دوران عاشقی (علیرضا رییسیان)
دوران سرکشی
امین اکبرزاده
شاید عنوان دوران عاشقی برای شروع نوشتن دربارهاش مدخل مناسبی برای تحلیل رویکرد فیلمساز به اثرش باشد. اگر بپذیریم که نام فیلم اولین مواجهی مخاطب با اثر است میتوان از زوایای گوناگون به چگونگی انتخاب و تأثیر آن پرداخت. دوران عاشقی عنوانی است که تداعیکنندهی احوالات دو دلداده در دورهی زمانی مشخص اما متغیری است. احتمالاً مخاطبان جدیتر سینما با شنیدن این عنوان به یاد فیلمهایی نظیر سهگانهی «پیش از...» ریچارد لینکلیتر یا سهگانهی عاشقانه ونگ کار وای میافتند. حال آنکه در فیلم رییسیان هستهی مرکزی درام نسبت چندان روشنی با حالوهوای عاشقی ندارد و بیشتر یک موقعیت ملتهب در زندگی زناشویی دوطرفهی حمید (شهاب حسینی) است و بیشتر نوعی مدیریت بحران در تصمیمات هر کدام از شخصیتها نمود دارد و نه جنبههای عاشقانه. از این رو به نظر میرسد فیلمساز تصور روشنی از ماهیت اثرش نداشته است و یک درام خانوادگی که میتوانست پرکشش هم باشد به دلیل همین تصور غلط، مملو از فلاشبکهایی است که ظاهراً کارکردشان نمایش دوران عاشقی مورد نظر است. این نعل وارونه زدن فیلمساز در مجموع به ضرر فیلم تمام شده است چرا که مخاطب با خاطرات ظاهراً عاشقانهای مواجه میشود که اولاً در بستر خیانت و به شکلی نهچندان خوشایند تصویر میشوند و دوم اینکه از پرداختی شتابزده رنج میبرند. تصور کنید خاطراتی که مرور میشوند همانهایی هستند که در اوایل فیلم منجر به آن برخورد زنندهی حمید با میترا میشوند. در این بلبشو دیالوگهایی نظیر «میخواستم از شرافت عشقم دفاع کنم» یا تصمیم نهچندان عاقلانهی به دنیا آوردن بچه، نهتنها تأثیرگذار نیستند بلکه باسمهای جلوه میکنند.
علاوه بر اینها، خردهپیرنگهایی در متن وجود دارند که نسبت مستقیمی با پیرنگ اصلی ندارند. به عنوان مثال کشمکشهایی همچون دزدیده شدن خودروی بیتا (لیلا حاتمی) در بافت اثر چه تأثیری دارند؟ از سوی دیگر، عمق ندادن به روابط شخصیتها و چفت و بست نداشتن روابطشان گاه نویسنده و کارگردان را مجبور به پیچیدهنماییهایی میکند که نه نیاز و نه مجالی برای طرح و گشایش آنها وجود ندارد. مشکلات زناشویی گذشتهی مادر میترا (بیتا فرهی) قرار بوده نوعی زمینهچینی برای کمبودهای شخصیتی میترا و احیاناً دلایل روانشناسانه و نهان این مشکل امروز او باشد که فیلم تنها با اشارهای سردستی از آن میگذرد؛ یا مشکلات زندی (فرهاد اصلانی) با همسر صیغهایاش که دست بر قضا موکل بیتا است و همسر بیتا کارمند زندی. گویی جهان فیلم منحصر به ساکنان آپارتمانیست که حق انتخابشان چنان محدود است که این گونه سر راه هم قرار میگیرند و زندگیهایشان با هم تداخل پیدا میکنند.
در میان همهی شخصیتهای تکبعدی ریز و درشت فیلم که پرداخت درست و منطق رفتاری بهخصوصی ندارند، شخصیت بیتا یک استثناست و کاملاً درست پرداخت شده است. در اینجا با زنی معقول و تحصیلکرده و موفق طرفیم که از رفتارهای پختهاش با همسرش گرفته تا مواجهه صحیح با موکلان و منشی سهلانگارش، ایستادن تمامقدش برای حفظ زندگی و برخورد موجه او با زندی، یا درایت و گذشتش در برخورد با موکل و برادر دزدش، تماماً در تحلیل شخصیتی و رفتارهای علتومعلولی او چینش درستی دارند. در این شرایط است که این شخصیت با بازی درست لیلا حاتمی کیفیتی ورای دستاورد کلی اثر پیدا کرده است.
محمد رسولاللهص (مجید مجیدی)
معجزه و موسیقی
مرتضی بارویی
پرهزینهترین و بینالمللیترین فیلم تاریخ سینمای ایران بیشتر فیلمی شاعرانه است چرا که پر است از اشک و لبخند و موسیقی. تماشای این همه رنگ و تصویرهای با کیفیت و جلوههای ویژه و شنیدن صداهای شفاف میتواند برای گروهی از تماشاگران ایرانی حیرتانگیز و مایهی مباهات باشد، اما سؤالی که در مورد داستان فیلم مطرح میشود خوب یا بد بودنش نیست که مسأله بیشتر حضور یا عدم حضور داستان است. این فیلم سهساعته از دید ابوطالب کودکی تا نوجوانی پیامبرص را تصویر کرده است و با تمرکز بر معجزاتی که با تولد و در ادامه در دوران خردسالی ایشان اتفاق میافتد عظمت این آخرین پیامبر الهی را به نمایش میگذارد. خوشبختانه اینجا تا حد امکان دیگر از ترفند قدیمی تابیدن نور بر چهره و سر خبری نیست و تصویرهایی که از پیامبرص میبینیم از پشت سر ایشان یا دستهایشان گرفته شده است که البته این روش هم کارگر نیفتاده و بعد از گذشت کمی از زمان فیلم تکراری میشود.
جذابترین بخش فیلم جایی است که بعد از به دنیا آمدن پیامبرص پیدا کردن دایه برای ایشان تبدیل به چالش دراماتیک داستان میشود و بعد از فرازوفرودهای داستانی و معرفی شخصیتها بالأخره حلیمه به بالین پیامبرص میآید و در یک صحنهی تأثیرگذار، نوزاد او را میپذیرد. احتمالاً درخشش این بخش از فیلم به خاطر تبحر مجیدی در نمایش عواطف انسانی در مختصرترین و قانعکنندهترین شکل است (سر تکان دادن آمنه مادر پیامبرص به نشانهی اجازه دادن به حلیمه به جای کشدار کردن و ملودراماتیک کردن این صحنه). از اینجا به بعد فیلم جذابیت خود را از دست میدهد چرا که فقط به نمایش صحنههای زیبا میپردازد و معجزات دوران کودکی پیامبر را یکی پس از دیگری بدون آنکه منطق خاصی را رعایت کند پشتسرهم ردیف میکند. شخصیتهای تازهوارد خوب معرفی نمیشوند و حتی بهترین شخصیت فیلم، ساموئل (با بازی خوب محسن تنابنده که بهترین بازی فیلم را هم ارائه کرده است) تا آخر برای بیننده بهنوعی ناشناخته و مرموز باقی میماند. همین طور شخصیت ابوطالب که فقط در کنار پیامبرص قدم میزند و معجزاتش را میبیند، اشک میریزد و لبخند میزند؛ و اصلاً به همین خاطر است که در انتهای فیلم جملهی ابوسفیان که میگوید با وجود ابوطالب نمیتوان به پیامبرص ضربهای وارد کرد، تماشاگر را ابداً قانع نمیکند. همین طور یکی بودن دوبلور دوران جوانی و سالخوردگی ابوطالب بهشدت بازی مهدی پاکدل را تحت تأثیر قرار داده است و ارتباط برقرار کردن تماشاگر با این شخصیت، بهخصوص در دوران جوانی، را مشکل کرده است.