نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

سینمای ایران » نقد و بررسی1394/03/04


استراحت حقیر

نگاهی دیگر به «استراحت مطلق» ساخته‌ی عبدالرضا کاهانی

سعید قاضی‌نژاد

 

آدم‌‌های سر‌به‌هوا و ولنگار و الکی‌خوش‌ ‌فیلم‌‌های کاهانی در عین حال که شیرین و دوست‌داشتنی‌اند، گاهی خطرناک و هشداردهنده هم به نظر می‌‌آیند. نگاه تیزبین کاهانی به طبقه‌ی فرودست جامعه جذاب است و کشف تفکر پشت رفتار شخصیت‌های فیلم‌‌هایش هیجان‌انگیز. از هیچ به این طرف، فیلم‌‌های کاهانی و شخصیت‌هایش رشد خوبی داشته‌‌اند و شخصیت‌‌هایش با کمی تجسس در جامعه قابل‌مشاهده‌اند. کاهانی از کارگردانانی است که به نظر می‌‌آید زیاد زندگی کرده‌اند؛ بیش از سنی که در شناسنامه دارند، و با چنین آدم‌‌هایی دم‌خور بوده‌اند. به همین علت با کمی کاوش و جست‌‌و‌‌جو می‌‌توانید شبیه شخصیت‌‌های فیلم‌‌هایش را در استادیوم، پایانه، مترو و شلوغی‌های این شهر عجیب مشاهده کنید؛ آدم‌‌هایی که هر کدام داستانی دارند و حکایتی.
استراحت مطلق فیلمی‌ست باهوش و زیرک که دستش را همان دفعه‌ی اول رو نمی‌کند. مثلاً سمیرا (ترانه علیدوستی) آن قدر به مقاومتش ادامه می‌‌دهد که در جایی از فیلم شک می‌‌کنیم که نکند هنوز به صورت رسمی طلاق نگرفته و فقط متارکه کرده‌اند؟ و این سؤال پیش می‌‌آید که چرا پلیس خبر نمی‌‌کند برای این همه مزاحمت‌های حامد (بابک حمیدیان)؟
کم‌تر در فیلم‌‌های این سال‌‌ها بی‌پناهی یک زن به این خوبی و دقیقی تصویر شده است. فیلم در هیچ لحظه‌ای به شما اجازه نمی‌دهد به دنبال احقاق حق از طریق قانون باشید. در جهان استراحت مطلق فکر کردن به قانون، جز برای فرار از دردسر نیست. به همین علت است که حامد فکر می‌‌کند محق است. حق دارد هر غلطی که دلش خواست بکند. چرا؟ چون او مرد است و سمیرا یک زن. انگار بنا بر قانونی نانوشته تصور می‌کند تا ابد می‌تواند در مورد سرنوشت و زندگی و علایق و نظرات و آینده‌ی سمیرا تصمیم بگیرد. برای همین از صبح کله‌ی سحر بلند می‌‌شود و می‌‌آید جلوی خانه‌ی داود (رضا عطاران) و رضوان (فریده فرامرزی) و هرچه را شب قبلش تصور کرده و توهم زده و اعتقاد دارد توی کله‌ی رضوان فرو می‌‌کند. سمیرا از نظر او موجودی ناقص و ناتوان است که باید برایش تصمیم گرفت و مواظب بود کسی از او سوءاستفاده نکند. هیچ سکانسی هم از نگرانی، احساس مسئولیت و دغدغه‌های حامد به عنوان یک پدر در مورد بچه‌‌ و آینده‌اش در فیلم وجود ندارد. شاید تنها هدفی که در زندگی دارد، رفتن به کاناداست. جمله‌ای که چند باری در فیلم شنیده می‌‌شود و به نظر می‌‌آید حتی خود حامد هم زیاد جدی‌اش نگرفته و بعد دیگر هرچه هست بطالت محض است و بس. بطالتی که در زندگی تک‌‌تک شخصیت‌‌های فیلم قابل‌مشاهده است.
از سوی دیگر، یک نگاه معنادار از طرف مرد‌‌های پیرامون سمیرا روی او وجود دارد که باعث می‌‌شود احساس کنیم او هیچ کجا امنیت ندارد. از شوخی داود با عروسک زیر آینه‌ی ماشین بگیرید تا تلاشش برای این‌که زنش با هیچ چیز این رفت‌و‌آمد‌‌ها کاری نداشته باشد (که کار نداشت. این تخم لق را حامد توی دهن رضوان شکست). یا دلسوزی‌‌های معنادار آقای خسروی (امیرشهاب رضویان) که مدام از آپارتمان خالی‌اش برای سمیرا حرف می‌‌زند (اشتباه است اگر تصور کنیم قصد برادری دارد) یعنی این احساس عدم امنیت همه جا با سمیرا هست. حتی وقتی سوار تاکسی می‌‌خواهد به جایی برود و در سکانسی هوشمندانه او را در محاصره‌ی موتورسوارهایی می‌‌بینیم که هر کدام‌شان می‌‌توانند تهدیدی محسوب شوند (سکانس خرد شدن شیشه‌ی اتوموبیل به دست حامد را که به یاد دارید؟). از نقاط مثبت بازی ترانه علیدوستی در فیلم، رعایت همین مرز باریک مستقل بودن و نجابت است. بازی‌‌اش در سکانسی که آقای خسروی تلاش می‌‌کند او را به سمت خود جلب کند، بدون گل‌درشت بودن، نمونه‌ی کاملی از تقلای یک زن برای حفظ وقار است. به‌خصوص در لحظاتی که هم‌چنان آقای خسروی را آقا و با نام فامیلی صدا می‌‌کند به مخاطب این آگاهی را می‌‌دهد که حواسش به خودش هست. شاید فقط در لحظاتی که صابر (مجید صالحی) همراهی‌‌اش می‌‌کند، می‌‌توان احساس امنیت در سمیرا دید؛ یعنی احساس امنیت کاملاً در اقلیت است. در مواجهه با اکثر آدم‌‌هایی که سمیرا با آن‌‌ها برخورد دارد این احساس وجود ندارد. نکته‌ی جالب در مورد شخصیت صابر شغل اوست. کرم‌فروشی که معقول‌‌ترین آدم این پازل است و سعی می‌‌کند وسط این جنجال‌‌ها میانه را بگیرد تا هم سمیرا نقطه‌ی اتکایی داشته باشد و هم حامد جایی برای خواب، که این اعتماد و همراهی به قیمت از دست دادن موتورش تمام می‌‌شود. موتوری که هیچ‌گاه باور نمی‌‌کند دزدیده شده است.
شغل‌‌های شخصیت‌‌های فیلم از نکات تأمل‌برانگیز است. داود نصاب ماهواره، آقای خسروی فروشنده و سازنده‌ی کاسه توالت، صابر یک پرورش‌دهنده و فروشنده‌ی کرم خاکی و حامد هم یک علاف مطلق است. یک جامعه‌ی فرضی را تصور کنید که پای برنامه‌‌های نازل ماهواره یله می‌‌دهد و علاف می‌‌چرخد و هرچه به دستش می‌رسد می‌خورد و بعد به دستشویی می‌‌رود. گاهی هم برای تنوع در زندگی دیگران کرم می‌‌ریزد و در حال استراحت مطلق است. تلخ، تنها و بی‌‌خیال. کاهانی در استراحت مطلق جای درستی را نشانه رفته است. حالا در این گردونه‌ی پوچ، وقتی زنی در خیابان تصادف می‌‌کند و احتمالاً می‌‌میرد، همه هم‌چنان به استراحت مطلق‌شان ادامه می‌‌دهند و در زندگی‌‌های پوچ‌شان هم آب از آب تکان نمی‌‌خورد. داود و رضوان هم‌چنان در حال دیدن سریال‌های نازل ماهواره‌اند، آقای سبیل در تراس خانه پیپ می‌‌کشد و دوباره فردا را مصرف می‌‌کند، و این استراحت مطلق تا مرگ ادامه خواهد داشت. کاهانی هشدار تلخی می‌‌دهد. هشداری که شاید کم‌تر جدی‌اش گرفته‌ایم. شاید اصلاً جدی‌اش نگرفته‌ایم.
حامد یک تهدید بالقوه است. یک خطر. موجودی که چیزی برای از دست دادن ندارد و تمام هدفش برگرداندن سمیرا به دامغان است. اگر علتش را از خودش بپرسید، ممکن است کلی آسمان‌و‌ریسمان به هم ببافد ولی بعید است پاسخ قانع‌کننده‌ای بشنویم. حامد می‌‌تواند نماینده‌ی یک تفکر باشد. تفکری که به خود اجازه می‌‌دهد برای تمام هست و نیست سمیرا تصمیم بگیرد. یک انگل به تمام معنا که جز مصرف هوا و زمین هیچ کارکرد دیگری ندارد. در عین حال که یک خطر محسوب می‌‌شود خودش نیز یک قربانی است. بدون این‌که البته بداند و آگاه باشد که قربانی است. حامد قربانی یک سیستم مردسالار است. سیستمی که در آن علاف و بی‌کار بودن یک مرد به اندازه‌ی مستقل شدن همسر سابق ننگین نیست! او را این گونه بار آورده‌اند. برای همین بدون این‌که ربط چندانی به سمیرا داشته باشد، هنوز در تمام تصمیماتش دخالت می‌کند. شیشه‌ی ماشین داود را به جرم همراهی همسر سابقش خرد می‌کند و با تلفن به رضوان می‌‌گوید که به پلیس خبر می‌دهد که داود نصاب و فروشنده‌ی دیش و رسیور و ابزار ماهواره است. بعد از این تهدید داود و سمیرا برای پنهان کردن رسیورها به تکاپو می‌‌افتند و هیچ جایی جز انبار کاسه‌های توالت آقای سبیل برای پنهان کردن رسیورها پیدا نمی‌‌کنند. سکانس زیبایی است، پنهان کردن رسیورهای ماهواره در انبار کاسه توالت. ارتباط توالت و ماهواره. این شیطنت‌های کاهانی دوست‌داشتنی است؛ یا سکانس دیگری که همسر داود برای ترجمه‌ی سریال‌های ترکی به کلاس زبان ترکی استانبولی می‌‌رود. فراگیری یک زبان برای غیر‌ضروری‌ترین و بی‌خاصیت‌ترین استفاده‌ای که می‌‌شود برای آن متصور بود. یکی از تأثیرات شبکه‌های ماهواره‌ای که به شکل هوشمندانه‌ای در فیلم به تصویر در‌می‌‌آید.
کاهانی در نشان دادن واقعیت‌های طبقه‌ی فرودست جامعه لااقل در این فیلم بی‌رحم است. او بدون هیچ شعاری خطر شبکه‌های ماهواره‌ای را در تنزل سلیقه‌ی مخاطبان عام نشان‌مان می‌‌دهد. صحنه‌ای که رضوان در حال ترجمه‌ی یک بخش از یک سریال ترکی است به یاد بیاورید و دیالوگ‌های ردو‌بدل‌شده در آن صحنه‌ی سریال را. این هشدار در لحظه‌ی دیگری هم تکرار می‌‌شود؛ وقتی یکی از مشتری‌های داود برای علت قطع شبکه‌ی جِم با او تماس می‌‌گیرد و او اعلام می‌‌کند که فعلاً آن شبکه قطع شده است. کاهانی هشدارش را می‌‌دهد. هشدارهایی که او برای آگاهی از خطر تأثیر شبکه‌های نازل ماهواره‌ای بر مردم می‌‌دهد بیش‌تر از هر همایش و میزگرد و سمیناری کارکرد دارد. جامعه‌ی استراحت مطلق یک جامعه‌ی مصرف‌کننده و بی‌خیال و ناامن است. جامعه‌ای که موجود قالتاقی مثل حامد نیز در آن رو دست می‌خورد. تنها چند متر از موتور فاصله می‌‌گیرد و در برگشت دیگر خبری از موتوری که به امانت در اختیارش بوده نیست. جامعه‌ای که برای مزاحمت‌های موجودی مثل حامد، کسی به پلیس مراجعه نمی‌کند. جامعه‌ای که حامد در آن می‌‌تواند با پلیس شما را تهدید کند. جهان تلخ کاهانی در استراحت مطلق، جهان بی‌رحم و پوچی است. جهانی به‌شدت واقعی و قابل‌لمس.

آرشیو

فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۳۰)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: