«فیلم ساختن» نویسنده: سیدنی لومت، ترجمه: بهمن فرمانآرا، ناشر: چشمه، چاپ اول ۱۳۹۴، ۱۸۳
صفحه، قیمت: ۱۴۰۰۰ تومان.
1- خاطرهنویسی
بهمن فرمانآرا در این اولین ترجمهاش کتابی را برگزیده که پر است از غافلگیری و نسبتی مستقیم نیز با تجربهی فردیاش دارد. فیلم ساختن قرار است در قالبی راهبردی، آشنا و ناآشنای فرایند فیلمسازی را به تفکیک، توضیح دهد و با مثالهای عینی تفهیم کند. آیا نویسنده در این مسیر به خاطرهنویسی و تکرار مکررات میافتد؟ خیر. ابزار او برای این موفقیت البته به هیچروی قابلقیاس با الیا کازان (خاطرات) و لوییس بونوئل (با آخرین نفسهایم) و آکیرا کوروساوا (شبیه یک شرححال) و رومن پولانسکی (رومن به روایت پولانسکی) نیست. آن بزرگان در زندگینامههای فراموشنشدنیشان رویکرد اتوبیوگرافیک را ترجیح دادهاند. اما لومت فقط متمرکز میشود بر خود فیلمسازی. همهی مثالها را هم تنها برای پیشبرد بحثی تئوریک یا در جلوهای کاملاً عملی مطرح میکند. اگر از فیلمنامه و اهمیتش مینویسد برای این است که گریزی بزند به نگاه یک تئاتری به متن به مثابه ابزار کلیدی کار کارگردان و گروه اجرایی. مثلاً تنسی ویلیامز را مثال میزند که از پیچشها و ظریفکاریهای جهان نویسندگی بگوید، باز در نسبت مستقیم با کار خودش؛ یا پدی چایفسکی (نویسندهی فیلمنامهی فیلم بسیار مهم شبکه) را با تواضع صاحب حس طنزی قویتر از خود میداند. در عین حال به وقتش نویسنده را سر جایش مینشاند: «... ویلیام هولدن به باتریس استریت میگوید زن دیگری را دوست دارد، پدی به سراغ من آمد و قبل از اینکه حرفی بزند گفتم: «پدی، من خیلی بیشتر از تو در مورد طلاق و جدایی تجربه دارم.» و مواردی از این دست.
2- اطلاعات ساماندهیشده
بر اساس فصلبندی دقیق کتاب هر مبحث جداگانه و البته با جزیینگری بررسی شده. این خصلت آموزشی فیلم ساختن را عمده میکند. میشود به آن به چشم جزوهای نگاه کرد که مشکلگشای فیلمسازان جوان است. گاهی بدیهیاتی را توضیح میدهد از قبیل معنای کلمهی برداشت (take). اما در مجموع با بیشترین دقت رابطهی کارگردان با عوامل را تشریح میکند. در این مسیر ویژگی داستانواره نویسندگی لومت به خوانایی و جذبهی کتاب میافزاید. خودش در مقدمه توضیح داده که برای توضیح خصوصیات رفتاری و کاری مارلون براندو یا شان کانری قلم در دست نگرفته. در این زمینهها پردهپوش است؛ همان طور که همکاران او در قبال کمکاریها یا کاستیهای دیگر او هستند. این فرایند را خصوصی میخواهد. به وقتش اما با گشادهدستی مارگارت بوت، رییس تدوینگران کمپانی مترو گلدوین میر را با برخوردی که سر ساخت فیلم تپه (1964) داشتهاند معرفی میکند. از این معبر هم میخواهد استرسها و عارضههای فیلمسازی و بهویژه نگاه ناظرانهی استودیو را تذکر دهد. ذکر بخشی از استثناییترین مثال کتاب، از این جهت، خالی از لطف نیست: «... بالأخره در برداشت 24، دو ساعت و نیم بعد از شروع برداشت اول، همهی دیالوگش را به زبان آورد و واقعاً اجرای زیبایی بود. از خوشحالی تقریباً گریه کردم. به اتفاق مارلون به اتاقش رفتیم. آنجا به او گفتم که میتوانستم با گفتن آن مسأله (خصوصی زندگیِ براندو) کمکش کنم ولی حس کردم که نباید از حد خودم تجاوز کنم. به من نگاه کرد و لبخند زد؛ لبخندی که فقط مارلون براندو میتوانست بزند که یادآور طلوع خورشید بود. گفت: "خوشحالم که دخالت نکردی." یکدیگر را بغل کردیم... تجربههایی شبیه این داستان، مرا عاشق بازیگران کرده.»
3- پرهیز از درازگویی و تکرار
این میتواند بهتنهایی بزرگترین ویژگی کتاب باشد. پیداست که حاصل ویراستاری سختگیرانه و دقیقی هم هست. در کل کتاب بیاغراق یکیدو صفحه مطلب باریبههرجهت یا خودنمایانه (بلیهای که ما خوب میدانیم چیست؛ و این اواخر جلد دوم کتاب خاطرات یکی از قدیمیهای این سینما را به کل از سکه انداخته بود؛ با تصور اینکه مجازیم در اتوبیوگرافی درباره همهی پدیدههای عالم نظر بدهیم) هم به چشم نمیخورد. لومت حکمی هم اگر صادر میکند چنان در بافت طبیعی جملات جا میاندازد و به اشاره از آن میگذرد که نمیتوانیم شعاری یا کلیگویانهاش بخوانیم. باز ناگزیریم از ذکر مثال: دارد میگوید خوب است بازیگران مبتدی در تمرینهایشان با هم حرف بزنند و شنیدن حرفهای طرف مقابل را بیازمایند: «چهگونه میتوانیم بازیگرانی را که سابقهی کاملاً متفاوتی دارند در یک فیلم شرکت دهیم و به نظر برسد همه یک فیلم را بازی میکنند؟ جواب بینهایت ساده است و مثل تمام چیزهای ساده سخت به دست میآید؛ درست مثل زندگی معمولی صحبت کردن و گوش دادن به یکدیگر واقعاً بسیار مشکل است. در بازیگری هم این زیربنای کاری است که میسازیم...» میبینید؟ اسم لشکری از بزرگان بازیگری میآید برای حصول مقصود فنی و کاربردی نویسنده و نه چیزی جز این. از این رو فیلم ساختن میتواند کلاسی باشد برای همهی نویسندگانی که تصور میکنند شوخیهای شخصی و محفلی و تاریخمصرفدار قابلیت ثبت تاریخی دارند؛ یا بدتر نمک و لطفی را نمایندگی میکنند.
4- نمونههای وطنی
با این اشارهها معلوم است که نوک پیکان انتقاد به کدام سمت است. ما ویراستاری را کموبیش نالازم میدانیم. نویسنده و مترجم شرط میکند هر آنچه نوشته باید چاپ شود. این میان آنچه به بازی گرفته میشود اعصاب البته ورزدیده و پولادین خواننده است. مفهومی که یک بار خواندن و شنیدنش هم مکرر به نظر میرسد با فارسی جعلی و طاقتسوز (ترکیبی از «میباشد» و «گاهاً» و «میگردد» و «مینماید» و ردیف کردن عنوان شوخیآمیز «استاد» که زمانی نهچندان دور شأن و قربی داشت پشت اسم هر تازهآمدهای) به خوردمان داده میشود. این میشود که از تاریخ شفاهی و تحلیلی سینمای همین سالها هم به کل بیبهره میمانیم. در کتاب پرمغز سیدنی لومت (جگر شیر میخواهد بگویی استاد!) همه چیز اندازه است. حاشیهرویهای دلی یا یادنامههای کاذب و بزرگنماییهای باب طبع مخاطب گذری به طور طبیعی غایباند. لومت قصد دارد سینما را حتی با ذکر ابزار فنی و تشریحشان درس بدهد. همین کار را هم میکند. رویکردش تابعی است از هدفگذاری اولیه. کوچکترین تکراری را هم با بیان اینکه این را قبلتر آوردهام فقط «نشانهگذاری» میکند. در نسخهی فارسی هم ویراستاری کاربلد، محسن آزرم، اشکالات را به حداقل رسانده و چند موردی که ممکن است به چشم بیایند بهسادگی قابلرفعاند. فیلم ساختن در کنار کتاب پولانسکی و کتابهای برتولوچی و آلن و تارکوفسکی و تارانتینو بخش مطالعات سینمایی نشر چشمه را بین همپالکیهایش یکی از نویدبخشترینها مینمایاند؛ بالأخره ناشری با تمرکز و دقتی شایسته برای عرضهی کتابهای کلیدی سینما، و نه کتابسازی.