزرگ و مطرح سینمای ایران در حال راهنمایی بازیگران خود هستند. امیدوارم سایهی این بزرگان بر سر سینما بماند.
احمد اسفندیاری از مشهد: روی جلد بسیار عالی بود. هم عکسی از استاد و هم شمایلی از هنرمندی جدید و آیندهدار.
لیلا بستارند از داراب: عکس روی جلد فوقالعاده است. مهرجویی کهنهکار کنار امیرعلی دانایی تازهکار در حال نواختن پیانو.
احمد عبدالحکیمی از سنندج: عکس روی جلد به نوعی الگوبرداری از شمارهی قبل است. اما رنگ ملایمی که برای عنوان مجله انتخاب کرده بودید کاملاً با عکس روی جلد و فضای موسیقایی تصویر تناسب دارد.
مریم رضوی از کرج: وقتی مجله را دیدم باورش سخت بود که «فیلم» است. طرح روی جلد به شکل غیرقابلباوری بد بود.
علی از خمر کرمان: عکس مهرجویی روی جلد عالی بود. از احمد طالبینژاد میخواهم روشنفکری در سینما را نقد کند.
میلاد فتاحی از تهران: طرح روی جلد عالی بود. محمد شکیبی در «خشت و آینه» حرف بسیار خوبی زد. «نمای درشت» خواندنی بود. گزارش کن خلاصه و کم بود. کاش بیشتر در مورد فیلمها و حواشی مینوشتید. دو نقد بهزاد عشقی بر فیلمهای کیمیایی و مهرجویی فوقالعاده بود. گفتوگو با مهرجویی مختصر، مفید و خوب بود. ممنون که هستید.
مهران اروانه از تهران: در «خشت و آینه» حق با محمد شکیبی است. مگر میشود در عصر اطلاعات مرز ذهنها را بست تا پیشرفت را نبیند؟ باید تلاش کنیم کشورهای دیگر را با فیلمهای خوب غافلگیر کنیم، کاری که فرهادی عزیز در سینما میکند. هنر زبان مشترک همهی ملتهاست.
احمدی از مشهد: در مورد یادداشت آقای گلمکانی در «خشت و آینه» باید بگویم این خاصیت بهانهگیری و تمایل به زمین زدن بزرگان از شرایطی ناشی میشود که در آن، این بهاصطلاح بزرگان و اهل فکر و هنر مدتهاست از نظر فکری عقیم شدهاند و هیچ طرح نویی برای خروج از شرایط اسفناک کنونی ندارند و صرفاً با بازگشت بیهدف به گذشته و غرق شدن در نوستالژی، خود و مخاطب را مشغول میکنند. حق بدهید که مخاطب خسته و سرخورده و سرکوبشدهی کنونی برای نشان دادن عصبانیت تاریخیاش چارهای جز این واکنشها ندارد، با این که میداند گره بر باد میزند. این طنز تلخ تاریخ ماست.
احمد نصرتی از کرمانشاه: آقای گلمکانی، ممنون که در «خشت و آینه» به این موضوع مهم پرداختید. اما ای کاش ادبیات خودتان هم در مورد مسعود کیمیایی و گفتوگویش با روزنامهی «شرق» کمی مؤدبانهتر بود. همچنین کاش در این مورد از محمدرضا شجریان مایه نمیگذاشتید، چون به جرأت میتوان گفت آنقدر متین و باشعور است که حتی یک بار به یاد ندارم حرف گزافی گفته باشد. اما محتوا و مضمون و خط اصلی صحبتتان کاملاً محترم و منطقی است.
اشکان مبراییان از شیراز: شایسته است آقای گلمکانی وقتی در «خشت و آینه» به یک بحران اشاره میکند، راهکاری هم برای مدیران ارایه کند
*گلمکانی: شرمندهام. برای معضلی این همه بزرگ و پیچیده، راهحلی به نظرم نمیرسد.
ع. قریب از تهران: به نظرم چهرهی بعضیها بعد از دیدن بازیهای ایران دیدنی است. یکی از این قیافهها هم در مجلهی شماست. مطمئنم الان پشیمان است. کاش شمارهی بعد مطلبش را مینوشت. برای این آقا دو پیشنهاد دارم: یکی اینکه اگر از سینما چیزی میدانیم دربارهی همان بنویسیم. دوم اینکه در مورد گزارشگران با او موافقم. راه حل پیشنهادی من بستن صدای تلویزیون است. پس مثل مرد اشتباهمان را بپذیریم. اگر انتقاد میکنیم انتقادپذیر هم باشیم.
وحیدرضا پورغلامی: کارلوس کیروش قبل از بازی با آرژانتین میگوید: «اگر ده شرط داشتم همهشان را روی ایران میبستم.» آقای ذوالفقاری از یک آرزوی موفقیت خشکوخالی برای بچههای تیم ملی کشورش هم دریغ میکند و جز آیهی یأس نمیخواند. یاد آژانس شیشهای افتادم و این دیالوگش که: «معرفت اون اجنبی که ویزا داد از توی هموطن بیشتر بود.»
*پوریا ذوالفقاری: دوستان عزیز، البته به نظر میرسد این پیام را پیش از حذف تیم ایران در دور مقدماتی جام جهانی نوشتهاید. امیدوارم حالا هم نظریتان همین باشد.
مسعود معینی از مشهد: از مطلب پوریا ذوالفقاری در مورد مسابقات جام جهانی لذت بردم. واقعاً چه خوب است منتقدانی هستند که دچار احساسات و تعصب ملی نمیشوند و واقعیتهای غمانگیز را کالبدشکافی میکنند.
میثم حجازی از کرمانشاه آقای ذوالفقاری به مسایل سینما بپردازید. فوتبال و نقدش را به صاحبانش بسپارید. بیچاره فوتبالیستهای تیم ملی که از جان مایه گذاشتند و عالی بازی کردند و نشان دادند که واقعاً یوزپلنگاند. ولی عدهای چشم دیدنشان را ندارند و از بقال تا شاطر که در صف نان شاهدش بودم همه این روزها شدهاند کارشناس فوتبال. اگر تعریف نمیدانیم و کارمان نیست لااقل تخریب نکنیم.
حسین چاوشی از تهران: از مطلب پوریا ذوالفقاری بسیار خوشم آمد، حرف دل من هم بود.
علیرضا حسینی موسوی از مشهد: گزارش جشنوارهی کن از محمد حقیقت عزیز انتظار تقریباً هر سال من است. اینبار گرد رخوت از جنس احوال پیرمرد طبیعت بیجان سراسرگزارش را پوشانده بود. اما از ارزش و توانایی قلمش چیزی کم نمیکند.
سعید شفیعی از تهران: جشنوارهی کن با این همه اتفاق و فیلمهای مهم و تنها یک گزارش نصفهنیمه؟
حسن حجازی از مشهد: دورهی فیلمسازی بعضی از کارگردانها به پایان رسیده. حیف از صفحاتی که به اشباح اختصاص دادید.
سیروس عباسزاده از آمل: نگاه و توجیه بعضی از منتقدان از جمله نیما عباسپور دربارهی آثار متأخر مهرجویی، مرا بیاختیار برد به سکانسی از هامون. آنجا که عدهای هنگام بازدید از تابلوی بیخود مهشید رو آورده بودند به تعابیر پستمدرنیستی و نه شلختگی. جالب است که آقایان - مثل هواداران دوآتشهی کیمیایی - حاضر نیستند به خود فیلم نزدیک شوند. چون هیچ عنصر قابلدفاعی در آن نمییابند. پس روی میآورند به عبارات غیرقابل سنجشی مثل پستمدرن. آقایان، احترام این عزیزان واجب، ولی لطفاً از فیلمهای بدشان دفاع نکنید که هیچ چیز به آنها اضافه نمیکند و تا دو سال دیگر کاملاً فراموش میشوند. اینطوری لااقل تهماندهی اعتبار منتقدان را هم هدر نمیدهید.
اسماعیل عبادی از تهران: با توجه به نقد نیما عباسپور بر اشباح احتمالاً از شمقدری برای پستمدرن شدن مهرجویی باید تشکر کرد! استاد مهرجویی عزیز دلم برای فیلمهای قبل از دوران پستمدرنتان تنگ شده است.
بابک داورپناه از اصفهان: درمیان گفتوگوهای اشباح جای گفتوگو با محمدحسن معجونی، که به نظرم بهترین و گیراترین بازی فیلم را ارایه داد، خالی بود. حتی اگر به نظر بیشتر منتقدان مجله معتقد باشیم آخرین اثر استاد در شأن او نیست، بازی این بازیگر تنها نکتهی مثبت فیلم به نظر میرسد.
کریم گلستانزاده اردبیل: این شماره خاطرات دوران طلایی مجله (دههی هفتاد) را برای من که از شمارهی نخست همراهتان هستم زنده کرد. ولی افسوس که شیرینی و لذت این شماره با نقد جهتدار علی شیرازی بر متروپل به کاممان زهر شد. نوشتهای که نه میشد گفت نقد بود نه بررسی کارنامهی استاد کیمیایی. بیشتر به کلیگویی بدون بیان استدلال و کوبیدن و هجو میماند. چنین به نظر میرسد نویسنده خواسته سوار بر امواج هجمهای هولناک که این روزها پیرامون استاد را گرفته حرکت کند. البته ناگفته نماند ایشان نویسندهی توانا و از آیندهداران نقد سینما هستند. وقوف و اشراف کامل ایشان بر سینمای ایران، بهخصوص قبل از انقلاب، قابل تحسین و ستودنی است و در این شماره نیز مطلبش به مناسبت درگذشت صابر رهبر بسیار مؤجز و روان و گیراست.
احد تسلیمی از داراب فارس: خبرسازیها و حاشیههایی که برای کیمیایی درست کردند را ارجاع میدهم به گفتوگو دکتر نوریعلا با حجازی که نوریعلا حرفهای کیمیایی را درست نامید و تأیید کرد و حتی صحبتهای پوران فرخزاد را اشتباه خواند. آنها که شک دارند بروند و گوش کنند. واقعیت این است که کیمیایی دستش بسته است و بهش ناجوانمردانه حمله میکنند.
علی بختیاری از قوچان: نقد علی شیرازی در مورد کارنامهی کیمیایی واقعاً بهجا بود.
امین اداک از گرمسار: این دیگران هستند که جنجال به پا میکنند نه مسعود کیمیایی. با گلمکانی دربارهی بیربط بودن گفتوگوی استاد و همین طور مطلب علی شیرازی در مورد خبرسازی کیمیایی در چند سال اخیر مخالفم. چون میدانم کیمیایی در این سنوسال عقدهی شهرت ندارد. زخمی کردن شخصیت بزرگان سینما وقتی از سوی عدهای خواسته یا ناخواسته رخ میدهد باید افسوس خورد.
مرتضی صالحی از فشم: دراین شرایط که بزرگان سینما یا مهاجرت کردند یا گوشهنشین شدند، اینکه استاد کیمیایی و مهرجویی فیلم میسازند غنیمت است. ممنون از شما که با مهرجویی و کیمیایی گفتوگو کردید و نقد مناسب در مورد متروپل چاپ کردید. متشکرم از بهزاد عشقی.
محمدرضا محرابیان از تهران: جواد طوسی در نقد متروپل میتوانست به جای چند فیلم پرفروش کلمات مناسبتری استفاده کند، مثل مهم، جریانساز، اثرگذار، درجه یک و... حتماً ایشان هم میدانند پرفروش بودن هر فیلمی ملاک کیفی محکمی نیست.
جواد قربانی از قم: بابت مجموعهی مطالب اشباح و متروپل ممنونم. من آدم بیمنطقی نیستم، ولی دیگر از شنیدن حرفهای فراستیگونه خسته شدم؛ اینکه مدام بگوییم مهرجویی رو به افول است و انتظار داشته باشیم هامون بسازد، بدون اینکه دلیل منطقی برای ضعیف بودن فیلمش مطرح کنیم. یادم است در مورد حکم کیمیایی به طالبینژاد گفت شما عادت دارید آدمها را تا درجهی سرهنگی ببرید بالا و بعد بگویید زدم تو گوش سرهنگ. دلم برای یک نقد دلسوزانه و کارگشا و دور از حرفهای تکراری و کلیشهای تنگ شده.
محمد ترابینیا از تهران: نقد سوفیا مسافر بر زندگی مشترک... نهتنها مناسب چاپ در مجله نبود، حتی از خیلی از نقدهای آبکی اینترنتی و فیسبوکی هم ضعیفتر بود. خودتان مقایسه کنید با نقد آنتونیا شرکا بر همین فیلم که عالی نوشته شده بود.
وحید دوربین از پاکدشت: ضمن تشکر بابت بخش «نمای درشت» و بررسی خوب و دقیق Her، در مورد بخش سینمای روز و فیلمهایی که در موردشان مطلب نوشتهاید، خیلی فیلمهای جدید و بهروزی نیستند.
عبادالله دبیری از مرودشت: متشکرم از آقایان دانش، ابراهیمی و حسینی که هر کدام به شکلی به نکات زیبای Her اشاره کردند. در این میان حیف شد که به موسیقی ناب فیلم (اثر گروه موسیقی «آرکید فایر» که تناسب زیبایی با تصاویر از جنس جادوی رنگ و نور فیلم داشت) اشاره نشده بود. متشکرم از آرمین ابراهیمی که با دید دقیق به طراحی صحنه و کاربرد خلاقانهی رنگ در فیلم اشاره کرد. قسمتی از نقد بهزاد عشقی سبب حیرت و تأسفم شد. آنجا که نوشته در خبرها خواندم که متروپل هو شده و با این قصد به تماشای فیلم رفتم که بگویم «خب مگر چه اشکالی دارد» و فیلم بد باید «نفی» شود و از ماجرای آنتونیونی در جشنوارهی کن مثال آورده. آقای عشقی، فیلم خوب یا بد باید نقد شود، نه «نفی». عجیب این که شما تفاوتی بین برخورد یک تماشاگر عامی (هر جای جهان که باشد) با یک منتقد مدعی فهم و سواد نمیبینید. گفتوگو با استاد مهرجویی شیرین و خواندنی بود. همینطور تصویر استاد بر روی جلد با آن پالتوی یقه بالا و عینک دودی و انگشتانی که بر پیانو میلغزد. واقعاً سینمایی و بهیادماندنی است.
پیامهای دیگر
علی احمدیراد از بروجرد: ویژهنامهای برای نویسندگان مجله چاپ و ما را با چهره و زندگینامه آفرینندگان «فیلم» بیشتر آشنا کنید.
پروین قلیزاده از شیراز: لطفاً دست از نقد و بررسی سریالهای خارجی بردارید. چند صفحه را به این سریالها اختصاص میدهید در حالی که بیشتر نخوانده میمانند. فکر کنم فقط آقای رحمتی آنها را میبیند.
*دوست گرامی، از اظهار نظرتان سپاسگزاریم. برعکس نظر شما، سریالهای جدید خارجی دوستداران بسیاری دارند.
حسین عموبیگی از اصفهان: نقد ایرج کریمی بر نبراسکا همان نقد هوشمندانهای است که خود الکساندر پین به آن اشاره کرد. ای کاش الکساندر پین نقد ایرج کریمی را بر فیلمش میخواند، یادداشت حمیدرضا مدقق در «خشت و آینه» دربارهی عاشقانههای سینمای ایران هم نوشتهی زیبایی بود. گفتوگوی احمد طالبینژاد با مسعود کیمیایی مثل دیدن یک فیلم بود. همه چیز در این گفتوگو بود. ای کاش کیمیایی به جای ساختن فیلم، تمام تجربهها، حرفها، خاطرهها و نگاهش را به زندگی و سینما مثل این گفتوگو برایمان میگفت و مینوشت.
رامک اخوان از رشت: کاش دربارهی معراجیها نمینوشتید. شدت احساسات منفی آقایان دانش و شجریکهن (که همیشه متعادلتر و واقعبینتر بود) از این فیلم به قدری است که در کلمهبهکلمه نوشتارشان پیدا بود. شاملوی بزرگ میگفت هر چیزی که مورد تأیید همگان باشد مشکوک به نظرمیرسد. ولی هرگز همگان را با هندوانه و خریدارش مثال نزد. به نظرم در مورد فیلمهایی که چنین نگاهی نسبت به آن دارید هرگز مطلب ننویسید. ننوشتن راجع به فیلمی در مجله بهترین مطلب در رد آن فیلم است.
علی بختیاری از قم: طرح جلدهای خلاقانه تر و باکیفیتتری از ماهنامهی سیودوسالهمان انتظار میرود.
محسن امجدیان از کرمانشاه: عکسهای روی جلد چند شمارهی اخیر فوقالعاده بودند.
محمد ملکوتی از پولادشهر: چرا نقل مطلب را به هر شکل ممنوع کردهاید؟ میدانید که نقل مطلب با ذکر منبع در نوشتههای پژوهشی تا حدی ناشدنی است. با این اوصاف شما راه را بر هرگونه نشر مفاهیم و اطلاعات میبندید و این در حالی است که در برخی نوشتههای همکارانتان «نقل مطلب» وجود دارد و شما برای دیگران ممنوعش کردهاید!
*دوست عزیز، نقل چند جمله در دل یک مطلب تحلیلی یا گزارش هیچ عیبی ندارد، اما بازچاپ یا انتشار مجدد کل یک مطلب با این رویه فرق دارد.
رامین رحمانی اردبیل: اختراع واژهی «گزینگویه» بس نبود، حالا افتادهاید به جان ضمایر زبان دستوپاشکستهی فارسی. اینکه «او» را مذکر فرض کنیم، «وی» را مؤنث. و این بدعت را از ماهنامهی «فیلم» شروع کنیم. این ماجرا نه تنها در شأن مجله نیست، بلکه چندان پایان شیرینی نخواهد داشت. البته این زبان در این موارد آنقدر ضعفهای مضحک دارد که دست خیلی از شعبدهبازان ادبیات را در پوست گردو گذاشته! به هرحال تردستی هم حد و حدودی دارد.
*دوست عزیز، این یک پیشنهاد است و اگر افکار عمومی این جور پیشنهادها را بپذیرد، کسی نمیتواند مانعش شود. اگر هم نپذیرد با هزار توصیه و بخشنامه و دستورالعمل هم شدنی نیست.
محسن دلدار از محمودآباد: «ستایش منتقدان»؛ این کلیدواژهی بسیاری از نوشتههای شهزاد رحمتی در صفحات سینمای جهان است.
مینا ابراهیمی از تهران: در نظرسنجی «کتاب سال» آقای یاری از سپیده عبدالوهاب به عنوان تدوینگر آسمان زرد کمعمق اسم بردهاند. اما تدوین این فیلم کار بهرام دهقانی است. آقای کثیریان هم از بهاران بنیاحمدی به عنوان بهترین بازیگر زن اسم بردند. مگر او نقش مکمل نبود؟
*عباس یاری وکیوان کثیریان: حق با شماست و شرمندهایم!
رضا از تبریز: متشکرم از مجله بابت بررسی فیلمهای مهجور ولی باارزش در کنار فیلمهای مطرح. مجلههای سینمایی کمتر این فیلمها را بررسی میکنند.